✨تجربه وحشتناک دررفتگی آرنج پسرم✨
الان که دارم اینارو مینویسم گیجم ، انقدر که گریه کردم . اصلا صداهارو بد میشنوم . معدم داره سوراخ میشه . اینطوری بگم که من و شوهرم یه سکته ناقص زدیم پدرمون دراومد امشب ....
براتون مینویسم که بدونید ولی امیدوارم هرگز هرگز هرگز هرگزززز واسه هیچ پدر و مادری پیش نیاد .
بیرون بودیم . پسرم ایستاده بود و من دستشو گرفته بودم که قدم بزنیم بریم سمت ماشین . یهو لج کرد خودشو کج کرد به سمت زمین . یهو احساس کردم یچیزی توی دستش گفت تق . شروع کرد گریه کردن . دستشو ثابت نگه داشت دیگه تکون نداد . گریشم قطع شد. هی من گفتم بخدا دستش یچیزی شد هی پدرشوهرم گفت نه بابا هیچی نشده .
شوهرم اومد گفتم بخدا دستش یچیزی شده خدا شوهرم نگه داره هلال احمر آموزش دیده قشنگ‌ بلده . تا دستشو دست زد گفت آرنجش در رفته ولی من دلشو ندارم جا بندازم . من گریه شوهرم گریه گریه کنان رفتیم به سمت بیمارستان میلاد لاهیجان . الهی دکتر کوروش شریفی هرچی از خدا میخواد بهش بده به حدی خوش برخورد مهربون متخصص . تا دست هاوشو دید گفت اصلا نگران نباشید هیچی نیست نترسید . دید خیلی بی قراریم خارج از نوبت مارو برد داخل اتاقش .
(بقیه داخل کامنت اول . زیر همین تاپیک )

۱۶ پاسخ

(ادامه تاپیک )
.
گفت فقط کشیده شد دستش یا سر زمین هم افتاد؟ گفتم نه نیفتاد . گفت پس فقط در رفته . کلی باهاش بازی کرد . آروم دستشو گرفت سریع جا انداخت . پسرم یلحظه جیغ زد بعدش ساکت شد . گفت برین بیرون بیمارستان ۱۰ دقیقه دیگه بیارینش . سریع هم یادش رفت اومدیم تو ماشین بازی کرد . هی از دستش کار کشیدیم دیدیم اصلا هیچی نمیگه عادیه .دوباره رفتیم داخل معاینش کرد گفت اوکیه فقط مراقب باشید دیگه اتفاق نیفته .
بچه ها بچه هاتون به هر دلیلی لج کردم خواستن خودشونو بندازن زمین به هیچ وجه دستشونو نگیرین و مانعشون نشین . من دستشو گرفتم که سرش نخوره زمین . جاش از این به بعد سریع دستمو میذارم زیر سرش که بشینه زمین .
شاید هاوش یادش بره ... ولی من هرگز یادم نمیره....قلبم ترک خورد امشب........

عزیزم خداروشکر که بخیر گذشته
انشالله هرگز پیش نیاد
اما کنترل احساس تو اون شرایطم خیلی مهمه مخصوصا اینکه چیز مهمی نبوده
من بچه بودم هر هفته دستم در میرفته
انقد استرس نده به خودت
انشالله دیگه پیش نیاد برات مخصوصا وقتی اینطور حساسی 🙏

عزیزم دست رو باید از قسمت کتف بگیری اینجور وقتا نه مچ و آرنج. هرچند آدم اون لحظه نمیتونه تصمیم بگیره و فقط عمل میکنه. حالا چرا گریه میکردین عزیزم میگین همسرتون دوره هلال احمر دیدن حتما میدونستن درست میشه دیگه الحمدالله بدتر از این اتفاقی نیوفتاده دررفتگی خوبیش اینه جا میوفته و تموم

الهی عزیزم ان شاءالله ک بلا ب دور باشه ازش ❤️صدقه بده گلم

برای دختر منم پیش اومد .دراز کشیده بودیم اومدم اروم سمت خودم بکشم دستش در رفت...اولش متوجه نشمد رفتیم دکتر دیدیم در رفته دکتر هم سریع جا زد.فقط یادت باشه با این دستش مدارا کن.احتمال دررفتگی زیاده

خدا به دکترایی که کاربلدن و به آدم استرس الکی نمیدن سلامتی بده .. خداروشکر که بخیر گذشت عزیزم ❤️❤️❤️

اخ الهی بگردم، واقعا سخته برای مادر که تحمل یه آخ گفتن بچشو نداره .
انشالله برای هیچکس پیش نیاد .

الهی خیلی سخته ..خداروشکر که حال هاوش جان خوبه🥰🥰🥰

آراد ۷ماهش بود ارنج دستش شکست ۱ ماه تو گچ بود خیلی بد بود واقعن 🥺

آخی
خدا رو شکر که بخیر گذشت
اگه میتونی یه چیز قربونی کن

عزیزم دیگه اصلا نزار در برها نزار چیزای سنگین برداره در رفتگی کتف همش اتفاق میوفته مال من چندماه پشت هم دررفت الانم از ترسم فقط ثابت نگه میدارم در نره مواظب باشین فقط چندماه در نره بعد دیگه درست میشه

الهی عزیزه دلم
میفهمم چی کشیدی اون لحظه😢
خدارا شکر که مشکل جدی پیش نیومد و سریع خوب شد
از من به تو نصیحت اینقدر از هاوش همه جا تعریف نکن
نیا هی بنویس فلان بازی را کردیم فلان شد
این خوبه که بازی معرفی کنی ما استفاده میکنیم ولی معرفیاتو بدون حضور هاوش بنویس
مردم چشم ندارن ببینن میگن وای چقدر خوبه پسرت سرگرم میشه بچه های ما نمیشینن و بازی نمیکنن و فلان
بارها دیدم زیر تاپیکات نوشتن
انشالله که همیشه بلا ازش دور باشه پسر قشنگم❤️❤️🧿🧿🧿

چقدر بلا سرت میاد؟ مطمئنی واقعیه؟ خواب نمیبینی اینارو

خداروشکر
دختر من تو شش ماهگی پا و لگنش شکست 😭😭😭😭

وای خدایا شکر ک بخیر گذشته
چقدر خوب ک گفتی ،دیگه میشه تجربه 🥲

عزیزم چه لحظه وحشتانکی کشیدی

سوال های مرتبط

مامان mamane vorojak مامان mamane vorojak ۲ سالگی
چه شب مزخرفی بود امشب رفتیم خونه مادر شوهرم مهمونی اول که پسرم میگفت من تو ماشین نشینم گریه میکرد پیاده شو رفتم عقب نشستم شوهرم گفت مامان نیومد منم با کت پسرم صورتم و گرفته بودم من و نبینه این از اولش رفتیم اومدیم خونه از تو راهرو شروع کرد خونه نریم بغل منم نمیومد فقط بغل باباش میرفت کوله پشتیش هم برداشته بود میگفت بریم ددر گریههههههه میکرداااااا شوهرم دعواش کرد من بهش توپیدم بردش یکم تو راهرو الکی گفت آسانسور خرابه برگشتن تو دوباره گریهههههههههه شوهرم عصبانی شده بود من از اون بدتر گفتیم بیا بریم حموم آب بزنیم پاهات پوشکت و باز کنیم رفت حموم از حموم در نمیومد اومد انقدر گریه کرد گریه کرد که نگم آخر داد زدم سرش این میگفت تو برو بابام بیاد باباش میگفت سرگرمش کن من برم عصبی شدم منم این وسط روانی شده بودم آخر باباش اومد یکم به زبون گرفتتش ولی تا یکم برخلاف میلش میشد میزد زیر گریه اونم چه گریه ای اونم آخر داد زد سرش حسابی آخر خودمم نشستم به گریه از شدت عصبانیت خون دماغ شدم دلم شکست که من و پس میزد میگفت تو اصلا سمتم نیا 😭😥🥺🥺
مامان نیما🐥نیکا🍼🧸 مامان نیما🐥نیکا🍼🧸 ۱ سالگی
سلام دوستان عزیزم
‌دیشب که باپسرک پنج سالم صحبت میکردیم گفت مامان تو هیچوقت پیر نشو من دوست دارم دوس ندارم پیربشی🥺🥺گفتم خب عزیزدلم همه یه روزی پیر میشن من پیر بشم شما بزرگ میشی 😍😍بعد گفت آدما پیر میشن بعد چی میشه گفتم هیچی یه روزی خدای مهربون میگه دلم تنگ شده واستون بیاین پیشم ومیرن پیش خدا همونطوری که باباجون من رفته(البته پیرنبود💔💔💔).گفت نه پیرنشو گفتم باشه بعد شروع کرد گریه کردن نیم ساعت گریه میکرد وهرکاری میکردم آروم نمیشد ومیگفت تو میری پیش خدا🥺🥺🥺گفتم نه عشق مامان گفت چرا خود یه روزی میگه بیا پیشم وگریه میکرد😭😭بعد نیم ساعت باکلی قول که نه من نمیرم واینا آروم شد وبعدم شام خوردیم خوابید ولی از نصف شب تب کرد بمیرم براش🥺🥺🥺
‌من همیشه دوست داشتم پیرنشم نهایت در میانسالی نباشم ولی بعدمادرشدنم همش میگم خب بچه هام چی🥺🥺
‌چقدر سخته مادرشدن.چقدر سخته کوچولویی مادرش رو ازدست بده پسر من فقط بخاطر یه فکر اینقدر گریه کرد💔💔💔😞😞😞😞
مامان آنیسا مامان آنیسا ۱ سالگی
خانوما شوهرتون بهتون فحش میده؟دعوامون شد بهم گفت گو ه خوردی با پدرت😔منم گفتم تو خوردی با اون بابات که مثل سگ افتاده بود بیمارستان
خدا شاهده همون لحظه پشیمون شدم از گفته خودم چون باباشو دوس داشتم یهو حمله کرد بهم گفت چی گفتی منو خفه کرد با سیلی زد تو دهنم😭😔
گفت گمشو از خونم بیرون گفتم اونی که میخواد گمشه تویی هنوز این سیلی که زدی بهم رو دوست پسرم بهت میزنه نه بابام😐😐😐😐آخه من این حرفارو از کجا میارم همون لحظه خاک تو سرم
یا خدا بازم حمله کرد
زد تو سرم گفت خاک تو سرت پس دوس پسرم داری اره گفتم آره
😐😐😐😐😐😐گفتم آره بعد دوباره دعواااااااااا فحششش های خیلی بد خانوادگی ناموسی من به اون اون به من
خوبه دخترم خونه نبود مثل دوتا سگ افتادیم به جون هم
بعد دستشو تا جون داشتم گاز گرفتم نفسش رفت داشت بیهوش میشد ترسیدم بیشتر گاز گرفتم
حس کردم گوشتش داره کنده میشه میاد دهنم😭😔آخه ترسیدم ول کنم بزنه
بعد هیچی گریه کرد😐گفت حرفات آتیشم میزنه از خدا میخوام امشب یا تو بمیری یا من