وای دوروزه بستری ام این مادرشوهرم دقم داد اصلا به بچه نمی‌رسه وقتی هم من می‌خوام بهش برسم میگه دست نزن اذیتش می‌کنی😕وقتی تازه هم بیحسیم رفته بود دستشو گذاشت رو شکمم بلند شد یه دردی کشیدم که تو زایمان نکشیدم بعد مثلاً میخواس بچه رو ازبغلم بگیره سرممو کشید از دستم درش آورد🥺😕حس میکنم از قصد داره اذیتم می‌کنه 🥺نمیتونم بهش چیزیم بگم تورو خدادعاکنین امروز مرخص شم برم خونم 🥺

انتظار نداشته باش مادرشوهر همینه یه موجود کاملا بی ذات ک فقد جلو پسرش و بقیه ادای مهربونا و خوبا رو در میاره مرض داره خودتو ناراحت نکن بیشعوره حرص بخوری شیرت نمیاد یا کم میاد سینتو حتما با روغن چرب کن با سشوار گرم ماساژ بده تا شیرت بیاد

وایی اگه واقعا اینطوریه خدا ازش نگذره

چرامامانتونبردی بالاسرت من مامانم بودبالاسرم تاالانم بامامانمم

خدا بهت صبر بده

مامانا میان اکثرا که.. کاش مامانت آمده بودن

چه بی ملاحظه.😑😐😤😡

ولش کن شایدقصدی نداره توبدلت میاری منم اینجوری شدم ولی هرچی باشه اون بچه توعه

اصلا کلا بچه رو بده دست خودش تو راحت بخواب و استراحت کن بذار سختی بیفته گردنش حرصم نخور

من بودم جر وارجرش میکردم یا سنگین میزدم باهاش .
چرا خانواده ی خودت پیشت نموندن؟یا دوستی چیزی ؟
چرا انقد دیر مرخصت میکنن؟سزارین یه روز کافی هست بمونی

برای نوه اش هیچ اتفاقی نمیافته. نگران نباش هر چی باشه نوه شو دوس داره نگران خودت باش

مادر نداری؟