۵ پاسخ

من ظهرا که افتاب میفته تو تراس براش یه کاسه بزرگ میزارم داخلش وسیله میریزم ابم خیییلی کم باز میکنم که چیزاشو بشوره اب بازی کنه
تو اون تایم میتونم یه چایی بخورم یا مثلا سر به غذا بزنم
عصرا معمولا یک ساعت میریم پیاده روی ولی کلا زمان دیر میگذره و سخته

بیرون میبرم.

منکه فعلا تو شهرستان موندم بخاطر پسرم دلم نمیاد برگردم اینقد که اینجا همش بیرون مشغول بازیه

پسر من ک همش کفش هاشو میاره میگه بپوش فقط دلش میخاد بره بیرون راه بره برا خودش
خيلي بیرونی شده هرکی هم مياد خونمون موقعی ک میخان برن دنبالشون گریه میکنه نمیدونم فقط پسر من اینجوریه یا همه بچه ها تو این سن همینن گاهی واقعا اعصابم خورد میشه از این ک دنبال بقیه گریه میکنه ک اینو با خودشون ببرن بیرون

دخترم ی جا بند نمیشه باز پسرم آرومه

سوال های مرتبط