۱۸ پاسخ

در شرایط مالی بهتر ، بچه میارم

راستش من اوایل تولد پسرم سر وسایلم علی الخصوص فرشم حساس بودم خیلی وقتا که آب از دستش میریخت داد میزدم سرش الان اون فرش صحیح و سالمه ده سال برام کار کرده ولی پسرم از داد های من بدجور می‌ترسه و اون لحظه که از کوره در رفتم سریع بغلش میگیرم ولی چه فایده احساس میکنم دیگه اعتماد به نفس نداره همیشه دوست داره کنار باشه تا توی جمع البته شاید کمی هم خلق و خو ی خودش باشه ولی من گاها خودم رو مقصر میدونم و برای جبرانش الان باهاش خیلی رفیقم تا بتونم کمک باشم براش

هیچوقت بهش شیشه نمیدادم ک سینمو بگیره

هیچوقت هیچوقت بهش شیشه نمیدادم ک سینم پس بزنه😔درموردرفلاکس لعنتی بیشتراطلاعات پیدامیکردم

من شیشه شیر نمیدادم بهش که سینه رو ول نکنه

از همون بیمارستان شیرخشک میدادم که اینقدر نه دخترم نه خودم اذیت نمیشدیم

من شیرخودم‌بهش ندادم ویکی دیگه دیربهش غذادادم سومی بلدنیستم غذانچمتفاوت بهش بدم خدالعنتم بکنه

عصبانیتم رو کنترول میکردم

از اول گهواره میذارم
از اول شیرخشک میدم
از اول خودم حمومش میکنم

فرم سر بچه رو مراقبت بیشتر میکنم

کار خاصی نبوده قبل از هر مرحله از رشدش مطالعه داشتم و نسبت ب اونا عمل کردم اما گاهی عصبانیتمو نمی‌تونستم کنترل کنم این موضوع ازیتم میکنه و عذاب وجدان های مادرانه میاد سراغم

اگه زمان به عقب برگرده به شوهرم اعتماد نمیکنم و برگه خالی امضا نمیزنم که حضانت بچه و مهریمو بگیره

تنها وبدترین اشتباهم اینکه باباش جلوی اون باهم دعوا کرده وچندبار به کتک کاری رسیده💔

والا هرچی فکر کردم‌چیزی به ذهنم نرسید. فقط یسری چیزارو نمیخریدم.

عزیزم اینایی که گفتی اصلا بد نیستش که چرا خودتو اذیت میکنی پسر منم زودتر افتاد غذا

من خیلی وابسته ب خودم کردم
همه چی هم در اختیارش گذاشتم دیگ هیچی براش جدید نی

من اب نمیدادم بهش تا شش ماهگی تو اون گرمی تابستون خدا لعنتم کنه تشنه موند بچه
تنبیه فیزیکی هم نمبخوام بکنم اگه تونستم البته
و حساس نمیشم همش بگم بکن نکن

اشتباهی نکردم خداروشکر

سوال های مرتبط

مامان دردونه مامان دردونه ۱۰ ماهگی
عزت نفس و خوددوستی (پایه اعتماد بنفس و خبلی چیزهای دیگه)
چطور در بچه ها شکل میگیره؟ با کارهای تکراری
هر روز سر یه ساعتی بیدار شدن، یه سری کارهای تکراری رو تو زمان تکراری کردن، تو ساعت های تکراری خوابیدن، شعرهای تکراری، قصه های تکراری...
چرا؟
چون وقتی کاری رو تکرار میکنین، هر روز و هر روز، بچه ها قدرت پیش بینی پیدا میکنن. میتونن حدس بزنن که بعد از این کار چه کاری قراره انجام بشه، هوا تاریک شده، خوب غذا میخورم، بعدش مامان بغلم میکنه میبره تو اتاق، بعد عوضم میکنه، بعد لالایی میگه، بعد همه جا تاریک میشه من میخوابم. مرحله به مرحله بچه ها میتونن پیش بینی کنن‌ این بهشون قدرت میده و میتونن به خودشون و حسشون اعتماد کنن. عزت نفسشون بالا میره، اعتماد بنفس میگیرن. این پیش بینی بهشون حس امنیت میده. سورپرایزی در کار نیست. همه چی امنه. پس من خوبم که محیط دورم خوب هست (بچه ها اگه محیطشون ناامن باشه مثلا صدای داد و بیداد بشنون نمیتونن بفهمن که تقصیر اونا نیست. همه چی رو به خودشون میگیرن، فکر میکنن اونا بد بودن و کار بدی کردن که الان محیط ناامن شده).
برای بچه ها مود ثابتی داشته باشین. اگه زیاد اهل محبت نیستین، همیشه اینجوری بودنتون خیلی بهتر از اینه که یه روز شاد و باانرزی باشین و فرداش عصبی بشین و به بچه پرخاش کنین. اون کم محبتی که تکرار میشه به بچه امنیت میده. اون خوش گذرونی زیاد با بچه بهش ناامنی میده چون نمیتونه بفهمه حالا فردا حال مامان خوبه باهام بازی میکنه یا حالش بده منو میزنه.
اگه مجبورین عصبی بشین برین تو اتاق تخلیه بشین و برگردین. تو سن های بالاتر قبلش به بچه بگین من دارم عصبی میشم. موقع دعوا بهش بگین من و بابا دعوا میکنیم ولی هردومون تو رو دوست داریم و تو کار اشتباهی نکردی.