۱۶ پاسخ

من که طبقه بالای پدر شوهرم اینا هستیم تکون میخورم باید توضیح بدم کجا میرم در نهایت هم هی اصرار که با ماشین ببرمتون داره محبت می‌کنه ها ولی من اصلا خوشم نمیاد.یا هر جا میرم میفهمن

چقدر عالی😍😍انشالله رستای منم راه بیفته باهم بریم پیاده روی

😍😍😍😍

خیلی خوبه ببریم بیرون من با کالسکه میبرم یعد تو پارک یکم با هم راه میریم

الهی😻😻😻

اوخی
فداش بشم اخه

الهی همیشه سلامت باشه رادین جون

پسر من هنوز راه نمیره😭😭

خیلی هم عالی نلین عاشق پیاده روئی هستش ما هر روز توی پاییز و زمستون هم پیاده روئی می کنیم

منم دلم میخواد ببرمش بیرون حداقل محوطه ی ساختمون ولی تنبلی می کنم🥴

شاهانم قبل تولدش راه رف
تو خونه خیلی راه میره.ولی بیرون میشینه کف خیابون و راه نمیاد کلافم کرده واقا

آره ما هم با دخترم دیروز مسافت ۶۰۰متری پیاده رفتیم خونه بابام و قشنگ رله رفت و بغل نخاست یه جاهایی دستشو میداد یه وقتا هم دوست داشت مستقل بره خیلی خوب بود.

خیلیم عالی.میشه دعا کنی دختر منم هرچه زودتر بلند بشه راه بیافته هنوز فقط میشینه .

ما ک روری یه بار اگه بیرون نره شب نمیشه
ب هر بهانه ای باید ببرمش بیرون
پارک و اینا هم ک سر جای خودش
ب لطف
توتو و پیشی و درختا مسیر ۵ دقیقه ای یه ربع طول میکشه

نورا اصلا راه نمیره😑...بلکه فقط بدو بدووو میکنه...خیلی ام دوس داره بریم بیرون ولی بهش نمیرسم همش میدو اینور اونور دستشم نمیزاره بگیرم خطرناکه..انقد دوس دارم بریم دوتایی بگردیم ولی هربار نصف جون میکنه آدمو...

اخی عزیزم منو رادمهرم هروقت تیپ میزنیم میریم گردش

سوال های مرتبط

مامان Anita & Ahura مامان Anita & Ahura ۱۴ ماهگی
تلنگر


چند سال پیش در یک روز گرم تابستان پسر کوچکی با عجله لباس هایش را درآورد و خنده کنان داخل دریاچه شیرجه رفت. مادرش از پنجره نگاهش می کرد و از شادی کودکش لذت می برد. مادر ناگهان تمساحی را دید که به سوی فرزندش شنا می کند. 

مادر وحشت زده به سمت دریاچه دوید و با فریاد پسرش را صدا زد. پسر سرش را برگرداند ولی دیگر دیر شده بود. تمساح با یک چرخش پاهای کودک را گرفت تا زیر آب بکشد. مادر از راه رسید و از روی اسکله بازوی پسرش را گرفت. تمساح پسر را با قدرت می کشید ولی عشق مادر به کودکش آنقدر زیاد بود که نمیگذاشت او بچه را رها کند. کشاورزی که در حال عبور از آن حوالی بود، صدای فریاد مادر را شنید، به طرف آنها دوید و با چنگک محکم بر سر تمساح زد و او را کشت. پسر را سریع به بیمارستان رساندند. 

دو ماه گذشت تا پسر بهبودی مناسب بیابد. پاهایش با آرواره های تمساح سوراخ سوراخ شده بود و روی بازوهایش جای زخم ناخن های مادرش مانده بود. خبرنگاری که با کودک مصاحبه می کرد از و خواست تا جای زخم هایش را به او نشان دهد. پسر شلوارش را کنار زد و با ناراحتی زخم ها را نشان داد. سپس با غرور بازوهایش را نشان داد و گفت: این زخم ها را دوست دارم، این ها خراش های عشق مادرم هستند.


پائولو کوئیلو ✍🏻