۴ پاسخ

رفتار فامیل تون خرابش کرده. البته حساس شدن بچه هم طبیعیه. اولا جلو رفتار اون فامیل عکس العمل نشون بدید و نذارید بچه رو ببینه کلا. ثانیا زیادی به دخترتون محبت نکنید به جاش توی فعالیت های زندگی تون مشارکتش بدید تو نگه داشتن بچه مثلا بهش بگید پوشک رو جابجا کنه یا شیر خشک رو توضیح بدید چطور درست کنه. براش در بستر زندگی شرایط رو توضیح بدید نه اینکه با محبت و توجه بیش از حد لوس و ار خودراضی بشه

عزیزم دخترت ادای بچه کوچیکا رو در نمیاره واقعا کوچیکه هنوز، و دوست داره جلب توجه کنه و این طبیعیه باید دل بهش بدین، دور از جون اگه مثلا همسرامون روی ما هوو بیارند چ حالی میشیم، این برای بچه کوچیک هم هست تازه اون لطیف تر و دل نازک تره، بدیه ما اینه وقتی دومی ب دنیا میاد یهویی بچه اول ب نظرمون ادم بزرگ میاد

اون الان حسودی میکنه این بچه جدید اومده وممکن پنهانی حتی به بچه ت اسیب بزنه یه عروسک یا یه هدیه بخر بگو این نی نی کوچولو برات خریده تا باهات دوست بشه

والا پسر بزرگ من که ۸ سالشه حسادت میکنه ،برادرشو دوست داره ولی با من وباباش خیلی لج میکنه،خیلی لجباز شده واذیتمون میکنه،منم خودم درمانده ام نمیدونم باید چیکارش کنم

سوال های مرتبط

مامان اميرمهدي مامان اميرمهدي ۹ ماهگی
خانوما درد دل كنم براتون

شمام شوهراتون براي شما و خانواده تون احترام قائل نیستن😔😔

پدر من چون عموي شوهرمه خيلي باهاش خوبه هميشه سعي ميكنه بهش كمك كنه چه از نظرمالي چه از نظر هاي ديگه ولي شوهر من هيچ احترامي براش قائل نيس همش فكر ميكنه بابام اگه يه كاري ميكنه بخاطر يه چيز ديگه س يه قصد پنهان داره پشت سرش جلوي من بد ميگه بهم ميگه بابات آدم نجسي هست بهم ميگه تو به بابات كشيدي شبيه اوني
تا يه ذره ميام حرف بزنم باهاش ميگه تو دوباره شبيه سگ اومدي ميخاي چي بگي
همين الان باهاش دعوا كردم سر اين حرفاش ولي اصلا فايده اي نداره
از طرفي اگه به بابام بگم اينارو میدونم رابطه م با خانواده م قطع ميشه براي هميشه منم كه غير از اونا كسي رو ندارم

شوهرمم از طرفي انقدر پسر دوسته كه حتي حاضره دودول پسر مو بوس كنه
از طرفي بچه م انقدر قیافه ش شبيه شوهرمه انگار كپي شدن حتي داره حالم از بچه م بهم ميخوره در حاليكه وقتي به دنيا اومد طاقت يه لحظه گريه شو نداشتم ولي الان حتي به نظرم زشت شده و نفرت انگيز هر روز با هر دعوا مون بيشتر متنفر ميشم از بچه م همش احساس ميكنم وقتي قیافه ش به باباش بره اخلاقاي گندشم به اون ميره پس چرا براش زحمت بكشم آخرش اينم بشه لنگه ي باباش باهام شبيه باباش رفتار كنه
به نظر شمام آخرش بچه م شبيه باباش ميشه يه زن ديگه مثل منو بدبخت ميكنه و من بیچاره توسط پسرم تحقير ميشم اين فكرا منو دیوانه م ميكنه ديگه حتي گريه هاي بچه م برام مهم نيس ولي بعدش وجدانم ميگه خدا قهرش مياد اينجوري نباشم دارم دیوانه ميشم
مامان برهان مامان برهان ۲ ماهگی
از وقتی که مادر شدم ، وقتی یه بچه کوچیک رو میبینم من یه مادر رو میبینم ..
یه مادر که حتما کمخونه ، کم خوابه ، سختی های زایمان رو پشت سر گذاشته
هورموناش بهم ریخته و همه ی اینا در بهترین حالتیه که افسردگی پس از زایمان نگرفته باشه ...
یه مادر روزی هزار بار از خودش انتقاد می‌کنه
وقتی داره چاییشو سرد میخوره ، وقتی زیر دوش آبه ، وقتی توی مهمونیه و قراره بهش خیلی خوش بگذره به این فکر می‌کنه که میتونست الان مادر بهتری باشه .
یه مادری که میتونست خیلی بیشتر برای بچه اش وقت بزاره
خیلی از ماها زندگیمون به دوران قبل و بعد از بچه دار شدن تقسیم میشه چون هیچکس به ما یاد نداده توی اون دوران کار درست چیه ..؟
یه نسخه گرفتیم دستمون دیدی فلانی چقدر زود سرپا شد ، غذاهاشم خودش درست می‌کنه ! پاشو خودتو لوس نکن ..
نه عزیز من گنجایش آدما باهم فرق می‌کنه
برو ازشون بپرس واقعا از زندگی زناشوییشون راضین ؟؟
از اینکه توی اون دوران مجبور بودن ادای آدمای قوی رو دربیارن خوشحالن ؟
درک نشدن ...
هیچ وقت هیچ زنی قبل و بعد از مادر شدنش رو یادش نمیره
بیاین خاطره های خوبی رو بزاریم براشون
از دایه مهربان تر از مادر بودن دست برداریم
تجربیاتمون رو برای خودمون نگه داریم
سعی کنیم بیشتر سکوت کنیم
سعی کنیم کاری که ازمون خواسته شده رو فقط انجام بدیم
و بپذیریم اگر یه مادر حالش خوب باشه
حال بچه اش هم خوبه ....