۵ پاسخ

خیلی بدجور نوشتی متوجه نشدم. کی، چی گفته....🤕

ی نقطه ویرگول میذاشتی خواهر😅🫠
ادما هار شدن ی چیزایی میشنویم. شاخ درمیاریم والا

خواهر خدا شفا بده .شبستری هنوز یا رفتید شهر خودتون؟

خداصبربده چ ادمایی پیدامیشن ن بیان ن منت بذارن لابد بانی مریض شدن بچم عروسس🤦🏼‍♀️

منم نفهمیدم

سوال های مرتبط

مامان فندق مامان فندق ۱ سالگی
کمکم کنین لطفا عذاب وجدان گرفتم 😢
بچم خداروشکر خیلی آرومه کلا نسبت به بچه های دور و اطرافم که میببنم شر نیست ولی کار ها خطر ناک انجام میده بعضی وقت ها مثلا میره رو مبل ها راه میره اگه یه وقتت واسه این که باهاش حرف بزنیم کلا میرفت روی مبل حالت انداختن میگرفتن خودشو انگار میخواست بندازه یه بار هم هیجان زده شد یهو انداخت خودشو یکی دو بار هم که ناخواسته افتاده
یا این که چیز های سنگین رو پر میکنه هر طرفی شد
به مادر شوهرم گفتم اینجوری میکنه دو روزه مادر شوهرم گفت دعواش کن که متوجه بشه نباید این کار هارو بکنه من کلا تا جایی که میتونم اصلا دعواش نمیکنم دو روزه دارم دعواش میکنم که شاید بهتر بشه بعد میزنه زیر گریه و میخواد بغلش کنم ازم انتظار نداره دعواش کنم خیلی ناراحت میشم خودم از این کار و این که هیچ تأثیری هم نداشته دعوا کردن بیشتر لج میکنه اگه بهش بگیم نکن تورو خدا راهنماییم کنین چیکار باید بکنم من دارم از جذاب وجدان دیوونه میشم آخه این بچه ی کوچیک چی میدونه که دعواش کنم
مادر شوهرم میگه چون لوسش کردین اینجوری میکنه باید دعواش کنین تا بفهمه
مامان مهتا مامان مهتا ۱ سالگی
سلام. من حدود دو هفته ای هست که دیگه شیر ندارم . یعنی خیلی خیلی خیلی کم شده. نمی‌دونم چرا یهو اینطور شد . از اونجایی که دخترم سیرشیر نمیشه ، همش به من میچسبه و هر نیم ساعت تقاضای شیر می‌کنه. و چون شیر ندارم و چیزی نمیاد حتی شده نیم ساعت سینه رو تو دهنش نگه می‌داره. بدنم کوفته و خشک میشه . از دهنش میکشم بیرون جیغ میزنه و شیر میخواد .
خب هم بدن درد گرفتم ، هم عصبی ام که شیر ندارم . و فوق العاده از اینکه همش باید به یه ور باشم و سینه تو دهن بچه باشه خسته ام.
دیشب نمیخوابید بخاطر شیر . شیشه هم که نمیگیره .‌ گفت جی جی منم عصبی شدم داد زدم . باباش توپید به من که چرا دعوا می‌کنی ؟ باز دیوونه شدی ؟ و ... . منم بهش گفتم پس ببرش بخوابونش پدر نمونه‌ . بچه رو ازم گرفت برد و یک ساعت باهاش بازی کرد و بعد خوابوند و آورد . آیا من در اوج فشار و اذیتی که بودم نباید عصبی میشدم و داد میزدم ؟ منم آدمم و همه ی مامانها بخاطر فشاری که روشون هست و بخاطر اذیت های بچه و کلی چیز دیگه ممکنه یه دادی یزنن. شوهرم درک نمیکنه
مامان ایلهان مامان مامان ایلهان مامان ۱ سالگی
سلام عزیزان خوبین
الهی بمیرم برای پسرم چه عذابی رو تحمل می‌کرد و من نمیدونستم ایلهان من خوب شده بود مرخص شد از بیمارستان ولی سرفه می‌کرد بردم دکتر دارو داد گذشت تا روز دوشنبه خیلی بی حال بود آبریزش بینی شدید داشت جوری ک انگار آبشار بود آب دهانش یه سره می‌ریخت اشتها نداشت و خیلی چیزای دیگه تا اینکه امروز دوستم اومد پیشم و گفت آبجی یه چی بگم من دیدم تو بچه های برادرم مطمئنم ایلهانم اینجوری شده این بچه هیچیش نیست بخدا یه چیزی مطمئنم تو گلوش گیر کرده اون عفونت کرده و زده به خون بچه با خودم فک کردم گفتم شاید درست میگه زنگ زدم به مادرشوهرم موضوع رو گفتم اونم گفت ک شاید درست باشه بریم پیش یه آشنایی بزار قاروق گیری کنه رفتیم تا اون خانوم به گلو پسرم دست زد گفت دوتا تیکه گیر کرده تو گلو مال خیلی وقته اونو آنقدر ماساژ داد تا رفع شد و کل بیماری پسرم رفت یعنی دیگه آبریزش بینی تب و سرفه نداره حتی راحت نفس میکشه خداروشکر ک پسرم خوب شد اینقدر آروم شدم ک دوست دارم به همه شیرینی برم