میگما تا حالا شده فک کنید کاش بجای الان دوسال یا چندسال دیگ بچه میوردم؟؟؟
من تازگیا خیلی کیانمهر اذیتم میکنه
حیغ میزنه غر میزنه لجبازی میکنه واقعا خستم‌میکنه در طول روز
همش میگم کاش یکسال ب خودم مهلت میدادم از تازه عروس بودنم استفاده میکردم بعد بچه میوردم

شوهرم میگه ناشکری نکن همچی تو بهترین زمان خودش اتفاق میوفته خدا برامون خاسته و از این حرفا

ولی من خیلی دلم برای خودممم تنگ میشه
بعضی وقتا میگم کاش ی دخترم داشتم خوب میشد
ولی از فکر اینکه دوباره همه‌چیز از اول شروع بشه روانیم میکنه.
بد خابی بارداری زایمان کولیک رفلاکس واکسن دارو نق زدن گریه کردن اووووف

من آرزو دارم ی سفر برم با همسرم دوتایی ( چندبار امتحان کردیم ولی بچه به چیز خوردن انداختمون ) یا بدون محدودیت بزنیم ب جاده یا برم ارشدمو بگیرم یا برم سرکار ولی کیانمهر و عذاب وجدانی ک بهم میده نمیزاره اصلا

خلاصه‌ ک دلم لک زده واسه خودم 🙃🫂

تصویر
۲۱ پاسخ

عکسو ببین🥹🧿
وای فاطمه چقد حرف دل همه رو زدی😩بیا بغلم🫂
منم خیلی دلم گردش و تفریح میخواد و دلم برای خودم تنگ شده اما انگارروقتی بهش فکر میکنم یه عذاب وجدانی میگیرم و بازم میگم خداروشکر واسه وجودش🥺❤️

من و دوستامم دورهم جمع میشیم تا بیایم تکون بخوریم میبینیم یا داشتیم شیر درست میکردیم یا بچه میخوابوندیم یا لباس عوض میکردیم و ....
دیگه واقعا حتی دلم برای روزمرگی های ساده ی خودمم تنگ شده
دور دور شبانه و نصف شب کله پاچه و اینا 😂ولی خب فعلا در اختیار عزیز دردونه ی خونه هستیم تغییر مکان دادیم به جاهایی که آقا دوست داره خانه ی بازی و سینما و پارک .....
بنظرم دیگه باید عادت کنیم و وفق بدیم خودمونو ولی خب گاهی واقعا لازمه تنهایی بودن مثلا من بعضی موقع ها ک رد میدم دیگه میبینم هم خودم اذیت میشم هم نورهان .نورهان و می‌زارم خونه‌ی مامانم و بیرون میرم با دوستام و به شبم میمونه پیشش . ببین اگه موقعیت داشتید کیانمهر و بزار پیش مامانت یه مسافرت برو که دلت واشه ❤️درکل خداقوت به هممون
خدا این کوچولوهامونم برامون نگهداره که که نمیزارن یه دیقه بیکار بشینیم

دقیقا عزیزم همه حرفات حرفای دل منه🥲
همش میگم کاش ۲۵سالگی ب بعد بچه میاوردم
کلی کار نکرده دارم کاش یکم بیشتر از زندگی لذت میبردم🥲

منم واقعا دلم برای خودم تنگ شده دلم میخواد یک جا تنها برم بخدا😩
ولی تهش میگم بازم خداروشکر بخاطر وجود پسرم🫠

بله همیشه
بعد میخوابه من دلم براش تنگ میشه همه حرفام یادم میره🥲

من با آمادگی کامل بچه اوردم ۳ سال بعد ازدواج الان فقط بخاطر پله هامون میگم کاش صبر میکردم خونمونو عوض میکردیم بعد ولی باز میگم اگه نبود دیوونه میشدم تنهایی الان نورا باتموم کوچولوبیش همدم و رفیقمه بهم اعتماد بنفس میده باهم همه جا میریم شده بهترین رفیقم🫠💜 دستای کوچولوشو میزاره تو دستم و باهم مبریم همه جارو میگردیم

اما اینکه میگی دلم براخود قبلیم تنگ شده کاملا عادیه هممون دلمون تنگ میشه واسه اون روزایی ک هروقت اراده میکردیم میخابیدیم بیدار میشدیم😂

اما این روزام میگذره من الان دلتنگ نوزادیشم همش میگم یروزم دلم تنگ این روزا میشه پس نهایت لذتو ببر

نه
خودمون همون موقعی که خواستیم اوردیم
ولی قبل ادرین میگفتم حتماااااا دو تا بچه میارم
ولی بعد ادرین به غلط کردن افتادم سفت و سخت گفتم همین یکی بسه

اره واقعا ناشکری نیس،عذاب وجدانه ک مارو کشته،من نگاه دخترم ک میکنم یادم میاد دعواش کردم عرق میکنم و سردرد میشم،میگم چطور دلم اومد دعوات کنم
الان دو هفته‌ا‌س از همین فشار عصبی شبا عجیب سردرد میشم

زندگیو ب خودتون اسون بگیرید اتفااقا ما با دخترم کلی مسافرت رفتیم کلی خوش گذروندیم‌من همیشه با دخترم میرم بیروننن

اول بگم که این حرفات اصلا ناشکری نیست و به شوهرت هم بگو دیگه اینجوری نگه.
شما فقط خسته‌ای نه ناشکر همین.
دوما نه من نمی‌خواستم که دیرتر بچه‌دار بشم برعکس دلم میخواست زودتر بچه دار میشدم تا قبل سی سالگی دومین بچم هم دنیا بیاد ولی از اون طرف هم راضیم که دوسال و نیم بعد از عروسی بچه دار شدیم 😂
بعد از اون طرف‌ترش باز نامزدی و عقدم هم به موقع بوده. ۲۳سالم بود که نامزد کردم

ن تا میام ب اینا فک کنم این میاد تو ذهنم ک ی وقت خدا میگ خو خسته شده و اینا ناشکریه ی چیزی ب بچم میشه سریع ساکت میشم انفاقا من با دخترم همه جوره لذت میبرم میزارم هرکاری خواست کنه خودمو اذیت نمیکنم اصلا واس همین در همه لحظه بهم خوش میگذره

خیلی سخت میگذره روزای منم

من دوست داشتم خیلی زودتر بچه میآوردم.الان بزرگ بود.۱۱.۱۲ ساله

همه حرفات رو مو به مو هرروز باخودم گفتم عین اینو
ولی وقتی شبا به قیافه مظلوم و خوابیده اش نگاه میکنم میگم فقط خدایا شکرت
همین

دقیقا همه مون همینیم،نیاز ب درک بقیه داریم یکم همکاری کنن و اینکه رو خودمون کار کنیم.
تاپیک منو ببین همینو منم گفتم
ماها حتی دلمون نمیاد بچه رو پیش کسی بزاریم خودمون تنهایی بریم سفر چون کسی ک بهش اعتماد کامل داشته باشیم دور برمون نیس،کسی میخوایم ک دقیقا مثل خودمون با بچه حرف بزنه و غذا بهش بده و کلا بره تو نقش مادر،
همین باعث شده کلافه بشیم چون زمان برای خودمون نمیزاریم و از وقتی بچه اومده اولویت اولمون شده بچه

واای چقدر منی
منم یکماه بعد عروسیم باردار شدممم
ولی همچنان با وجود عذاب وجدان دارم کارشناسی میخونم 🙃🙃
اما سختیش یکی دوساله بزرگ میشن عزیزدلم بلاخره

منم برای بچه اولم اینجوری فکر میکردم
بچه دومی رو آوردم عصبی تر شدم و بی حوصله تر تازه چند ماهه که سرکار هم میرم 😶‍🌫️
یک زن وقتی مادر میشه دیگه قبل خودش تمام میشه من قبل خودما یادم نیست دیگه

خدا حفظش کنه
من دیر اوردم میگم کاش زودتر میوردم
اول تا اخر این راهو باید میرفتی تازه اول راهی بنیتا دهن مارو سرویس کرده

چقدر باهات همفکرم چقدر منی 😍🥲 من هنوز به شوهرم میگم ۷ ساله ازدواج کردیم آخر نشد یه مسافرت دو نفره بریم

دقیقا مثل منی داری منو توصیف میکنی

تموم حرفات قابل درکه عزیزدلم ولی کیانمهر الان توو سن شلوغی و شبطنتع :)
باور کن نسبت ب نوزادی هم خیلی بهتر شده ولی ماها خسته ایم فک میکنیم سخت تر شده

خخخخ منم

سوال های مرتبط

مامان لنا مامان لنا ۱ سالگی
سلام خانما الان ۱۴ هفته باردارم با وجود دختر یک نیم سالم.
این بچمم انتی احتمال زد ک دختره .
حالا اینا ب کنار.
بخاطر اینکه با دخترم وقت میگذرونم بارداریم زیاد ب فکرم نمیاد مواظب هستما ولی نمیدونم چطور و کی میگذره این روزا.
بعضا کلی فراموش میکنم باردارم.
ولی الان ک دخترم رو پاهام خوابیده دوباره ب فکر فرو رفتم گاهی دلم ب دخترم میسوزه ک دخترم با اینکه کوچکه حالا یه کوچولو تر از اینم میاد.
یا قراره دخترم از ته تغاری بودن در بیاد.
یا مثلا در حق دخترم ظلم کردم خیلی ناراااحت میشم الان ک اینارو مینویسم گریم گرفته زار زار گریه میکنم.
سختی خودمو نمیبینم ها ک بدنیا بیاد سخت میشه درسته سخت میشه ولی در حد بیشتر از توانم ب دوتاسم رسیدگی میکنم دوتاسم بچه های منن.
ولی دخترم ک بمیرم براش رو پاهام خوابیده دلم براش میسوزه.
آخه چی حالیش میشه ک ۵ ماه بعدم یه نینی دیگه بیاد.
موقعی ک بارداریم یادم میفته خیلی عذاب میکشم خیلییی.
اشتباه از خودم بود باید خوب جلوگیری میکردم.
بعدشم ک باردار شدم گناه دونستم ک سقطش کنم.
الانم که این فکر ذکرا امونمو بریدن.
ولی کاش از روزی ک نینی بدنیا بیاد خیلی نسبت بهم مهربون و راضی باشن تا منم عذاب وجدانم کمتر بشه