۹ پاسخ

هرموقع میریم سمت خونه خانواده شوهرم خیلی الان احتراممو دارن احوال پرسی میکنن چون تعهد گرفتم ازشون میترسن کوچیک ترین چیزی بشه که من برم دوباره شکایت کنم

دیگه دادگاه گزارش پر کردم امضا هم گرفتیم برگشتیم به خونه منو شوهرم رفتیم خونمون خابیدیم

من حالم اونقدر بد شده بود از دادگاه زدم بیرون تا نزدیک خیابون رسیدم که یه بلای سر خودم بیارم سریع شوهرم دستمو کشید افتادم توی بغلش دیگه از حال رفتم بچم خداروشکر هیچ کاری نشده بود صحیح سالم بود خونریزی هم بخاطر ترس زیادم بود

خب اون بچه چیشد؟داریش

دهنت سرویس ناز گل دلم واقعا غم داره اشکام جمع شده زندگیم سخت شده برام

شما باردارید؟

🥲 🥲🥲

جواب ازمایش اومد شنیدم که مثبته حالم بدتر بود کلا دیگه قش کردم از شدت خوشحالی مامانم از خوشحالی گریه افتاد دیگه رفتیم خونه مامانم زنگ به شوهرم گفت اب دسته بزار یه جعبه شیرینی بگیر بیاد زود خونه وقتی اومد اول حرفاشو به شوهرم پدر مادرش زد نه با دعوا فقط با دعوا ادمشون کرد

🫨🫨🫨

سوال های مرتبط