۵ پاسخ

من شیر پاستوریزه میدادم عزیزم و وقتی گریه میکرد باهاش بازی میکردیم و راه میبردیمش که فراموش کنه .
سینه م رو هم ندوشیدم خودش خشک شد

خوشحالم که اینجامو میبینم مثه خودم داریم، ما مادرا همدیگرو خوب درک میکنم،ازین احساسم به همسرم بگم اصصصلا درک نمیکنه و همدلی نمیکنه

خودم قصد دارم تو کارگاه ترک شیرو خاب مستقل شرکت کنم،اما شما سعی کن بهش اب بدی اما تسلیم نشی اگه مثه پسرم خیلیییی لج اومد کوتاه بیای و به تعویق بندازی

چقدددر سخت و عذاب اوره برام بخام به از شیرگرفتنش فکر کنم حتی،حس میکنم من هم به اندازه بچم به بغل کردنشو شیردادنش وابسته شدم،با فک کردن بهش اشکی میشمو دلم ریش ریش میشه،انگار همین دیروز بود به زور نوک سینه رو نیذاشتیم دهن کوچولوشو لپشو ماساژ نیدادیم که حین شیر خوردن نخابه،امشب پسرم تا دیر وقت نمیخابیدو بازیش گرفته بود،منم رهاش کردم،ساعت دوازده شد و من سعی کردم خونسردیمو حفظ کنم،حین عوض کردن لباس گریه اومد با همه توانم سعی کردم کم توجهی کنم چون میدونستم گریش بخاطر خابه که فقط زیر سینه میخابه،بازم کم توجهی کردم،سرشو گذاشت رو بالشتم اروم اروم گریش بند اومدو صدایه خروپفش اومد،منم اشکام بی صدا میریخت،چیه این مادر بودن،چقددددر سخته این مادری کردن😢

والا من ازونجا که شناخت داشتم از رایان یه دفعه از شیر گرفتمش البته الان نه ۱۸ ماهگی انقدر راحت شدم بخدا حد نداره مخصوصا اینکه خودش دیگه میخوابید
من تو طول روز دورشو شلوغ کردم رفتم خونه مادرم که بچه های همسایه و خواهر زاده هام و اینا بودن گفتم اومدن خونه مادرم اوکی شد
ولی شب اول‌و‌دوم قیامت کرد
بقیه شبام اذیت کرد تقریبا تا یه هفته ولی نه مثل شب اول و دوم با اسباب بازی های جدید گولش میزدم
دیگع کم کم عادت کرد
ولی رایان واقعا شبا اذیتم می‌کرد مخصوصا اینکه هر یه رب یع بار عادت کرده بود سینم تو دهنش باشه و بیدارم می‌کرد

سوال های مرتبط