۷ پاسخ

خدا حفظش کنه واست
وزنش موقع تولد چقدر بود؟

عزیزم قدمش خیر باشه برات منم هرچی پیاده روی و ورزش انجام میدم هیچ خبری نیست کاش دیگه دردای منم شروع بشه

وقتی رفتی دهانه رحمت چند سانت باز بود

من فردا ۴۰ هفته ام تموم میشه و درد ندارم

این بود از تجربه زایمان اولم آقا آراد ک با تموم سختیا ت 38هفته نینیمو بغل گرفتم ایشالا قسمت همه چشم انتظارا و ایشالا همه مادرای باردار بسلامتی نینیشون بغل بگیرن❤🥰

پارت سوم
از ساعت 10و نیم ک بهم امپول زدن تا ساعت 1و نیم ظهر سرمو وصل نکردن از ساعت 1و نیم ک سرم وصل کردن و دردام شدیدتر شد همینطوری درد داشتم تا ساعت 7شب ک بهم گفتن اگ تا یه ساعت دیگ زایمان نکنی میبریمت سز بشی ک اون لحظه من فقط مردمو زنده شدم از دردی ک داشتم فقط جیغ میکشیدم و ماما اومد گفت سربچه دیده میشه و فقط با یه زور دیگ بچه دنیا میاد اونجا بود ک چشام و بستمو فقط جیغ میزدم و زور ک دیدم نینی و گرفتن و کشیدنش بیرون و اون لحظه انگار تموم دردا یادم رفت و فقط با عشق ب نینی نگاه میکردم 😍🥹

تو چند هفتگی زایمان کردی گلم

سوال های مرتبط

مامان ساحل و سهیل 🤍 مامان ساحل و سهیل 🤍 ۳ ماهگی
من اومدم با تجربه زایمان بچه دومم
من روز ۱۲ صبح حالم خوب بود پاشدم خونه جمع کردم رفتم خونه مامانم از اونجا اومدم یکم درد داشتم فقط رفتم صدا قلب بچه گوش دادم گفت ۱ سانتی خوبه قلبش برو پیاده روی کن
من اومدم خونه یکم ورزش کردم و پیاده روی کردم و رفتم ی دوش گرفتم
اومدم آماده شدم تا برم ان اس تی
رفتم ان اس تی و همه چی خوب بود معاینه کردن گفتن دو سانتی بستری نکردن گفتن هنوز زیاد مونده تا زایمانت برو خونه هر چی گفتم بستری کنید بستری نکردن راهم دور بود
اومدم خونه خمین ک رسیدم خونه نیم ساعت بعدش ی چی انگار ت دلم افتاد پایین تق صدا داد کیسه آبم پاره شد
و راه افتادیم تا بیمارستان ۱ ساعت راهه دردام‌داش شروع میشد رسیدم بستری کردن معاینه گفتن ۳ سانتی
دردام اولش قابل تحمل بود رفته رفته با سرم بیشتر شد هر ۱ دقیقه ۱ بار بود دیدن دردام زیاده اومدن سرم قطع کردن
گفتن ببینم درد عادی خودت چقد خر ۵ دقیقه ی بار شد گفتن اگه حس مدفوع داشتی مارو صدا کن صدا زدم اومدن دیدن گفتن ۴ سانتی
کردم از درد انقد جیغ داد زدم
رفتم سرویس واسه ادراد ک وقتی اومدم دردم بیشتر شد جیغ زیاد شد گفتم ی چی داره میاد بیرون انگار ک اومدن نگا کردن گفتن ۷ سانتی بردن زایشگاه انقد روز زدم میگفتن نمیخوایم پاره بشی ولی انقد زور زدم خودم پاره شد پوستم بدون اینکه اونا تیغ بزنن
ساعت ۴و ۴۰ دقیقه پسرم ب دنیا اومد همه دردام ر راحت شدم اون لحظه بعد اینکه اومد بخیه بزنه بهم یکم درد داشتم فقط
پسرم ساعت ۴ و ۴۰ دقیقه ب دنیا اومد دادن بغلم الانم فعلا بستریم تا فردا سر زایمانم برای همه مادرا دعا کردم انشالله همه بسلامتی راحتی زایمان کنن بچه اشون بغل کنن
من ک با اینکه بچه دومم بود سخت زایمان کردم
مامان راستین مامان راستین روزهای ابتدایی تولد
کم کم سرم فشار رو شروع کردن و ماما ها خوشحال ازین ک ان اس تی داره انقباض نشون میده
و ب خیال خودشون تا شب میارنش دنیا
شنیدم بیشتر خانم های باردار تا س سانت شدن دهانه رحم اصلا درد ندارن
ولی من واقعا اذیت بودم این شکلی ک ب دو سانت ک رسیدم دیگ اصلا قابل کنترل نبود و همش کارم شده بود گریه و داد زدن ار درد اصلا تنفس عمیق هم ارومم نمیکرد
القای درد واقعا وحشتناک
از ی طرف ن ب فاز فعال رسیده بودم ک ماما همراهم بیاد پیشم ن تحمل درد رو داشتم
از ده صب که شروع کردن آمپول فشار ساعت یازده شب با درد زیاد و کلی معاینه تحریکی و اینا تازه شدم دو سانتی ک ب دو نزدیکه سه کامل نشده بودم
صدای دکتر از تو بخش اومد ک گفت میخوام تا سه چهار صب برسه ب سه چهار سانت پس دوز سرم زیاد کردن و درد من بی نهایت بیشتر شد
اما دهانه رحمم تا ساعت هشت نه صبح هم ب چهار نرسید
کلی معاینه کردن ب زور معاینه رسید ب چهار سانت
البته ساعت چهار و نیم عصر کیسه ابم سوراخ شده بود و نشتی داد بعدش
ساعت ده و نیم شب کامل ترکید برای همین بیشتر نگران بچه میشدم با دهانه رحمی ک باز نمیشد
مامان فندق مامان فندق ۳ ماهگی
سوال:تجربه زایمان طبیعی من :
۱۸ ام ۴۰ هفتم تکمیل میشد و دکترم گفت تا ۱۸ ام دردت نگرفت بیمارستان بستری میشی ۱۶ ام شبش پیاده روی طولانی کردم تند تند راه رفتم اومدم خونه رابطه و بعدش دوش آب گرم بعدش احساس کردم شکمم بیش از حد داره سفت میشه کمرم هم درد میگیره هر دفعه باهاش زیر شکمم هم احساس فشار داشتم گفتم احتمالا یبوست شدم یا مشکل روده هامه تا صبح همینجوری بود و من بیدار رو مبل درازکش بودم گفتم شدید شد برم بیمارستان خلاصه صبح ساعت ۹ رفتم بیمارستان معاینه کرد گفت یک سانتی و ان اس تی که گرفت هر پنج دقیقه درد زایمان دیده شد بعد یکساعت دوباره معاینه کرد شده بودم سه سانت بستری شدم دیگه دکتر فرصت داد تا شب خودم پیشرفت کنم نه با آمپول فشار منم درد خاصی نداشتم تا شب ساعت نه و نیم همون سه سانت بودم تا اینکه دکترم گفت آمپول فشار بزنید آمپول فشار زدن و کیسه آبم پاره کردن دردام داشت زیاد میشد و برام غیر قابل تحمل دیگه گفتم اپیدورال بزنن اپیدورال که زدن دردم گم شد و گیج شدم و دستگاه اکسیژن بهم وصل کردن و من تا ۶ و نیم صبح همینجوری گیج بودم و در حال خواب و بیدار شدن بودم و تا اینکه فول شدم و دکترم اومد و زایمان کردم اصلا دردی نفهمیدم موقع اومدن بچه چون بی حس بودم فقط اینکه شکمم فشار میدادن خیلی بد بود درد داشت و بخیه زدن رو هم اصلا نفهمیدم
ان شاءالله زایمان خوب قسمت همتون🤲
مامان فرهاد مامان فرهاد ۱ ماهگی
پارت ۳
روز ۱۱ تیر هم گذشت و من همون علائم رو داشتم و اون روز هم سعی کردم تو خونه وزرش انجام بدم تقریبا از صبح ک بلند شدم تا شب فعالیت داشتم شب ک خوابیدم تا صبح هر نیم ساعتی از کمر درد و تکرار ادرار بیدار میشدم سعی کردم تا صبح خودم نگه دارم ساعت ۴ نیم صبح دیگ از خواب بلند شدم هی راه میرفتم تو خونه ....
تا ساعت ۹ همینجوری با خودم کلنجار میرفتم ک درد شاید بیشتر بشه
بعد صبحانه رفتم حموم و اینم بگم قبل حموم رفتنم ی تکه ترشح سفید ک رگه قهوه ایی داشت دیدم و باخودم گفتم بخاطر معاینه اون روزه
از حموم ک اومدم بیرون دردم آروم شد ولی سرم زیاد گیج میرفت و فشارم رفته بود روی ۱۳ مامانم اصرار کرد ک بریم بیمارستان و منم قبول کردم ساعت ۱۰ رفتیم بیمارستان و اونجا بهشون از الکی گفتم حرکات بچم کم شده و مثل قبل احساس نمیکنم اوناهم مدارکم گرفتن دیدن طبق پریودیم تاریخ زایمانم ۱۱ تیر هست و طبق ان تی ۱۹ تیر
و من طبق پریودی شده بودم ۴۰ هفته و ۱ روز به پزشک بخش زنگ زدن و اونم گفت بستری بشه برای ختم بارداری
منم خوشحال شدم ک قراره سفر نه ماهه تموم بشه
خلاصه ساعت ۱۱ بستری شدم منو بردن بخش زایمان
پارت بعدی‌‌‌‌‌‌‌......