۵ پاسخ

فعلا تصمیم ندارم بگیرم 🤷‍♀️

فک کن من سر پستونک رو قیچی کردم با همون سر قیچی شده میخورد😂😂😂کل پستونکاشو جمع کردم که تو دید نباشن در طول روز اصلا بهش ندادم وفقط نصف شب تو خواب که بهانه میگرف میدادم بهش تا ۳ شب دادم بقیه شبا بیدار میشدم بدنشو ماساژ میدادم تا بخابه،روزا سرگرمش میکردم تا یادش بره،عصرا یه سبد میذاشتم داخلش توپ پرت میکردم بهش میگفتم تو هم برو توپ بنداز داخل سبد تا کنار سبد میرف توپ پرت میکرد وباز برمیگشت کاری میکردم که فعالیتش زیاد بشه تا خسته بشه وسریع بخابه،چند روزی بهانه گرف مخصوصا شبا که تو خواب گریه میکرد تا اینکه کلا یادش رفت وتامام🤗😚

خب کلن نده چند شب بی قراری میکنی بعدش اروم میشه به مرور

من دخترم همينه و تصميم دارم زودتر بگيرمش ، ي شب پستونكش انداخت پشت تخت تو خواب و همش نگران بودم بيدار شد من چكار كنم و ديدم خداروشكر تا صبح بدون پستونك خوابيد حالا ميخوام ديگه كم كم كمش كنم تا عادت كنه و ديگه پستونك نخواد ، وقتي نميبينه اوكيه ولي اگر چشمش ب پستونكش بيفته تو روز هم ميخوادش

من تنها شاهکاریی که کردم فعلا در اتاق باز میذارم با سشوار ازشون گرفتم .من انقد دغدغه .می می وپستونک رو پا خوابوندن وجدا خوابوندن دارم که سرم سوت میکشه

سوال های مرتبط

مامان هیما💕 مامان هیما💕 ۱ سالگی
پرسیدین شب چجوری بدون پستونک هیما رو خوابوندم
من ادعا ندارم والا🫠چیزی ک برام جواب بوده و تجربمو میگم بهتون ببینین شاید واسه شماام جواب بده
هشت روز پستونک گرفتنم طول کشید.
روز ۱: پستونک رو یکم فقط سوراخ کردم،موقع خواب میدادم دستش ،گریه کرد نق زد بداخلاقی کرد هی گفت درستش کن ولی صبوری کردم،بردمش بیرون یه تایم طولانی ، شب موقع خواب طبق روال پستونک سالم بهش دادم.
روز ۲: یکم سوراخ بزرگ تر شد ، نق و بهانه گیری خیلی شدید شد،بردمش خانه بازی حسابی خستش کردم ،شب با شیر خوابید بدون پستونک ولی در طول شب هروقت بیدار شد پستونک سالمشو بهش دادم.
روز ۳:کلا سر پستونک رو بریدم،تخم شربتی درست کردم ریختم روش گفتم اه اه شده،خیلی ناراحت شد گریییه،بهش گفتم بنداز سطل آشغال یا بده به جوجو ها محکم میگرفتش میگفت منه! گفتم زنداییم که بچه ۷ساله داره اومد خونمون سرگرم شدن باهم یادش رفت بهانه گیری کنه،بچه زنداییم هی بهش گفت پستونک خیلی زشته اه اه حالم بد شد من نمیخورم از این حرفا ، در طول شب بیدار که شد گذاشتم پنج شیش دیقه گریه کنه بعد بهش دادم،هر بار بیدار میشد میزاشتم یکم گریه کنه بعد پستونک سالمو میدادم بهش
روز ۴: باز پستونک رو خواست و دید روش تخم شربتی ریخته و خرابه،خودش گفت اه اه و انداختش سطل آشغال😁یکم بعد انگار دلش نیومد رفت برداشت دوباره،باز کلی گفتم اه اه شده خراب شده ، بخاطر تخم شربتی ها نمیزاشت تو دهنش اصلا ، شب وقتی گریه میکرد با صدای بلند میگفتم پستونک اه اه شده یادته؟!میخوای بخوریش؟! خودش گفت نه ولی باز گریه کرد ،هرسری میزاشتم روپام ، دیگه نزدیک صبح که خودم پاره بودم پستونک سالم بهش دادم ک بخوابه
ادامه تاپیک بعد