۶ پاسخ

من ک نفهمیدم کی کیو زده

نکران نباش با این ضربه ها نوزاد چیزیش نمیشه
پلی به شوهرت بسپر بخاطر نوزاد با دخترت لج نکنه و نزنتش وهم شوهرت و هم
خودتم بیشتر به دخترت توجه کنید محبت کنید نوزاد الان چیزی حالیش نیست ولی دخترت حساس بشه حسودیشو میکنع .سعی کنید تا جای ممکن نوزاد رو زیاد بغل نگیرید.

خوب حالا چی شده ؟؟
الان از دست شوهرت ناراحتی که زده تو سر دخترت یا از دست دخترت که زده تو سر نوزاد ؟؟؟
شوهرت آدم بزرگه عقل نداره که خودشو با بجه یکی میکنه اون زده ،اینم میزنه ؟
به جای اینکه با بچه اولش مهربونتر باشه

ینی بچت زده تو سر نوزاد بعد باباش زده تو سر بچه؟

دیگع هیچ وقت بهش نسپر
خدا هیچ بچه ای رو بی مادر نکنه
از قدیم میگن بچه با مادر عزیز پدرشه
سایه تو دور دیده شاخ شده
از قدیم گفتن بچه بی مادر یتیمه
خدا سایه تو از سرشون کم نکنه

بچه اولت زده تو سر دومی یعنی؟چندوقتشونه؟

سوال های مرتبط

مامان لپوووو💖💙💖 مامان لپوووو💖💙💖 ۲ ماهگی
زایمان لپووووی من۳
هیچی دیگه نا امید گفتم میمونم همینجا چون پرستارهاشون خیلییی مهربون بودن و از اونجایی که خواهر شوهرم ماما همون بیمارستان بود قبلا شانسم همشون دوستای خواهر شوهرم در اومدن🤩
منم با لبو لوچه اویزون رفتم پیش شوهرم ی لیست دادمش برای خرید و گفتم بره برای تشکیل پرونده بیچاره غم عالم تو دلش نشست گفت دیدی بهت گفتم دیوار پاک نکن 😂
منم خندم گرفت هیچی دیگه برگشتم زایشگاه
ی ماما اومد بالا سرم معاینه کرد گفت ۳سانتی منم همش خوشحال میشدم که چه خوب افتادم تو فاز زایمان اما دردی ندارم ی ۲۰ دقیقه بعدش شوهرم لباسای بستری رو بهم داد و پوشیدم و تو ی اتاق یک تخته بستری شدم ی مامای دیگه اومد بالا سرم دید خیلی اضطراب دارم گفت نگران نباش هواتو دارم و انشاالله خوب زایمان میکنی و گفت بزار ی معاینه کنم
منم خسته شده بودم گفتم تازه معاینه کردن گفت نه خودم باید معاینه کنم منم مجبوری اجازه دادم گفت ۴سانتی😍
خوشحال بودم خیلی گفتم ورزش گفت عجله نکن ی سروم هم وصل کردن و امپول فشار تزریق کرد داخلش اصرار کردم امپول نزن گفتم روند زایمانت تند تر میشه اعتماد کن
اما خیلی کم کم میومد سروم که فشار بهم نیاد منم دردام خیلی کم بود مامای مهربون همش میومد و میرفت و احوالمو میپرسید که درد نداری منم گفتم نه دردام کمه دوباره معاینه کرد گفت ۵سانتی
من خوشحال ترین بودم اون لحظه
بهم گفت به شوهرتم میتونم بگم بیاد پیشت منم ازش خواستم بزاره بیاد
از تخت اومدم پایین چند تا حرکت بهم گفت زدم ی یرب خسته شدم باز رفتم خوابیدم سر تختم😂
شوهرمم اومد ی رب پیشم یکم کمپوت آناناس بزور داد خوردم و پیشونیمو بوسید و گفت اعصابمم خورد کردی دلم نمیخواست با گریه بستری بشی یکم سر به سرم گذاشت و رفت