۲۱ پاسخ

دختر منم همینطور

از بچه داری خسته شدم
دلم میخواد فرار کنم برم یه جایی ک هییییچ کس منو نشناسه😮‍💨

همه بچه ها همینجوری هستن بی نهایت شیطون شدن

یچه فقط مغز ادمو اب میکنه.همین

دختر منم همینطوره جیغ جیغ اه

منم درک میکنم خیلی دختر لجباز 🙃

آخ دست رو دلم نزار خواهر همه همینیم بخداااااا وضعمون عین همه پسر منم دقیقا همینه ارزو ب دلم مونده ی عروسی یامهمونی برم بهم خوش بگذره انقد اذیت میکنه اینقد رفتارای الکی از خودش در میاره ک هرکی ندونه فکرمیکنه من اینکارا رو یادش میدم

وای کامنتارو میخونم بیشتر میترسم خداصبرتون بده🥴
امیدوارم ازاین بچه های شیطون همکلاس کیان نشن نگرانیم هزاربرابر شد

ای وای عزیزم امیدوارم بهتر بشه چقدر بین بچه ها فرق هست
حالا پسر من بسییییاااار آروم وساکته اصلا حرف بد نمیزنه خیلی محتاطه بسیار باادب
حالا من نگرانم تو مدرسه اذیتش کنن بچه های شیطون یا حرف بد بهش بزنن خیلی ناراحتم نتونه از حقش دفاع کنه

عزیزم این چه حرفیه خدا نگهش داره بزرگ میشه این روزام یادت میره با کارای بچه هیچوققت ابرو نمیره .

واااای نگو دهنم سرویس نمیتونیم تکون بخوریم به خاطرش حرف حرف خودشه اعصاب مو داغون کرده

دقیقا منم به مرحله ابروریزی رسیدم

پس چرا بچه های بقیه اینجوری نیستن
شما کجاید که با من همدردید
بقیه ک دور ما هستن بچه هاشو ارومن
امروز دوتا دیگه هم بودن اروم بودن

ماهم امروز خونه مامانم مهمون داشتیم نمیدونی چیکار کرد ابرو برام نذاشته بخدا داغون شدم از دستش

من ک اخرش خودمو میزنم از دس امیرمهدی اینقدر اینطور موقعیتا حرصم م

لازم نیست با بچه پر انرژی همه مراسمات شرکت کنی عزیزم

پسرای من 🤼🤼🤼
آتیش ماشاالله

پسر منم همین طور بود بیش فعالی داشت🤕🤕🤕🥲🥲🥲

دیروز با دوستامون رفته بودیم باغ گوشی گرفته بود دستش ازش گرفتم گفتم باید بازی کنی اینجا جای گوشی نیست
وااااای نمیدونی چیکار کرد جیغ داد گاز گرفتن چنگ گرفتن
به خدا عین روانیا میپیچید و منو میزد شالمو دور گلوم پیچوند
حالم هنوز خرابه خیلی بهم ریختم😔

ی زنعمو دارم همیشه میگه پسر بچه وقتی داری تا وقتی بچه اس همیشه جشن داری ولی امان روزی که بزرگ بشن..

پسر من بدتره 😅😅😅😅هیچ جایی نمیرم باهاش

سوال های مرتبط

مامان نازدونه مامان نازدونه ۴ سالگی
سلام مامانم میاد صبح دخترمو نگه می داره تا ظهر من میرم سر کار میخواستم بزارم مهد امسال چون اصلا اخلاقم با مامانم نمی سازه همش بحث داریم نزاشت گف بچه فلان میشه مریض میشه دیوونه شدی بزاری مهد و...دخترمم خیلی دوست داشت بره چون مامانم بلد نیس بازی کنه از صبرتا ظهر بچه حوصلش سر می‌ره تا من میرسم بی حوصله و گرسنه هست شروع به بهانه آوردن و گریه می کنه مامانم هم دایم میگه از صبح گریه نکرده همش تورو می بینه بچه را باعث گریش می شی شوهرم بعد من میاد خونه رو مبل دراز کش به اون تیکه میندازه پاشه کار کنه نمی دونه که بیشتر باعث میشه شوهرم لج کنه و اصلا کمک نکنه چون مادرم بهش میگه همش سرت گو شیه و فلان بعد غذا هم اکثرا خودم میام می پزم اما مامانم تا عصر خونه ماهست پدرم چند ساله فوت کرده بعد مامانم تو خونه کل حرفا و حرکتهای منو می پاد یه دفعه هم نشده ها ازم تعریف کنه همش غر زدن و طعنه زدن و سرزنش کردن که تو غذات بد شد با بچه حرف زدی بعد میگه به شوهرم پاسو با بچه بازی کن خلاصه اعصابم خرد میشه امروز دخترم گریه می کرد که مامان نخواب منم خیلی خسته بودم گفتم بزار نیم ساعت بخوابم گوشی دادم نگرف هرچی گفتم قبول نکرد همش ظهرا میگه نخواب بقیه روزا حرفش گوش میدم امروز اما حرصم گرفت گفتم برو بازی کن عصر باهات بازی می کنم همش زر زر گریه کرد محل ندادم مامانم از اتاق اومد سر کن غر زد که پاشو بچه هرچی گف بکن چرا اذیت می کنی منم عصبی شدم گفتم مامان خواهشاً تو ظهر ا برو خونت منم بفهمم چی کار کنم با بچم شوهرم گف درست حرف بزن اسیر شدم به خدا خسته شدم دیگه الان هم عذاب وجدان گرفتم که مامانم ناراحت شد تو کل زندگیم همش منو سرزنش کرده یه بار نگف فلان کار کردی خوب شد
مامان دلوین وماهلین مامان دلوین وماهلین ۴ سالگی
سلام‌واقعا دیگه‌ بریدم از دست بچه هام به خصوص دلوین با هیچ بچه ای طر سازش نداره همش گریه و زاری نق نق یعنی روانیم‌ کرون هر جفتشونم همینن ان دلوین بدتر دیروز به حد جنون منو رسوندن افتادا بودن به جون هم گریه و زاری و جیغ و داد مغزم داشت سوت می کشید هر چقدر گفتم نکنید با هم اینجوری گوش ندادن در آخر جفتشون رو حسابی زدم جیگرم خنک شد از دستشون دیگه دارم روانی میشم ماهلین که هر بچه ای میاد سمتش عین بچه های ۲ ساله فقط گریه و زاری می کنه اون یکی هم‌که با هربچه ای بازی کنه بهشون زور میگه بچه ی دختر خالم اومده خونمون پسرم هست اینقدر که اون آقا و آرومه این دوتا نهلوس و خودخواه بعد مامانم میگه تو بلد نیستی چه جوری رفتار کنی با بچه آحه بچه داریم تا بچه یه بچه حرف پدر و مادرشو گوش میده یکی هم مثل دختر پن یه چیزز بخواد زمین و زمان رو به هم گره می زنه یه بچه با حرف قانع میشه یه بچه مثل دخترای من با کتکم حرف حالیشون نمیشه یعنی روح و روانمو داغون کردن دیگرانم که فقط میگن صبور باش هر وقت بچه هایی مثل من داشتن کا حتی موقع غذاخوردن هم گریه و زاری کردن و خودشون صبور بودن بعد بیان این حرف بزنن بچه های من حتی موقع غذا خوردن هم‌گریه و زاری می کنند مثلا گریه پی کنند متست می خوان گریه می کنند آب می خوان میگم چرا خوب بدون گریه نمی تونید چیزی درخواست کنید به خدد دیگه بریدم از دستشون دیگا متنفر شدم از هرچی بچه اس 😬😬