خدمت شما ک عرض کنم من قرار بود۲۴ مهر سزارین بشم ۲۰ ام برم پول بدم ب دکتر و کارام بکنم
۱۶ مهر عصر ساعت۴ کیسع ابم پاره شد
خودم تنها بودم کلی گررررررریع هرچی ب مطب دکتذ زنک میزدم میرفتم پشت خط منشی بعدم ک جواب میداد میگفت خانم مگ نمیبیتی دارم صحبت میکنم این شد تصمیم گرفتم با ی دکتر دیگ هماهنگ بشم و شدم رفتم بیمارستان درد چیزی هم نداشتم سزارین شدم دکتذ پولش گرفت بچع هم چرخیده بود واقعا با پا شدع بود ودکتذ فهمید ولی بازم پولش گرفت ساعت ۶ چهل یک دقیقه عصر دخترم ب دنیا اومد و خداروشکر همه چی خوب بوذ برگردم عقب بازم میرم سزارین 💗💗💗
من از 16 هفته فشار بارداری گرفتم قرص میخوردم و رعایت میکردم 39 هفته و 6 روز بدون هیچ علائمی فشارم رفته بود روی 22 با اصرار مامانم و شوهرم که چرا نمیزایی رفتم بیمارستان فشارمو گرفتن سریع بستریم کردن ختم بارداری با آمپول فشار دادن که فشارمو برد بالاتر سریع بردنم اتاق عمل 2 روز خودم بستری بودم 6 روز پسرم خدا بهمون رحم کرد
من زایمانم طبیعی بود
برعکس اونایی که میگن طبیعی خیلی سخته به نظرم طبیعی خیلی خوبه
بستگی به بدن طرف داره من میدونستم که بدنم مقاوت داره از ماه 8 شروع کردم به ورزش و پیاده روی وقتی 39 هفتم کامل شد ساعتای 6 غروب رفتم پیاده روی تا 7 نیم وقتی اومدم تا نشستم کیسه ابم پاره شد و درجا کیفمو برداشتیم و رفتیم بیمارستان تا کارای پرونده رو انجام بدن و من لباس بیمارستان رو بپوشم شد ساعتای 10 شب و بلخره تا بریم بخش زایمان طبیعی ساعت شد 11 و منم کم کم دردام شروع شد و هی بیشتر میشد من لحضه ای که رسیدم بیمارستان معاینه کرد گفت 1 سانت هم هنوز باز نشده ولی رفتم بخش زایمان بدون هیچ امپولی چیزی شدم 7 سانت همونجا هم انقد ورز کردم رفتم تو حموم اب ولرم گرفتم خیلی دردمو اروم میکرد هی دردا بیشتر میشد تا اینکه ساعت 3 نصفه شب زایمان کردم🙂
زایمانمم خیلی خوب بود تا به محض اینکه بچه به دنیا اومد انگار که هیچ دردی نکشیده بودم ولی امان از بخیه های بعد از زایمان
انقد از زایمان اذیت نشدم که از بخیه اذیت شدم🤦🏼♀️
ولی در کل از زایمانم خیلی راضی بودم اگه صد بار دیگه برگر م عقب باز طبیعی رو انتخاب میکنم👌
عزیزم منم خاطره خوبی برام نشد خیلی خیلیییی زایمان دردناک و سختی داشتم بعد از اونم دو روز بخاطر زردی بستری شد بعد از اون اومدیم خونه و بعد دو روز پسرم شروع کرد به سرفه و ریه هاش عفونت کرد و دو هفته بستری شد و من با اون وضعیت بد دو هفته موندم بیمارستان الان که ۶ ماهشه بازم خوب نشدم 😓هم استرس دارم و هم کتف و شانه م درد میکنه ولی به امید خدا اینم سپری میشه
من با کلی دلهره ساعت ۶ صبح رفتم بیمارستان اولین نفر هم من بودم خداروشکر خیلی خوب بود فقط سروم زدنی اذیت شدم چون اولین بارم بود ولی بقیش شکر خدا خوب بود . رفتم خونه مامانم شکر خدا پسرم هم اوکی بود خدارو صد هزار مرتبه شکر که به خوشی و سلامتی گذشت اون روزا ایشالا همه مامانا نی نی هاشو صحیح و سالم بغل بگیرن
من اصلا قرار نبود سز شم فکرشم نمی کردم هیچی نخونده بودم دربارش ولی رفتم بیمارستان دکتر تشخیص داد باید سز شم خیلی وحشت کردم اصلا😑بعدشم بی حسی نگرفت چون اورژانسی بود وقت نداشتن مسکن زدن بیهوش شدم بچمو همون اول که بدنیا اومد ندیدم.بد نیست ولی خب اعصابمو خورد کرد
بعدم سر زایمان دومم مامانم خیلی کمرش اینا درد میکرد شوهرم هی غر میزد که چرا درد داره اومده اینجا چرا نمیمونه پیشت همش میره دکتر البته بیچاره تنهام نذاشتا اصلا ولی خب روز هفتمم متوجه شدیم سرطان سینه مرحله چهار داره
من متاسفانه ۳۵ هفته دردم گرفت یه روز بستری بودم سونو گرفتن گفتن کلیه هاته نصف شب کیسه پاره شد و مجبور شدن ۵ صبح سزارین اوژانسی بشم
خداروشکربچه همه چیش تکمیل بود نرفت دستگاه
ولی چشمت روز بد نبینه ازمایش گرفتن از مایع داخل کیسه گفتن رحمت عفونت کرده یه هفته بیمارستان بودم مرگ جلو چشمام دیدم پسرم بخاطرمن تو بیمارستان موند
بعد ک خوب شدم اومدیم خونه پسرمزردی گرفت
ولی خداروشگر همروگذروندیم و من خداروشکر میکنم برای این فرشته ای ک بم داد
روزانه پیام مشاور، متناسب با سن کودکتون دریافت کنین.
سوالاتتون رو از مامانای با تجربه بپرسین.
با بازیهایی که به رشد هوش و خلاقیت فرزندتون کمک میکنه آشنا بشین.