تا منو دید گفت چیزیت بشه من مسعولیت قبول نمیکنم آخه اگه شب میموندم ی دکتر دیگه عمل میکرد منم میخواستم دکتر خودم بیاد با چشمای اشکی گفتم خانم دکتر استرس دارم گفت بشین نوار بگیرم گرفت ی رب نشد گفت خوب نیست یاد بیمارستان کمالی افتادم هی سرم میپیچید نوار قلب همه خوبه جز شما اتاق دور سرم چرخید چشمام سیاه شد افتادم نفسم بیرون نمیاومد
تا اینجا کافیه یا بازم بگم
دوباره گرفت گفت خوب نیست گفت چی خوردی گفتم آب و کیک گفت برو غذا بخور اومدم برادرم دیدم گفتم داداش برو یچیزی بگیر رفت ساندویچ گرفت مادرم و داداشم شوهرم هم گرسنه بودند خوردند رفتم دوباره نوار قلب گفت خوبه فقط سونو زده بچه حرکت نداره یا شبو بمون صبح سونو بده برو یا باید امضا کنی بری صبح بیایی گفتم تروخدا بزارین برم من خستم شکمم پر ژله لباسم کثیفه امضا کردم شوهرم گفت برو بمون گفتم نه اومدم خونه حموم اینا رفتم میخواستم بخابم پا درد شدیدی گرفتم تا نزدیکی های صبح خوابم نگرفت محکم پامو بستم خوابیدم ساعت شش اینا بود گوشی خودم و شوهرم هی زنگ میزد از خستگی نمیتونستیم جواب بدیم ساعت ده شد بیدار شدیم از بیمارستان بودند میگفتن دکترت اعصبانی شده چرا گذاشتین بره با خیال راحت ی صبحونه پر پیمون خوردم شیره انگور چای شیرین که برم بچه تکون بخوره بیام پنج شش روز استراحت کنم حتی ی روسری هم نداشتم نه ماه نتوانسته بودم هیچی بخرم مادرم گفت تو برو منم خونتون تمیز کنم یکم وسیله جم کنم رفتم تا رسیدم سونو دادم بردم بخش زنان دیدم دکترم ی لقمه دستش سرشو محکم بسته داره حرص و لقمه باهم میخوره
روزانه پیام مشاور، متناسب با سن کودکتون دریافت کنین.
سوالاتتون رو از مامانای با تجربه بپرسین.
با بازیهایی که به رشد هوش و خلاقیت فرزندتون کمک میکنه آشنا بشین.