۱۱ پاسخ

اره راحت باش
خواهر شوهر من یکبارم دکتر نرفت
اما اکه ی وقت مجبور بودی برو کلینکای دولتی
یا بیمارستان دولتی ک دکتر زنان دارن
اونجاها ویزیت کمتر از ۵۰ هزاره
ختی سونو هم همینقده

اره برو عزیزم
مشکلی پیش نمیاد
تو شهر ما بیمارستان دولتی ی قسمت داره ب اسم اورژانس مامایی
ببین طرفای شما نداره

آخه خودمنم کارام گیر می‌کرد برحسب ابجد اسمم یکی از اسم‌های خدا رو گفتم کارام خداروشکر گرهاش باز شد

سلام اسمتون چیه

ان شاالله به خوشی زایمان کنی گلم
ببخشید میپرسما چرا وقتی دستتون خالیه مجدد باردار شدی ؟

ن برو همون بهداشت یا بیمارستان دولتی هیچ مشکلی پیش نمیاد

من واسه سقط رفتم بیمارستان خصوصی گفت سه وپونصد.درحالیکه دولتی گفت سیصدکل هزینه ش.ویزیت دکترزنانش هم بود۱۵هزارتومن.شماهمبروبیمارستان دولتی توشهرتون همه چی هم دارن .خداگره زندگیتونوبازکنه انشاالله

گنبد کاووس کدوم شهر میشه؟

خدا خودش کمکتون کنه ب پول شوهرت برکت بده کوچولوت پر روزی باشه

خیلی سخته درکت میکنم شرایط ما هم ا همینه
همش سر نماز دعا میکنم خدایا کسیو محتاج هیچکس نکن
برو همون بهداشت اگه لازم شد یوقت برو دکتر

نمیدونم اینقد استرس میکشم و دلهره و نگرانی دارم رو این بارداری بچم میخواد چی بشه...از زمین و اسمون داره برامون میباره همیشه کارم گریه و استرس و فکر و خیال

سوال های مرتبط

مامان فاطمه مامان فاطمه ۵ سالگی
سلام هر کی حال داره جواب بده






چند شب پیش تولد پدرشوهرم بود کیک اضافه اومد مادر شوهرم داد اوردیم خونه من تقسیم کردم خودم و دخترم خوردیم سهم شوهرمم گذاشتیم دیر اومد اون شب نخورد فرداش دوباره دخترم گیر داد من کیک میخوام منم یه بار گفتم اون برای باباس ولی گفت حوصله ام سر رفته دوست دارم یه چیزی بخورم خوراکی چیزی نداشتم بدم بهش خلاصه خوردش شب شوهرم اومد دید کيک نذاشتیم براش خیلی ناراحت شد و خیلی هم غر زد دو روزه ام هست اشتیه ولی سر سنگینه
دوباره دیشب خوراکی خرید برای من و دخترم برای خودش هم کرانچی فلفلی خرید برای خودش دخترم اصلا چیزای تند دوست نداره خوراکی خودش تموم شد بعد شام گیر داد یه چیز بیار بخورم گفتم دیگه چیزی ندارم خوراکیت تموم شد رفت در کابینت خوراکی باباش آورد نشست خوردن شوهرمم بدش اومد غر زد به دخترم من هیچ دخالتی نکردم بینشون شوهرمم قهر کرد دخترم اومد کنارم منم چند تا دونه ازش خوردم که دیگه شوهرم انقد به من غر زد که تو برای من هیچ ازرش قائل نمیشی و....این حرفا منم گفتم به من چه ربطی داره چکارتون دارم خلاصه با قهر خوابید دیدتون نسبت به این قضیه چیه ؟
نظر بدین لطفا
مامان HeLiA مامان HeLiA ۵ سالگی
از من به شما حرف مادری که خیلی استرس عمل جراحی بچشو داشت
دوستای گلم دختر من خفگی در خاب بی اشتهایی خیلی زیاد نخابیدن خوردن انواع دارو آمپول سرم هر روز کارمون این بود نوبت دکتر بریم هر هفته با یه دکتر آشنا میشدیم میگفتن تا ۱۲ سالگی خوب میشه دخترم خیلی لاغره ۱۵ کیلو باقد ۱۰۸ فقط نگرانش بودیم خدایا تا کی اخهههه چقد دکتر بریم خلاصه حرفم رفتیم دیروز دکتر عکس آزمایش مشخص شد دخترم حالش خیلی بده و اورژانسی اول وقت عمل بشه اصلا موقع بیهوشی دخترم گریه نکردم حتی وقتی رفت عمل به مامانم گفتم بشین اینجا برم صبحانه بخرم تا اینکه دخترم از عمل اوردن پیشه من واقعن مردم اونجا بچم یزره شده بود استفراغ خونی داشت حالش خیلی خراب بود اونروز انقد پشیمتن بودم چرا قبول کردم عمل بشه تا که امروز مرخص شدیم صبح دیدم دخترم خیلی فرق کرده به خودم قول دادم هر چی سختر باشه بالاپایینی اینو بگم فردای روز سخت خیلی فرق میکنه انگار عاقلتر شدم اگه بچه شماهم اینجوریه از عمل لوزه نترسید فقط اول روزش سخته اونم بچه از بی هوشی فقط تا شب میخابه اون روز هیچی نمیخوره فرداش خودش غذا میخاد نگران نباشید مثل من نباشید آسونه شبتون بخیر اینم بماند گهواره هر کس خاست عمل کنه ببینه خیلی عمل آسونیه