۲۰ پاسخ

چقد حساسی من بچه هام جاریم‌میاد منو نگاه نمیکنن چون ی ادم جدید میبینن دوست دارن باهاش بازی کنن تازه بچه ۱۰ ماهه چیزی حالیش نیس ک ب دل نگیر زود خودتو پیر میکنی

شاید اون خانومو به کسی که دوسش داره شباهت داره مثلا مامان بزرگی عمه خاله ...دخترمنم اونطوریه گاهی وقتا

پسرمنم همینطوره😅😅اوایل ناراحت میشدم.بخصوص اینکه میگفتن چون شیر خشک میخوره اینطوریه.الان زیادبرام مهم نیست.اتفاقاخوشحالم میشم جایی میره بابقیه مشغوله ومنم یه استراحتی میکنم.والله.خودتوناراحت نکن بجاش ازاین موقعیت استفاده کن وچندساعت بزارش پیش مادربزرگی کسی بروبگرد

من دخترام میرن خونه مامان بزرگ و بابا بزرگ هاشون من رو سه طلاقه می کنن خیلی حساس نباش

ن بابا بچه ها دوس دارن با دیگران ارتباط برقرار کنن.سیزده ب در رفتیم بیرون.ی خانوم و اقایی اومدن با پدر شوهرم حرف میزدن ک فامیل دور مادر شوهرم از آب درومدن دخترم مستقیم رفت بغل مرده نشست خوابشم برد.شوهرم هرکاری کرد نمیومد بغل شوهرم اصلا

بزرگ بشن درس میشن نگران نباش بچه منم اینجور بود انفد من حرص میخوردم ومیریخنم تو خودم ک زیاد ک حرص میخوردم غش میکردم میرفتم زیر سرم الان ک گذشته میگم چقد احمق بودم من تازه ابن همه من باش بازی میکردم میخندوندمش باز پیشم نمیومد میرف پیش عمه ومامان بزرگش بدی یه جا بودن همینه

بچه های من جفتشون اینطورین بغل همه میرن الا من منم همش حرص میخورم

دختر منم گاهی بغل غریبه میره و دوست نداره اون لحظه بیاد بغل من. و و من اصلاً فکر نمی‌کردم باید ناراحت بشم

تو حساسی وگرنه بچه ها همه همینن.
اینو بدون بچه هات تا اخر عمر مامان براشون در الویته.همونجوری که ماها اینجوری هستیم

به نظر من اگر این حساسیت‌هاتو همیشه به روشون بیاری متاسفانه بیشتر ازت فراری میشن. بچه‌ها قرار نیست که برای ما محبتی رو جبران کنند. ما وظایف مادریمون رو در قبالشون انجام میدیم، اون‌ها آزادن تو زندگیشون هر کاری دوست دارن بکنن. نه اینکه محبت‌های ما رو جبران کنن.

دختر منم همینه بغل پدرشوهر یا مادرشوهرم میره اصلا بغل من نمیاد

عادیه حساس نباش توهمیشه دردسترس ی ولی اون آدم براش جدیده

بچه های منم این طوری ان 🤦

چه ربطی داره عزیزم حساس شدی

بچه تو این سن بیشتر دوس داره بیرون ببرنش حتما چون شما بیشتر تو خونه هستین فکر کردن میخوای ببریشون خونه خصوصا دوقلوها که ما نمیتونیم زیاد بغلشون کنیم خیلی وابسته نمیشن مگه اینکخ بفهمن زیاد میبرمیشون بیرون میچسبن بهمون😄بچه های من که اینطورین

عاره عزیزم زیادی حساسی دختر من گاهی اینجوری میکنه گاهی فکر میکنم اگه من نباشمم براش مهم نیست اصلا، ولی وقتی پیش مامانم یا مادر شوهرم میذارم و جایی میرم گریه زاری میکنه

من چون خانواده مون شهرستانن بچه ام زیادندیدشون همش کنارخودمه حتی باباشم میگ بیابغلم نمیره میچسبه به من بغل مادرشوهرمو دایی وعموشم اصن نمیره اگه بره گریه قریبی میکنه باهمه فقط پیش منوباباش باشه خیالش راحته

ببین بچه ها مارو هر روز و هر ساعت میبینن و ما بغلشون میکنیم،وقتی مادربزرگ یا پدربزرگاشون رو ببینن میرن بغل اونا
فکرت رو درگیر نکن،عادیه

وای انقد ب خودت سخت نگیر بچس اخه نمیفهمه ک

عادیه عزیزم حساس نباش خودت داری میگی بچه

سوال های مرتبط

مامان نهال مامان نهال ۱۶ ماهگی
من واقعا اینجوری نیستم که بگم دختر منو همه بخوان یا بغل و بوسش کنند. ولی یه تفاوت هایی که میبینی دلت درد میاد و هیچی نمیگی.
دخترم خیلی بابامو دوست داره و تا میبینش با ذوق میره سمتش ولی بابام دستش بهونه میکنه و بغل نمیگیرش شاید گهگاهی بوسش کنه. ولی خواهرزاده م که پسره عکس اونو استوری میزاره و میگه این شبیه ما شده و دختر تو شبیه ما نیست. اونو بغل میکنه میبرش تو حیاط دورش میزنه. حالا شوهرم باشه یکم بغل میگرش ولی در کل نمیدونم چرا اینجوریه. دلم برا دخترم میسوزه که انقدر بابامم دوست داره و میره سمت🤕 اگه بره بیرون گریه میکنه.
بعد میام خونه ی پدرشوهرم و اینام جاریم بچه ش پسره و مادرشوهرم رو ندیدم یک صدم اون به دخترم محبت و توجه کنه. بچه ش گریه میکنه بغل میگیرش و میخوابونش و صداش میزنه.من یادمه دخترم چهار ماهه بود فامیلشون بهش گفت مگه بچه ی پسرت رو بغل نمیگیری و اون بغلش کرد و بعد گذاشتش زمین و در حد دو سه کلمه محبت کنه.
نمیدونم بخاطر جنسیت بچه هاست تفاوت گذاشتن ها یا از شانس منه یا بخاطر شباهته یا اینکه از من خوششون نیاد یا هرچی
مامان مهراب مامان مهراب ۱۳ ماهگی
میخوام از بغل مادر و محبت مادری بگم از چیزی که خودم تجربه نکردم مادرم دوست نداشت همش میگف این اداها چیه خوشم نمیاد مثل دخترای لوس از بچگی این کمبود رو داشتم که دوست داشتم مادرم بغلم کنه و نمی‌کرد چون مادربزرگمم اینطور بود و حتی نمیزاشت باهاش حرف بزنم و خیلی چیزهایی که مادرا به دختراشون یاد میدن مادر من به من یاد نداد همیشه میگفت برو بیرون یاد میگیری ولی من برای پسرم نمیخوام اینجوری باشم همه جوره بغلش میکنم و محبت میکنم بهش تا هروقت ترسید بیاد بغلم هروقت مشکل داشت و خواست آرومش کنم بیاد بغلم بغل مادر بهترین بغله آرومت میکنه که من تجربه نکردم من هر وقت دلم می‌گرفت مثلا مریض تومور بدخیم داشت میدونستم خوب شدنی نیست میگفت دعام کن خوش‌خیم باشه دعا کن خوب بشم یا پسر بچه کوچولویی که ۴تا آلت تناسلی داشت و به اشتباه دکتر ۴تا زده شد و پسر بچه میگفت میدونم که میمیرم یا پسر جوونی که دیابت داشت و پاش سیاه شده بود و قطع کردن و بدنش طاقت نیاورد و فوت کرد و خودم کفن کردمش. و...من میومدم خونه حالم بد بود خیلی بد دلم بغل مامانم رو میخواست که هیچوقت نمیزاشت و من روز به روز داغونتر میشدم.مادری کردن فقط زاییدن نیست فقط شب بیداری و شیر دادن نیست مادری کردن یعنی از خودت گذشتن یعنی هروقت بچت احتیاج به محبت داشت کم نزاری براش که بچه های دیگه رو که میبینه بغض کنه