۶ پاسخ

عزیزم بهتره حتما و حتما بری یه مشاور خیلی خوب و جلسات متعدد پیگیر کنی
باور کن هزینه مشاور خیلی کمتر از هزینه هایی هست که تو داری متحمل میشی
نه همسرت کمکت میتونه کنه نه هیچ کس فقط خودت باید فکر خودت باشی
پس حتما تو شهرتون یه مشاور مناسب و واقعا خوب پیدا کن هر جور شده برو
بچه به بغل گریه نکن چون کاملا متوجه حال روحیت میشه و اونم غصه دار میشه
میدونم خیلی سخته من هم از یه بحران بزرگ بعد از زایمانم عبور کردم اگر مشاور و حرفاش نبود خودم هیچ تکونی نمیتونستم بخورم مغزم کاملا قفل شده بود

تایپیک هامو بخون 💔منم مثل تو بودم من انقدر افسردگیم زیاد بود ک بچم شده بود قاتل جانیم میگفتم تقصیر اینه ک من اینطور شدم تقصیر اینه ک شوهرم ازم دور شده اما واقعا مقصر خودم بودم و شوهری ک درکم نمیکرد یک روز پیام خداحافظی برای خواهرم نوشتم و رفتم خودمو بکشم (دخترم خواب بود و همسرمم سرکار)خیلی گریه کردم برای نیهانم نامه نوشتم اما همین ک رفتم خودمو بکشم نگا صورتش کردم گفتم خودم ک غم بی مادری رو کشیدم دخترم بعد من چی میشه؟رفتم زیر پتو گرفتم خوابیدم تا خواهرم ب شوهرم گفته بود اجیم اینو نوشته چرا اذیتش میکنی چرا مثل قبلا بهش توجه نمیکنی
تا همسرم اومد خونه
ببین خون گریه میکردم میگفتم تقصیر تو بود من اینطور شدم و فلان
دیگ قول داد خوب بشه
قرصای افسردگیمم خوردم الان خیلی بهترم خداروشکر اصلا یادم رفته افسرده بودم

منم همیطوره حالم حس میکنم افسردگی بعد زایمانه همش استرس دارم .همش نگرانم .حال عجیبی دارم بخدا

۱۴۸۰زنگ بزن رایگانه مشاوره میدن

منم همینطور عزیزم دقیقا عین خودت بچم زردی داشت ی هفته کلا بیمارستان بودم 🥲🥲💔

عزیز دلم می خواستم بگم همه ایجوری هستیم پس اشکالی نداره و به خودت حق بده اما یه دکتر برو من چهار شنبه نوبنت گرفتم برم حتما چون حال روحیم بده، مردا هم انتظار نباید داشته باشی که حالتو خوب کنن، خودت بلند شو، برو دکتر خوب میشی

سوال های مرتبط

مامان مهــدیار🐣💛 مامان مهــدیار🐣💛 ۷ ماهگی
بیاین از خاطره خوب و بد زایمانتون بگین
منکه درسته بهترین لحظه هر زنی لحظه تولد بچشه ولی من خیلی اذیت شدم و خاطره خوبی برام نشد
سه روز من درد داشتم و نمیدونستم درد زایمانه روز سوم شدید شد رفتم بیمارستان و تقریبا شیش سانت شده بودم و انصافا خیلی خوب پیشرفت کردمو یک ساعته فول شدم ولی دکتر شیفت تشخیص داد که نمیتونم طبیعی زایمان کنم و منو بردن سزارین بماند که بیمارستان و رو سرم گذاشتم از درد سزارینم چون خونریزی زیادی کردم و چون سه روز بود درد میکشیدم رحمم کش اومده بود کلی با دارو تونستن خوبم کنم و یه واحد خون گرفتم چون خیلی خونریزی حین عمل داشتم تا دوروزم منو نگه داشتن و خب درد سزارینم از یه طرف دیگه که خودتون بهتر میدونین چقدر بده من تا ده روز از درد گریه میکردم و بعد چهارده روز از زایمانم چون پسرم عفونت ادرار گرفت ده روزم بستری شد من با اون وضعم تو بیمارستان بودم و خدا میدونه چی به من گذششت در کل روزای اول خیلی حالم بد بود بماند که دیگران درک نمیکردن و همش خونمون میومدن و من نیاز به استراحت داشتم ولی نکردم و الان عوارضش و دارم میکشم 😔
شما هم بیان تعریف کنین سرگرم شین هم تجدید خاطره شه❤️
مامان علیسان کوچولو❤️ مامان علیسان کوچولو❤️ ۷ ماهگی
خانما یه سوال من چند وقت قرص اعصاب اسنترا میخوردم و پروپرانول میخوردم حتی تو بارداری دکترم نذاشت بزارم کنار
تا وقتی اخرا زایمانم بود حالم بد شد بردنم اکو قلب گفت یکی از دریچه ها قلبت خون و خوب پمپاژ نمیکنه دیگه پرپرانول نخور زایمان کردی سریع برو دکتر من علائم خیلی بدی داشتم مثلا خوب بودم یا وایساده بودم حالا درحال انجام هرکاری حالم بد میشد قلبم تند تند می زد بدنم از حال می‌رفت حالت تهوع میگرفتم چشام سیاهی میرفت اصلا بدنم دیگه حس نداشت انگار یه چند دقیقه وسط زمین و اسمون بودم مفزم انگار فشار میومد بهش جمع میشد خیلی حالت بدی بود
گذشت تا زایمان کردم کم کم خودمو با پسرم سرگرم کردم هم اسنترا هم پرپرانول گذاشتم کنار و خوب شدم یه چند ماه دیگه این حالت نداشتم الان چند روزه باز اینجوری شدم خیلی حس بدی و حال بدیه بنظرتون دوباره شروع کنم 🥲 علائمو زدم تو گوگل نوشته ام اس من دو ماهم هست پریود نشدم باردارم نیستم شیش هفت بار تست دادم منفی بود چکار کنم میترسم برم دکتر بگه اتفاقی برات افتاده 😭
مامان بارانا مامان بارانا ۷ ماهگی
پارت دو زایمان سزارین
بخاطر ناله که داشته بردن زیر دستگاه اکسیژن گفته بودن اگر تا دوساعت اوکی نشه باید بره ان آی سی یو بستری بشه تا نالش قطع بشه من اینو بین حرفاشون فهمیدن شروع کردن جیغ و‌گریه که بچمو بیارین بچم سالم بود من دیدمش اصلا حس خیلی بدیه وقتی میای تو اتاق و بچت نیست داشتم دیوونه میشدم خلاصه پرستارا ریختن تو اتاق که منو اروم کنن ارام بخش و اینا دگ شوهرم التماسشون کرد که این حالش بده بچشو بیارین نشونش بدین خیالش راحت بشه دخترمو اوردن تو شیشه بود الهی دورش بگردم بهش سرم زده بودن در حد یک دقیقه دیدمش و بردنش . از درد داشتم میپیچیدم به خودم ولی همه توانمو جمع کردم که زودتر از تخت بیام پایین برم پیش دخترم . دوبار اومدن شکممو فشار دادن یه بار توی ریکاوری یه بارم تو بخش اینم درد داشت من نمیذاشتم زیاد فشار بدن ولی دستشونو میکنن تو ناف و فشار میدن من خونریزیمم زیاد بود. خلاصه ساعت ۱۱ شب کمپوت گلابی خوردم و یه چایی خرما و دگ گفتن باید بیای پایین به مصیبتی بلند شدم ولی از من به شما نصیحت خانما اول بچرخین به پهلو و بعد با کمک نرده های بغل تخت اروم اروم خودتونو بکشین بالا به هیچ عنوان روی کمر نخواسته باشین بلند بشین چون اینحوری فشار زیادی به بخیه میاد .اومدم پایین و با کمک شوهرم و مامانم و خدمه تو سالن راه میرفتم ساعت ۱۲ با شوهرم رفتم پیش بچم دلم اتیش کرفت وقتی دستمو گرفت تو دستاش. فیلمشو دارم وقتی نکاه میکنم گریم میگیره. من فردای زایمان مرخص شدم ولی دخترمو نگه داشتن منم که دیدم بچم تو بیمارستانه فقط مرخص شدم رفتم خونه حموم کردم لباس عوض کردم دوباره برگشتم ان آی سی یو پیش بچم فکرشپ بکنین دیروز زایمان کردین روز بعدش باید تو بخش مراقبت ویژه با شکم پاره راه بری .پارت بعدی