۸ پاسخ

من دخترم از روز اول تولدش اشک می‌ریخت 😂😂😂 مامانم میگه به مادرش رفته اشکش دم مشکشه😂😂 الکی هم گریه کنه اشکاش سرازیر میشن

ای جانمم‌ خدا حفظ اش کنه

عزیزم من درخواست هام پره
میشه محبت کنید درخواست بدید
داشته باشمتون 🥰

چقد قلمت قشنگه
چقدقشنگ‌مینویسی
کتاب زیادمیخونی؟

ای خداااا ماشاا.. بهش.
هر ۲واکسنش بوذ؟من یکشنبه رفتم ۲تا خوراکی و ی تزریقی زد گفت هگزان نیس تب و اذیت نکرد اصلا

ای جااان عزیزم خدانگهدارش❤️❤️

ای ننه خدا حفظش کنه

اوخخ خدا ..گلم پاهاشو قنداق کن ک تمون نده گریه کنه

سوال های مرتبط

مامان آریا 👶🏻🩵 مامان آریا 👶🏻🩵 ۲ ماهگی
روزت مبارک پسرک خونه👶🐣




آریای کوچولوی مامان…
هنوز فقط یه ماهه که اومدی توی دنیای ما،
ولی انگار هزار ساله که دلم با تو گره خورده…
امروز روز پسره، و چه افتخاری بالاتر از این‌که من حالا مامان یه پسرم…
یه پسر به اسم "آریا"
که نفس‌هامو به خودش بند کرده.

آریا جانم،
تو فقط یه نوزادی کوچولویی که تازه داری دنیا رو کشف می‌کنی،
اما برای من شدی یه دنیای کامل…
با هر حرکت دست کوچولوت،
با هر خمیازه‌ی شیرینت،
با هر بار که چشماتو باز می‌کنی و نگام می‌کنی…
دلم ضعف میره.

من هنوز باورم نمیشه
این همون موجود کوچولویی که یه روز با لگد هاش دلمو میلرزوند
حالا تو بغل من، یه تکه از قلبم داره نفس می‌کشه.

آریا جانم،
مامانت قول میده همیشه کنارت باشه
تو غم‌هات، تو شادی‌هات،
وقتی که راه میری، می‌دوی، حرف می‌زنی، شیطنت می‌کنی،
و حتی وقتی فقط تو خواب، آروم تو بغلمی…

تو شدی دلیل قشنگ‌ترین خستگی‌هام
و من از خدا فقط سلامتی‌تو می‌خوام،
که بزرگ شی،
آدم خوبی بشی،
و هیچ‌وقت لبخند از لب‌هات نیفته.

پسر قشنگم،
روزت مبارک عشقم
ممنونم که اومدی،
و دنیای منو برای همیشه عوض کردی.🥲❤️
مامان آریا 👶🏻🩵 مامان آریا 👶🏻🩵 ۲ ماهگی
اولین قطره از یه تصمیم تازه...

امشب یه تجربه‌ی جدید داشتم... یه جورایی یه قدم تازه توی مامان بودنم برداشتم.

برای اولین بار به آریای کوچولوم شیرخشک دادم.
پسر نازنینم تا شش روز دیگه میشه دو ماهه و تا الان فقط شیر خودمو خورده بود.
ولی حس کردم وقتشه یه بار امتحان کنم. شاید وقتایی پیش بیاد که بخوام چند ساعتی بذارمش پیش مامانم یا مادرشوهرم، و خب اون موقع خیالم راحت‌تره اگه شیر دیگه‌ای هم بخوره.

ولی وای... امشب دلم پُر از حس‌های جورواجور بود.
یه طرف ذهنم می‌گفت «اگه شیر خشک اذیتش کنه چی؟»
یه طرف دیگه‌م نگران بود که «نکنه دیگه شیر خودمو نخواد؟»
یه دلشوره‌ی خاصی داشتم که فقط یه مامان می‌تونه درکش کنه...

هی حالت‌هاشو چک می‌کردم، مدفوعشو، صورتشو، حتی خوابیدنشو...
انگار داشتم به یه ماجراجویی تازه وارد می‌شدم!
یه جور حس عجیبی بود... هم حس رهایی و آسودگی داشتم، هم یه کوچولو عذاب وجدان.

الان با خودم فکر می‌کنم، واقعاً همه‌ی مامانا اولین بار که شیر خشک دادن همینطوری بودن؟
انگار یه دل کندن کوچولو از یه چیزی که فقط بین من و پسرم بود...
ولی خب، تهِ دلم می‌دونم هر کاری که از سرِ عشق و مراقبته، درسته.
مامان بودن یعنی هر روز یه تصمیم جدید، با یه دنیای احساس قشنگ و گاهی سخت.

دوست دارم بدونم شماها چی حس کردین اون دفعه‌ی اول؟
من تنها نیستم، نه؟
مامان حُـسـیـن‌جانم ✨ مامان حُـسـیـن‌جانم ✨ ۴ ماهگی
از وقتی که حسینِ نازنینم به دنیا اومده،
دنیام زیر و رو شده😍
یه موجود کوچولو، با اون دستای ریز و اون نفسای نرم و آروم،
شده تمام قلبم 💜💛
فقط کافیه نگاش کنم، یا دستم رو بگیره
با اون انگشتای کوچیکش، که دلم از جا کنده بشه. 🫀
انگار تموم خستگی‌های دنیا با یه لبخند کوچیکش
دود می‌شن و می‌رن هوا 🥺

حسین هنوز خیلی کوچیکه،
حتی نمی‌تونه چیزی بگه،
ولی با همون نگاهش،
با اون بوی شیرین و آرامش‌بخشش،
هزار تا حرف قشنگ بهم می‌زنه.
شب‌هایی که بیدار می‌مونم کنارش
با اینکه خستم،
اما دلم نمی‌خواد این لحظه‌ها تموم بشه.
وجودش واقعا یه معجزه‌ست؛
یه دلیل جدید برای نفس کشیدن،
برای قوی بودن، برای عاشق بودن.

مامان بودن برای من یه افتخاره،
یه نعمت...
که هر روز برای داشتنش خدا رو شکر می‌کنم. 😍💜
بهش قول دادم که همیشه پناهش باشم؛
تو بیداری، تو خواب، تو خنده، تو گریه و...
حسین جانم، مامانت تا آخر دنیا عاشقته. 💛✨

#سه ماهگی قلبِ خونمون به ساده ترین شکل ممکن 🤭💚❤️