۶ پاسخ

ممنون از همه

مبارک باشه گلم وای وقتی دردا تموم میشه یه حس خوب میگیری عالیه

مبارک باشه عزیزم

بسلامتی عزیزم

مبارکت باشه عزیزم ایشالا زیر سایه پدر و مادر بزرگ شه❤️🥹

چند ساعت درد کشیدی؟

سوال های مرتبط

مامان سرور مامان سرور ۲ ماهگی
پارت ۲
رفتیم بیمارستان معاینه کردن فرستادن بخش زایمان منم خیلی می ترسیدم گریه میکردم میگفتن چیشدع گفتم می ترسم گفت اینجوری کنی بیشتر اذیت میشی نترس دیدن درد ندارم آمپول زدن بهم کم کم دردام شروع شد
تا ۳ سانت ک باز شدم گفتن پاشو ورزش کن ورزش کردم یدفع دردام بیشتر شد رفتم رو تخت نگا کردن گفت ۸ سانت شدی بلاخره جمع شدن رو سرم 😣 ک فشار زور بدم بچه بیاد درد منم هیه می گرفت دوباره ول میکرد موقع درد می گرفت تمام زورم میدادم بیاد نمی‌آمد بدنم لرزه افتاد بهم آبمیوه میدادن میگفتن فشار بده بلخرع ب زور زحمت بدنیا آمد یه نفس راحت کشیدم ک دردم مثلا تموم شد
آمدن بخیه اینا کردن گفت تموم شد منم چشام بستم گفتم آروم شم یکم دوباره آمدن نگا کردن گفت خونریزی داری دوتا پرستار افتاد ب جون شکمم فشار میدادن ب شکمم بد گفت آروم معاینه میکنم گفتم درد دارم گفت می فهمم ولی ببینم خونریزی داری یا ن منم گذاشتم معاینه کنه موقع معاینه کردن یدفعه تمام دستشو برد داخل رحمم😭😭😭😭 وحشت بود خیلی درد آور بود دستشو در آورد خونه های لخته تو دستش بود گفت زود آماده کنید ببریم اتاق عمل 😢
مامان 💕سلین💕 مامان 💕سلین💕 ۲ ماهگی
پارت4
#زایمان_طبیعی
خلاصه ماما شیفت اومدن و با دو دست دستاشو وارد بدنم کرد و سر بچه رو بیرون کشید
انگار یه بار به سنگینی یه کوه از رو دوشم بلند شد و سبک شدم
کل بدنم از درد میلرزید
ولی همینکه اون انقباض ها تموم شده بود‌خوشحال بودم
وقتی بدنیا اومد صدای گریشو شنیدم گریه از سر خوشحالی کردم ازشون پرسیدم ک سالمه و گفتن اره دیگه از درد و خوشحالی هر دو گریه میکردم
حس او لحظم واقعا قابل توضیح دادن نیست نمیتونم چطور بگم ولی خیلی هم خوشحال بودم
هم ناراحت از اینکه این همه درد کشیدم
در حدی ک بدم از بچم میومد
بچه رو بردن بیرون پیش شوهرم و خانواده ها
ماما شیفت و دانشجو ها اومدن بالا سرم برای بخیه ها
سه تا داخل بخیه خوردم سه تا بیرون سه تا هم زیبایی
ک سه تای زیبایی رو دانشجو زد
این درحالی بود برقا رفته بودن و با نور گوشی داشتن منو بخیه میزدن بخیه های داخلی درد نداشت ولی بیرونی چون بی حس نشده بودم
درد داشت خیلی ولی خوشحال بودم چون تموم شده بود دیگه
وقتی اومدم پیش مامانم و خانواده ها شوهرم اومد جلو همه بوسم کرد و کلی معدرت خواهی کرد ازم و تشکر کرد
انقدر ناراخت شده بود نمیدونست چی بگه فقط گفت میدونم چه دردی کشیدی نمیدونم چی بگم قدرتو میدونم ممنونم ازت
تو اتاق لباسمو عوض کردم اومدن گفتن باید به بچه شید‌بدم منم سینه هام هنوز کامل انگار راه شیر باز نشده بود‌ و نوک سینم بزرگ بود
مامان مهدیار مامان مهدیار ۴ ماهگی
پارت ۴
دیگه شوهرم رسید بیمارستان با هم رفتیم زایشگاه کارارو انجام دادن و خیلی زود تموم شد😍از شوهری خداحافظی کردمو رفتم تو زایشگاه
ساعت دو بستریم کردن بدون درد دیگه
ساعتای ۴ اینا اومدن سون وصل کردن گفتن تا دهانه رحمت باز شه
تا وقتی که سون وصل بود همش درد میگرفت و ول می‌کرد
تا رفتم سرویس که سون افتاد از واژنم😁اومدن معاینه گفتن ۳زسانتی
میخواستن آمپول فشار بزنن که گفتن پیشرفتت خوبه نیاز نیست
فقط به آمپول به پام زدن گفتن مسکنه۰😐دیگه تا ساعتای ۱۱ اینا اینا درد نداشتم از ترس اینکه هی نیان معاینه کنن ساعت هفت خوابیدم تا ۱۱🤣
بعدش باز اومدن معاینه شده بود ۴ یا ۵ سانت
دیگه حالت تهوع هم بهم دست داده بود تا ساعت دو درد داشتم اما کم بود
دیگه گلاب بع روتون بالا می‌آوردم 🤮
ساعت دو دیگه دردام شروع شد
هی کمرم می‌گرفت و شکمم باز ول می‌کرد تا ساعت ۳ونیم ایناربود فک کنم که کیسه آبم پاره شد دردام هم شدید شده بوداصلا طاقت نداشتم
باز اومدن معاینه گفت کیسه آب ندارهدیگه همش معاینه تا فول شدم
میگفت زور بزن منم زور میزدم و جیغ دکتر میگفت زور له پایین بزن
نه به حنجرت😂
گفتم نمیتونم خوب دیگه به بدبختی زور زدم تا بردنم اتاق زایمان یکی دو تا زور قوی و مهدیار جونم به دنیا اومد ساعت ۵ و ۱۰ دقیقه صبح


از بس درد داشتم اصلا پسرمو نگاه نکردم😔😔
دکتره گفت یه زور دیگه بده تا جفت و بکشم و اونم کخ کشیده شد دیگه شروع کرد به بخیه زدن تا ۶ طول کشید از لحظه ای که دردام شروع شد به قدری لرز افتاده بود جونم که مثل درخت میلرزیدم
تا وقتی که تموم شودمو پسر خوشگلم آوردن پیشم خدا خیرش بده دکتر اومد روم پتو انداخت و بخاری آورد واسم تا گرم شدم🥰
مامان جانان مامان جانان ۱ ماهگی
#پارت دوم و روز دوم دردا هم گذشت و صبح سوم دیدم دردام همچنان نا منظم شروع کردم به ماساژ نوک سینه و تحریکشون به مدت یک ساعت که کم کم احساس کردم دردام داره زیاد میشه از ساعت ۱ شب تا ۵ صبح دردام رو با تنفس شکمی و کیسه آب گرم تحمل کردم و ساعت ۵ رفتم زایشگاه که گفتن دهانه رحم ۵ سانت باز شده و بستری شدم به ماما همراهم زنگ زدم و ساعت ۶.۳۰ صبح رسید بیمارستان چون بچه اولم بود و دردا هنوز نامنظم بود تا حدودی بهم آمپول فشار زدن و دردام شدید تر شد منم با تنفس شکمی و ورزش روی توپ و ماساژ نقاط فشاری حدود یک ساعت و نیمی گذروندم و شدم تقریبا ۶.۵ سانت و درخواست بی دردی کردم و اسپاینال شدم از ناحیه کمر خیلی خوب بود البته یکم خارش داشتم بعدش که بهم ی آمپول زدن و برطرف شد و تا ۱۰ سانت بی حس بودم ولی وقتی بچه میخواست زور بده و بیرون بیاد خییییلی درد داشتم و حس فشار با تمام قدرت زور میزدم ولی بچه نمیومد حدود ۱۵ ۲۰ دقیقه با تمام توانم داشتم زور میدادم و رمقی برام نمونده بود بالاخره بعد آخرین زور بچه بیرون اومد
مامان ریحانه‌سادات مامان ریحانه‌سادات ۲ ماهگی
خلاصه که سرم و برداشتن و تقریبا۳۰درصد از دردام کم شد ولی همچنان درد شدیدی داشتم
بهم گفتن دیگه هیچی نخور حتی آب
اون شب تمام اتاق عمل ها پر بود و خیلی شلوغ بود و چند نفرم تو نوبت اتاق عمل بودن
پرستار اومد و بهم سوند وصل کرد که به شدت درد داشت واقعا حس بدی بود راه رفتن های بعدشم ک عذاب بود
تا اتاق عکل خالی بشه و منو ببرن اتاق عمل شد۹وربع
سوار ویلچرم کردن و بردنم سمت اتاق عمل
تو این فاصله خانوادم بیرون‌وایساده بودن و با دیدنشون واقعا طاقتم تموم شد و زدم زیر گریه که اونام پا ب پام گریه میکردن واقعا صحنه بدی بود😮‍💨
بردنم اتاق عمل روی تخت نشستم ک دکتر بیهوشی اومد‌و گفت سرتو خم کن و اصلا تکون‌نخور
دکترمم گفت این امپول و بزنه‌دیگه‌دردات تموم میشه راحت میشی
ی نفر سرمو ب سمت پایین نکه‌داشت ک تکون نخورم و‌دکتر هم امپول رو زد و بلافاصله دستمو گرفتن ک‌دراز بکشم‌تو همین فاصله چندثانیه ای دکتر بیهوشی گفت پاهات گرم شد؟گفتم اره و ظرف‌مدت ۴/۵ثانیه تموم دردام آروم شد
بهترین لحظه بود واقعا
دکترم‌اومد و گفف ببین کم کم کامل بی حس میشی الان نترس من فقط میخوام ضدعفونی کنم و نترس ک وای من حس دارم
خلاصه ک ضدعفونی کردن زیرشکمم و حس کردم بعدش کامل کرخت شدم وانگار ک خوابم برد
تا زمانی ک بچه رو ازشکمم خارج کردم یهو هوشیار شدم ی حسی داشتم شبیه نفس تنگی نمیتونستم نفس بکشم برای چند ثانیه حی خلا داشتم درون شکمم و بعد دوباره خوابم برد تا زمانی ک دخترم و اوردن کنار صورتم
چشم باز کردم دیدمش تموم وجودم پروانه ای شد😍😭داشت نگام میکرد
تا دخترم و بردن منم دوباره خوابم برد
البته همه اینایی ک میگم تو۲۰دقیقه اتفاق افتاد
تا وقتی ک صدام کردن و گفتن عملت تموم شد