سلام خانوما خوب هستین صبحتون بخیر
یه سوال دارم میشه کسایی‌ ک تجربشو دارن یاروششو بلدن راهنماییم کنن؟
سوگند درمقابل همسنی هاش خیلی بی دفاعه
مثلا یه بچه ای میاد از دستش وسیله ای رو‌بگیره اصلا دفاع نمکینه بعد ک‌میگیره شروع میکنه به هوار داد تازه جالبش ابنجااست ک حاضر نمیشه خودش بره وسیله رو بگیره همش میاد سراغ من
یا مثلا اون روز سوار صندلی شده بود دخترعموش ک سه ماه هم ازش کوچیکتره اومد به زور از صندلی اوردش پایین
بعدش ک سوگند میدید میاد طرف اون خودش ناخوداگاه از صندلی میومد پایین طوری ک‌انگار‌میترسید
البته اکثر دخترای فامیل ک همسنش هستن بچه دوم هستن خب طبیعتا این رفتارهارو از بچه اول یادگرفتن کشمش داشتن باهم ولی سوگند بچه اوله
ولی خیلی دوس دارم حداقل بتونه از حقش دفاع کنه بتونه وسبله ای ک تودستشه رو به همون راحتی نده به کسی
اگ میشه راهنمایی کنید لطفا خیلی ناراحتم از این‌مورد
اینم جگر طلای من😍😍بلاخره موهاش بلند شد خدایا شکرت

تصویر
۸ پاسخ

بزار خودش وسیلشو بگیره بیاد سمتت بگو من نمیتونم ک مجبور شه خودش انجام بده پسر داییه منم ک ۴ماه از پسرم بزرگتره اینطوریه چیزی بشه فقط گریه میکنه میره پیش مادرش ولی اون مادرش همش دنبالشه بهش میگیم یکم آزادش بزار تنهایی بازی کنه هی میگه میترسم بیفتم
ولی من پسرم از دور مراقبشم بریم جایی زبر نظرش دارم اما هیچ دخالتی ت بازی کردنش ندارم اگه چیزی هم بشه یا بخواد بهش میگم ت برو بگیر

خوب میشن پسر من اوایل اونجوری بودمامان ساده منم میگفت گناه داره براش بروسلی باز کن نگاه کنه جنگی بشه الان توام بروسلی باز کن جنگی بشه 😂😂😂

خوب میشه الان پسر من بهتر شده حس مالکیت پیدا کرده به وسایل هاش لباس هاش و دیگ مثل قبل نیس

بنظرم باید این موضوع رو عملی بهش یاد بدید.
مثلا باهاش بازی کنید،حالا یا دو نفره یا با همسرتون
بعد مثلا عروسکش رو ازش بگیرید.
البته نه با دعوا و...ها😅
بعد اگه گفت بده،مثل بچه ها یه کم کل کل کنید باهاش.
و انقدر اینکارو تووی موقعیتهای مختلف البته بدون ایجاد حس منفی تووی کوچولوتون تکرار کنید تا براش تثبیت بشه.
همزمان هم با حرف بهش بگین که آها..اگه چیزی برای تو و کسی به زور ازت گرفت باید بتونی خودت پسش بگیری و از این حرفها.
فقط میگم اصن جوری که باعث حس منفی درش بشه برخورد نکنید.

من از اول به دخترم گفتم اجازه وسیله هاش دست خودش و الان نمیزاره کسی دست بزنه نباید مدام بکی کسیی نزن یا بده بگو کسی خواست اذیتت کنه از خودت دفاع کن نزن ولی دست هاش نگیر کم کم میره تو ذهتش من باورت میشه از همان نوزادی میگفتم یه بار میخوایت با خواهرزاده ام بازی کنه اون نمیمود گفتم مغرور باش وقتی نمیخواد تو هم سراغش نرو برادرزاده ام گفت عمه چه حرفی به بچه کوچک زدی حالیش نمیشه گفتم به مرور میفهمه و شخصیتش شکل میگیره هر چند گاهی شده از یه بچه خجالت بکشه یا بترسه ولی بیشتر از خودش دفاع میکنه منم موقعه اینجور چیزها میگم وسیله خودش باید احازه بده

خودت باهاش صحبت کن باهاش بازی کن و حین بازی سعی کن بهش یاد بدی از حقش دفاع کنه اگه نتونستی با یه مشاور صحبت کن اون حتما راه حل های خوبی بهت میده و میگه چیکار کنی که اعتماد به نفسش بالا بره

عزیزم وقتی میاد سراغ شما ک ازش در برابر بقیع بچه ها دفاع کنی اینکارو نکن یه بار دوبار... هی این تکرار بشه دیگه یاد میگیره ک خودش حق خودشو بگیره، اینجوری تو ناخوداگاهش میدونه ک با گریه و زاری میتونه شمارو جلو بندازه ک ازش دفاع کنین و همیشع ب همین طریق ب خواستش میرسه و دیگه یاد نمیگیره ب تنهایی از خودش دفاع کنخ، من این مورد و تو اطرافیان خودم دیدم

بهش یاد بده عزیزم تمرین کن این موارد و خیلی یواش یواش یاد میگیره انتظارنداشته باش سریع زبر وزرنگ بشه ....همین که گفتی ناخودآگاه ازصندلی میومد پایین یاد پسرخودم افتادم یکی ازکنار وسیله هاش رد میشه شل میشه مشخصه استرس داره خودش دو دستی بهش میده بنظرم خودتم زیاد زرنگ نیستی منم خودمم همین مدلم که پسرمم این اخلاق وداره

ازاین ک پشت هم نی نی دارین راضی گلم؟سختیاشو میگی
دوس دارم پشت هم بیارم

سوال های مرتبط

مامان گل پسر و حسین مامان گل پسر و حسین ۲ ماهگی
مامانا پسر چهار ساله ام از همون اول هم بچه آرومی بود و شلوغ نبود اما جوری نبود ک مثلا از جمع بچه های غریبه یا زیاد و اینا بترسه و خیلی عادی برخورد میکرد .....تا تقریبا مثلا از سه سال و نیمی اش بود یه بار تو حیاط بازی میکرد و در و باز گذاشته بود اومد بمن گفت منم یه کم طول کشید برم در و ببندم یه کم بعد باهم رفتیم ک ببندیم یه سگ بزرگ اومده بود تو حیاط مون و خب من هم ترسیدم اما بعدش رفت و درو بستم از اون روز انگار شدیدا پسرم ترسو شد ، حتی تا تو حیاط نمیره در صورتیکه میگم مامان در بسته اس کسی نمیتونه بیاد ....خیلی همه چیز یادش میمونه مثلا به بار تو عروسی یه بچه ی بزرگتر محکم بهش تنه زد افتاد کنار سرش خونی شد از اون موقع تو جمع بچه های ک زیادن یا بازی میکنن و میدوان نمیره و خودش و کنار میکشه و میگه یادته مثلا اون روز افتادم اینطوری شدم ....جدیدا انگار تو موقعیت ها ک قرار میگیره مثلا چند شب پیش ک برا روز مادر خونه مادرشوهرم بودیم تو جمع بچه های فامیل نمی رفت و ناخنش و میخورد البته اینم بگم ک فقط با یکی شون دوست و اختلاف سنی زیادی ندارن ک اونم نبود وقتی اون باشه بازی میکنه اما خب با بقیه شونم بازی میکنه ولی وقتی میدوان یا سر و صدا های بلند میدن نمیره تو جمعشون ‌‌‌‌....شوهرم میگه اشکال نداره همه آدما که یجور نیستن بعضیا درونگرا هستن بعضیا نه و وقتی وارد جمع مدرسه یا مهد و همسنش بشه بهتر میشه ...اما من این رفتارا اذیتم میکنه بچه ای تو سن پسر من مشابه این رفتارها دارین ؟ چجوری بهتر شد؟