چقدر مادر بودن سخته تا میای زایمان و عمل و افسردگی و حس مادر کافی نبودن رو هضم کنی یه چیز جدید پیش میاد که باعث میشه فکر کنی مرحله های قبل اونقدرا هم در قبال این یکی سخت نبوده ها چه الکی ناراحتی کردم
حالا نوبت از شیر گرفتن رسیده
تا حالا نشنیده بودم از شیر گرفتن هم افسردگی میاره شبیه افسرده ها شدم
بازم حس مادر خوب نبودن
چرا از اول اینهمه جون کندم که شیر مادر بدم ـچرا چرا ......
امروز اولین روز ترک شیر دخترم بود
خیلی روز سختی برای جفتمون بود. با گریه هاش جونم میخواد از هم بپاشه
از صبح که بیدار شذ نخوابیده بود متاسفانه با شیر مادر میخوابید
و اما بالاخره ۵دقیقه ای میشه تو بغلم خوابید
و فردا امیدوارم آسون تر از امروز باشه و من آروم تر
باورتون میشه از بغض دارم خفه میشم.میدونم کار بدی نمیکنم میدونم دیگ این شیر بدردش نمیخوره ولی دلم نمیفهمه😐
مامانایی که از شیر مادر بچه هاتونو گرفتید چجوری شیرمو خشک کنم
با دردش چه کنم ؟خالیش کنم؟با دست یا شیر دوش دستی؟یا شیر دوش برقی؟
ببخشید دیگ این وقت شب اینقدر متن ناراحت گذاشتم

۵ پاسخ

خداییش من قبل از بچه هیچ تصوری از این همه سختی نداشتم ..این که هیچ وقت و آرامشی برای خودم نداشته باشم و باید در اوج خستگی و گشنگی و مریضی بچه در الویت باشه. واسه همین تصمیم گرفتم با توجه به شناختی که از خودم به دست آوردم هرگز بچه دومی نیارم.

شیر مادر رو باید تدریجی گرفت و بچه رو عادت داد جور دیگه ایی بخوابه من دخترمو از شیر روز خیلی وقته گرفتم ولی شیر شب به خاطر بی قراری و گریه ی زیاد نتونستم ترسیدم برای قلبش بد باشه آخه قلبش باید عمل بشه یکی دو ماه دیگه....من انقد از ۱۰ روزگی استرس قلبشو کشیدم که همه ی سختیای دیگه ی مادری در نظرم هیچ و پوچه

درکت میکنم منم عذاب وجدان و دلتنگی داشتم.یهو تصمیم به این کار گرفتم 9,30صب بود گفتم جی جی بوو شده.یازده خبرشو گرفت گفتم بوو .ولی پیشنهاد غذا بهش میدادم .بعد نهار بازم خواست گفتم هنوزم بوو شده شیرخشک خورد کنارم خوابید منتهی کمی هم اعتراض کرد تا فردا صبحش شد شب رو شیر خشک میخوره اعتراضی شر من نداره .دیدم سینم درد میکنه صبحش بهش دادم .دیگه ندادم تا فردای صب که بیدار نشد برای شیر .حالا این حدودا کمی هم بهونه میگرفت ولی کلا 360تا شیرخشک میخورد از زمان بیداری تا خوابیدن.صب روز چهارم بیدار شد و یکساعت گریه کرد .و امروز روز هفتم که بهونه جی جی رو نمیگیره.خیلی سرحال تر شده اشتهاش عالی شده .روحیه وابستگی به جی جی هم از بین رفته.میدونم عذاب وجدان دارم اونم بخاطر اینکه شش ماه زودتر گرفتمش ولی بهترین کار بود.راضیم

درکت میکنم من پسرم چهارماهش بود ک سینرو پس زد و دیگه نخورد انقد من گریه میکردم حتا تا یکسالگیش همش بغض داشتم الانشم بزرگ‌ترین حسرتم شده

الهی
من بچم شیر خشکیه و طبیعتا تجربه ای ندارم
ولی از خدا میخوام این راه برای جفتتون اسون‌ باشه
کلا مادر بودن خیلی سخته
ولی خدا قدرت و صبرشم به مادرا میده
مطمئن باش تا الان بهترین مادر برای بچت بودی ِ و ازین به بعدم هستی

سوال های مرتبط