۱۸ پاسخ

به نظرم برو روان پزشک بقیه ام نترسون الکی مالیخولیایی شدی

بسم اللہ الرحمن الرحیم دختر ترسیدم

قرآن و قیچی بزار بالا سرش حتما
یدونه سنجاق قفلی هم وصل کن به لباست
فردا صبح بلند شو دورکعت نماز بخون
یه سینی بردار توش یه تیکه نون و نمک و قرآن بزار
قسمشون بده به نون و قرآن نمک که اگه مسلمونی به قران اگه کافری به نمک و نون هرچی هستی دست از سر بچمو و خودم و زندگیم بردار بزار بمونه تو اتاق اصلا برش ندار
انشالله خیره
من چند سال پیش این جریانات برام پیش اومد و خیلی اذیت شدم و در آخر مامانم اینکارو کرد و اوکی شد

عزیزم تو خونه قرآن بزار پخش بشه
خانواده ما چاقو یا جسم تیز میزارن زیر تشک بچه، البته تا چله‌گی
ی چیز دیگم هست، احتمال نمیدی دعا آورده باشن تو خونتون؟ یا واستون نوشته باشن؟ چون وجود دعا، این چیزا رو میکشونه تو خونه

و اینکه بعد از برگشتنتون گفتی دخترت بی حوصله شده چون دورش شلوغ بوده و...
ممکنه خوابش بابت همین موضوع بهم ریخته باشه?

سارا جان شب قبل از اون صبحی که صدا رو شنیدی نیکا تو خواب داد زد?
یا دیشب اینطوری شد?
من خیلی میترسم ازین چیزا
تاحالا ندیدم خداروشکر
ولی حرفتو باور میکنم

حرز امام جواد از جامطمئن بگیر عزیزم هم واسه خودتون هم بچه.
افرادی ام که سرکتاب باز میکنن جای مطمئن اگه سراغ داری میتونی ببری.
این چیزا واقعا هست.حتی تو برنامه محفل میگفت یکی از نشانه های آخرالزمان اینه که جنیان به زمین نزدیک میشن و الان شدن یکی از راه های درامان ماندن ازشون همین حرز امام جواده.ولی از جای مطمئن وفرد مطمئن که اعمالش رو انجام بده درست تهیه کنید

قرآن بذار بالای سرش
ی سنجاق قفلی بزن ب لباسش

طفلک بچت حتما برو پیش مشاوره و روان درمانگر و مشکلت رو تا جدی تر نشده حل کن

بعضیا چون تاحالا اطرافشون ندیدن براشون قابل باورنیست

یعنی جن دیدی

عزیزدلم قران توخونه بزار صداش پخش بشه همیشه بسم الله بگو انشالله که چیزی نیست خداکنه دخترت نبینه ونفهمه خیلی سخته

سوره بقره رو با صدای بلند تو خونه پخش کنید

نمیترسی خودت ؟

این چی بود من خوندم. فردا شوهرم سرکار میره من و پسرم تنهاییم😩

چیزای ترسناک میزارید ادم وحشت میکنه

دندون درنمیاره؟

ی حرز بگیر ببند بهش
هرجایی نبرش
هدیه براش از هرکسی قبول نکن
پیش کسی نزارش
بزار صدا قرآن تو خونه بیاد

سوال های مرتبط

مامان نیکا مامان نیکا ۱ سالگی
یه بغض لعنتی اومده گلومو گرفته 🥲
از وقتی که عید تموم شده برگشتیم خونمون نتونستم با دخترکم بازی کنم و خوب ارتباط برقرار کنم
دوتامون کلافه ایم
دخترکم هی میگه زنگ بزن مادرجون پدرجون 🥲
فقط شبا که باباش میاد یکم حالش روبه راه میشه اونم در برای یک ساعت چون باباشم خسته ست
امروز که از خواب بیدار شد دیرتر از هرروز بود (ساعت ۱۰/۳۰) گفت بریم دد ولی چون ناهار نداشتیم گفتم نمیشه کلی گریه کرد بعدش دیگه بی حوصله شد منم امروز همش گوشیم زنگ خورد😤
بچم خیلی تنهاست دلم میسوزه براش
بشدت هم بچه اروم و حرف گوش کنیه اصلا خرابکاری نمیکنه نمیتونه با خودش تنها بازی کنه همش وابسته منه و این منو عذاب میده
هر روز میگم از فردا میبرمش خانه بازی فردا که میشه میبینم جون ندارم میگم بمونه واسه یه روز دیگه
ولی اینجوری نمیشه بچم خیلی گوشه گیر داره میشه و این تنهایی و غربت ما داره اذیتش میکنه😭
شوهرمم که نمیفهمه این حرفارو شایدم میفهمه ولی خودشو میزنه به اون راه چون چاره ای نیست کارش اینجاست
خلاصه این بغض لعنتی داره خفم میکنه و در این دنیای همسر بودن مادر بود زن بودن بدجور دلم واسه خودِ دختربچم تنگ شده 🥲🫠