#تجربه زایمان
سلام مامانا اومدم از زایمانم بگم براتون
سوال کرده بودین چرا تو 38 هفته زایمان کردم اینا
پارت ۱
یه روز بعد عید فطر شب ساعت 2 با حالت تهوع بیدار شدم انقد عق زدم ساعت 6 صبح خابیدم وقتی بیدار شدم دگ حالم بهتر بود تا شب
دو شب اینجوری انگار ساعت کوک شده ساعت 2بیدار میشدم با حالت تهوع استفراغ شدید داشتم تا 5:۳٠ یا 6 صبح بعد میخابیدم دگ روزا بهتر بودم و اصلا حالت تهوع نداشتم
حالا چهارمین روز شده بود و من دیشب ساعت 2بیدار شده بودم استفراغ داشتم صبح شده بود و حالم خوب نشده بود
ناگفته نمونه تو این چهار روز دکتر رفته بودم و سرم و امپول زده بودن ولی بهتر نشده بودم این مابین یه لکه صورتی کمرنگ هم میدیدم وقتی میرفتم دسشویی
باز دوباره رفتم بیمارستان از شدت شکم درد ب خدم میپیچیدم باز سرم زدن و امپول تزریق کردن تو سرم گفتن الان مسمومیت هست تو اونو گرفتی فلان گفتن یسر برم زایشگاه ماما معاینه کنه شب شده بود ماما معاینه کرد گف دوفینگرم کمردرد ریز پریودی هم داشتم گف کاریت نمیکنیم میری وقتی دردات شرو شد و منظم شد برمیگردی پنشنبه شب بود گفت تا شنبه اگه دردات منظم نشد و زایمان نکردی یه سونو میگیریم دگ حالم بهتر شده بود برگشتم خونه

۳ پاسخ

بچت دستگاه نرفت

خووووب.......

بسلامتی،خببببب بعدش

سوال های مرتبط

مامان 🥺♥️نسا مامان 🥺♥️نسا ۷ ماهگی
#تجربه زایمان
پارت۳
یچیزی داشت از بدنم در میومد انگار یچی نیش زده حساسیت بوده فلان
ساعت ۱۰ رسیدم بیمارستان رفتم زایشگاه بدنمو دید دگ بستری سرپایی کرد
ان اس تی اینا گرفتن سرم وصل کردن باز معاینه کردن گفتن دو نزدیکه سه سانت بازم خارشم ب کل رفته بود و تهوعم هم بهتر شده بودتا ۳ ظهر بستری سرپایی بودم که معاینه شدم گفتن نزدیک ۴ سانت شده
بستری کامل شدم مامانم و شوهرم پک زایمان آوردن پرونده تشکیل شد همچی اوکی شد ساعت ۴ اینا بردن رو تخت سرم اکسی توسین زدن تو هر دیقه ۶ قطره میرفت ان اس تی هم وصل بود
همش میپرسیدن درد دارم یا ن و منی که اصلا درد نداشتم حتی همون کمردرد پریودی کع قبلا داشتمم رفته بود🫤😂
چن ساعت گذشت درد نداشتم ساعت ۸ شب اومدن سرم رو ۱۴ قطره تو دیقه کردن دگ تا ۱۰ دردام آروم آروم شرو شده بود هر پنج دیقه ۴۰ ثانیه میگرفت
تو این بین هر کی رسیده بود معاینه کرده بودن لکه بینیم بیشتر شده بود و لکه صورتی تبدیل ب قرمز کشدار شده بود
ساعت ۱۰ ب بعد سرم اکسی توسین قط کردن گفتن دگ دردا خدت بهتره پاشو ورزش کن
ورزش میکردم و دردام ب هر دو دیقه ۶۰ثانیه رسیده بود معاینه میکردن یکی میگف ۶ یکی میگفت ۷ تا ساعت ۱۱:۳٠ که یه آب زیادی ازم اومد پرستار صدا کردم گفتم انگار کیسه آبم پاره شد اومدن دیدن گفتن اره آب شفاف و سفیده پس خوبه جای نگرانی نیس دگ دردام اوج میگرف و من حالم ب شدت بد بود چون اسهال استفراغ هم داشتم دگ نا نداشتم تا ساعت ۱۲ونیم شب دردام ب اوج رسیدن وهمه پرستارو ماماها بالاسرم بودن که ساعت یه ربع ب ۱ حس قشنگ مامان شدن رو تجربه کردم دخترمو گزاشتن رو سینم همینجوری اشک از چشام میریخت 🥹♥این حس قشنگ رو واسه همه چشم انتظارا آرزو میکنم
مامان فندوق مامان فندوق ۲ ماهگی
سلام مامانا من اومدم تجربه زایمان براتون بگم خلاصه شو
من از پنج شنبه صبح بیدار شدم گفتم بزار چای با زعفران با خرما بخورم شاید دیدی دردام شروع شد 39هفته 3 روز بودم خوردم شب که شد دردام شروع شد و ب 5 دقیقه رسید ساعت 1 شب رفتم بیمارستان گفت هنوز 1 سانتی و بستری نمی‌کنیم میخوای برو نوار قلب بگیر بیار رفتم آبمیوه خوردم ساعت 3 رفتم نوار قلب خوب بودم ولی درد داشتم گفت برو ساعت 6 باز بیا معاینه کنم باز 6 رفتم گف 1 نیم سانتی وای خیلی حالم بده بود دردام ولی دهانه رحم باز نمیشد گفت بری خونه راحت تری اینجا اذیت میشی دیگه اومدم خونه یکم خوابیدم گفته بودن شب بیا باز انقد پیاده روی کردم رفتم تو وان 10 دقیقه نشستم با آب گرم خیلی خوب بود دردم کم میکرد دیگه از شدت درد ساعت 10 شب رفتم باز بیمارستان گفت 2 سانتی وای خیلی دیگه حالم بده بود گفت ساعت 5 صبح باز بیا بستری میکنیم دیگه اومدم خونه نمی‌تونستم دردام کنترل کنم ساعت 1 رفتم گف 3 سانت 40 درصدی زنگ زدن ب دکترم کف بستری کنید دیگه بستری شدم
بقیه پارت بعدی
مامان حسنا مامان حسنا روزهای ابتدایی تولد
مامان نیلا مامان نیلا ۲ ماهگی
مامان آقا مهدیار💙👶 مامان آقا مهدیار💙👶 ۱ ماهگی
تجربه زایمان (۲)
تا صبح دستگاه انقباض و ضربان قلب بچه بهم وصل بود ، باز سرم رینگر بهم زدن ، تا صبح درد پریودی داشتم ولی قابل تحمل بود ، اصلا نمیشد اسمش رو گذاشت درد واسه من دردی نبود ، چون پریودیهای افتضاحی داشتم و همیشه میرفتم زیر سرم و آمپول ، ماما تعجب کرده بود که آروم بودم با اون حجم انقباض منظم، بهم میگفت دلاور 😅 روز اول ۵ یا ۴ بار منو معاینه کردن ، درد داشت ولی تحمل کردم ، متاسفانه صبح ساعت ۵ که منو معاینه کرد بازم همون ۲ سانت دیروز بودم 💔😭 وای خیلی خیلی خورد تو حالم ... صبح دوباره ساعت ۸ منو معاینه کرد ، متاسفانه بازم ۲ سانت😭 متخصص زنان که دیروز اومده بود ، گفته بود انقباض ها خوبه ، نیازی به آمپول فشار نیست با معاینه تحریکی بچه رو دنیا میاریم🤕دیروز خیلی امیدوارم کردن و اونروز صبح با ۲ سانت خورد تو ذوقم🥲 همون روز اول که بهم اتاق دادن گفتن فقط مایعات و آبمیوه و آب بخور و فقط آب سوپ رو بخور ، بارش رو نخوری ... خلاصه آمپول فشار رو زدن دردام زیاد شد خیلی زیاد😭😭💔 ماما دلش به حالم سوخت چون تنها بودم ماما همراه نداشتم ، ماما همراه رفته بود به مامانم گفته بود بیا پیش دخترت شکم اولشه خیلی استرس داره ، گناه داره بیا کنارش باش .. خلاصه مامانم از صبح اومد پیشم تا ساعت ۶ عصر🥲💔بمیرم برای دلت مادرررررر
مامان مهیار🤎 مامان مهیار🤎 ۶ ماهگی
تجربه زایمان طبیعی پارت 1
سلام بعد از 4 شب بی خوابی
خب من کلا ده روزی بود ورزش رو شروع کرده بودم اما کم روزی نیم ساعت پیاده روی فقط
این دو سه شب آخر دیگ کردم روزی دو ساعت پیاده روی 100تا اسکات و حموم آب گرم
و شیاف گل مغربی شب آخر دوتا گذاشتم و بعدشم رابطه بدون جلوگیری داشتیم بعد از رابطه دردام شروع شد ساعت 1 شب بود گرفت تا ساعت 6 دیدم ول نکرد و چون تجربه نداشتم کسیم پیشم نبود با همون درد رفتم بیمارستان که معاینه کرد گفت یه سانت نیمی برو بعدظهر بیا بعد ظهر رفتم همون بود ولی چون ظربان بچه نا منظم بود گفت ختم بارداری که چون مهیار تو سونوش‌ اکوژن قلب نشون داد و اون بیمارستان متخصص اطفال نداشت باید میرفتم یه شهر دیگ(شیروان) رفتیم اونجا گف دو سانتی ضربان بچه هم خوب شده و ما زیر سه سانت بستری نمی‌کنیم دیگ گف برو پیاده روی کن دور بیمارستان سه سانت بشی بستری کنیم من درد داشتم ولی هر سه چهار دقیقه می‌گرفت ول میکرد
رفتم قدم زدم ساعت ۱۲ شب رفتم ولی بازم دو سانت بودم
مامان آیلین🩷 مامان آیلین🩷 ۵ ماهگی
تجربه زایمان طبیعی
من از روز اول ک باردار شدم میگفتم باید طبیعی زایمان کنم و همونطور بود ک بچم سفالیک بود و لگنمم برای زایمان طبیعی خوب بود روز جمعه با درد از خواب بیدار شدم فهمیدم دردام مث دردای قبلا نیست زیر شکمم درد داشتم بیدار شدم رفتم دوش گرفتم وقتی از حموم اومدم بیرون ترشح خونی ازم اومد مطمئن شدم دیگه باید برم بیمارستان ساعت ۳بعدازظهر بود ک رفتم بیمارستان وقتی معاینه داخلی کردن گفتن دردت درد زایمان ولی فعلا دو سانت رحمت بازه برو بگرد راه برو دو ساعت دیگه بیا منم رفتم بعد دو ساعت ک اومدم هنوز دو سانت بودم و دردام شدیدتر میشدن فاصله بین دردام هم کم تر میشد ولی هربار معاینه میشدم فقط دو سانت بودم اخرش دیگه به گریه افتادم من درد شدید داشتم ولی اینا میگفتن ما با این دردا بستری نمی‌کنیم حداقل باید ۴یا۵سانت رحمت باز بشه ک بستریت کنیم خلاصه ساعت ۱۱ شب بود ک با درد زیاد رفتم واسه معاینه گفت تازه رحمت ۳ سانت باز شده گفت برو بگردم رفتم دو ساعت دیگه گشتم وقتی اومدم هنوزم سه سانت بود با درد های شدیدتر بلاخره ساعت ۳شب یکی از ماماها گفت من معاینه تحریکی میکنم تا ۳ سانتت حداقل یشه ۴سانت ک بستری بشی بعد معاینه تحریکی شدم ۴ سانت کیسه آبمم پاره کرد و لباس تنم کردم رفتم تو یکی از اتاق های زایمان از ساعت ۴تا ۶ صبح همون ۴سانت بودم بعد ساعت ۶با معاینه های تحریکی شدم ۷سانت دیگه از درد زیاد به هیچ جا بند نبودم اینقد حالم بد بود ن میتونستم بشینم ن پاشم ن دراز بکشم فقط همه جا رو چنگ مینداختم
مامان نیهان🩷🎀 مامان نیهان🩷🎀 ۱ ماهگی
تجربه زایمان :
من ۳۹ هفته و ۳ روز زایمان کردم
کیسه آبم ساعت ۱۲ شب ترکید خودمو رسوندم بیمارستان وقتی معاینه شدم یک سانت بودم
منو بستری کردم ولی اصلا درد نداشتم خیلی ریلکس بودم فقط کیسه ایم پاره بود همین
زنگ زدم ماما همراهم آمد کارمو انجام داد منو برد تو یه اتاق بهم یک دوز سرم فشار زدن ک تا ساعت ۶ صبح باید آروم آروم میرفت
هر دوساعت معاینه شدم تا اینکه ساعت شد ۷ صبح و من همچنان بدون درد بودم
با سرم فشارم تا ۷ صبح همون یک سانت بودم و اصلا تکون نخورده بودم
تا اینکه سر پرستار ساعت ۷ صبح اومد و گفتش ک من معاینه اش میکنم وقتی معاینه کرد به زور میخواست دهانه رحممو باز کنه زنگ زد به دکترم دکترم گفتش به هیچ عنوان بهش دیگ سرم فشار نمیزنید و اذیتش نمی‌کنید
سر پرستار بدون هماهنگی دکترم ۲ دوز دیگ به سرمم اضافه کرد ساعت یه ربع به ۱۰ صبح بود بعد ۵ دقیقه دردای وحشتناک اومد سراغ یهو حالت تهوع و تاری دید هم گرفتم در عرض ۱۰ دقیقه به حالت وحشتناکی یه عذاب خیلی زیاد اومد سراغم بدنم به آمپول فشار واکنش نشون داده بود کف دستم و پاهام سیاه شده بود فشارم اومده بود پایین
یهو وقتی دکترم از اتاق عمل اومد پایین تو زایشگاه پیش من وقتی حال منو دید بدون هیچ درنگی بدون امضای شوهرم سریع منو انتقال داد اتاق عمل برای سزارین
یعنی آنقدری ک وضعیتم افتضاح بود
خلاصه ساعت ۱۱ صبح دخترم بدنیا اومد
شرایطم خیلی هاد بود خدا خیر بده دکترمو ک جونمو نجات داد
الانم حالم خیلی خوبه از بخیه هامم راضیم خیلی تمیز و مرتب
در آخر هم دکترم هم همسرم از اون سر پرستار شکایت کردن و حالشو گرفتن
اینم از تجربه زایمان من 🥲❤️