تجربه زایمان ۳
خلاصه پرسنل عالیییی رسیدگی عالی غذاشو که من نخوردم فقط همراه ظهر کباب دادن و شب هم مرغ الوچه میان وعده میوه پرتقال خیار سیب...پمپ درد هم داشتم شیاف هم برام زدن برام درد نداشتم ولی فوق العاده گرسنم بود و دلم غذا اب میخاست تا ۱۰ شب هیچی اجازه ندادن ۱۰ شب اومدن منو بلند کردن وای خیلی سخت بود خیلی تا خوابیده بودم درد نداشتما ولی تازه فهمیده عمل سزارین یعنی چی انگار پوست بدنتو کشیده باشند منو بردن دستشویی دوش باز کردن تمام خون ها بتادین همهرو خود کمک بهیارا شستن بنده خدااا ها دمشون گرم بعدم پوشاک گذاشتن شورت بهم پوشوندن و اوردنم بخوابم فقط سرم سنگین بود ولی هیچ خبری از سرگیجه این چیزا نبود حالا دیگه شروع کردم اب میوه خوردن چقدر چسبید نصف شب هم مادرشوهرم بلندم کرد مجدد به سختی راه رفتیم بعد نصفه شب هم شکمم کار کرد این دومین دغدغم بود اخه من یبوست و بواسیر داشتم ولی این مرحله هم با دل پیچه فراوون رد کرد کردم صبح شد اول دکتر نوزاد اومد بچو چک کرد همه چیزش گفت عالیه مشکلی نداره بعد واکسن بهش زدن و بعد ساعت ۹ هم بود دکتر خودم اومد دید مشکلی ندارم شکمم کار کرده دیگه ترخیصم کرد و تا همسرم کارا ترخیص انجام بده ساعت ۱۰ با گل دخترم  اومدم خونه 
بیمارستان مهرگان بودم هزینمم شد ۴۱میلیون ۵۸۳ هزار تومان
سوالی بود در خدمتم

۶ پاسخ

خصوصی بود بیمه تامین داشتم و پمپ درد

مبارک باشه عزیزم چشمتون روشن ، اتاق خصوصی گرفتی یا vip ? من چندروز پیش رفتم دیدم خصوصی هاش خیلی کوچیک بود ولی تروتمیز بود. کلا بیمه نداشتی یا تکمیلی نداشتی؟

واي خدايا من كابوسم همون پوشكا و فشار دادن شكم كار كردن شكمه
اه اصلا قبلش نميترسيدم الان هرچي ميخوام ريلكس باشم
ولى از ته دلم دارم سكته ميكنم

پوشاک همون اول نزاشتی . یا گذاشتن برات همون اول

مبارکه. اولین بچته؟
تونسی بهش شیر بدی؟

سلام عزیزم بیمارستان مهرگان بهتره یا راضیه فیروز و اینکه بیمه تکمیلی نداشتی اینقد شد؟

سوال های مرتبط

مامان مهراد مامان مهراد ۴ ماهگی
پارت دوم عمل سزارین


وقتی ب هوش اومدم دیدم دو نفر دارن منو ماساژ رحمی میدن چون حس داشتم درد اش فهمیدم درد داشت اما قابل تحمل بود بد اوردن تو بخش چون بیهوشی رفته بود درد داشتم پمپ درد نداشتم نگرفتم چون دکتر گفت خوب نیست دارو میده کنترل میشه که توی سرم ها مسکن بود شیاف زدن اروم شدم ی یک ساعت بد دوباره کم شروع شد که با تکرار کردن پرستار ها من چون ۱۲ ظهر زایمان کردم بچه چون بند ناف دور گردنش بود بردن گذاشتن تو دستکاه چند ساعتی ۱۱ شب بهم گفتن چیزی بخور اول که میایی فقط تشنه ایی ۱۱ شب اومدن گفتن نسکافه بخور کمپوت بد میام سوند در میاریم کمک ات میکنیم که راه بری اومدن بلندم کردن که قبلش شیاف زدم. اما موقع بلند شدن درد داشتم تا توالت رفتم اومدم بیرون لباس مو عوض کردن کمک ام کردن رو تخت نشستم کمک بهیارم عالی بود مهربون دوست داشتنی. شیاف زد برام مامانم بود بچه مامانم نگه میداشت فیلم برام گذاشتن که از بچه چطور مراقبت اولیه انجام بدم بد که صبح شد دکترم اومد چک کرد منو گفت مرخصی که اماده شدم برای خونه
مامان 💝نیکا🐣 مامان 💝نیکا🐣 ۱ ماهگی
تجربه زایمان طبیعی پارت ۲
تا ساعت ۸ شب یه دکتر دیگه اومد واسه معاینه و گفت هنوز همون دوسانت
خیلی حس مدفوع و حالت تهوع داشتم رفتم دستشویی گلاب بروتون اسهال داشتم بدجور اومدم بیرون پرستار گفت بشین معاینه ات کنم ولی بهم نگفت و کیسه آبم و پاره کرد اون موقع دردی نداشتم ولی بعدش باز احساس مدفوع شدید داشتم و خون حالت لخته ازم می‌ریخت معاینه کردن دیدت چهار سانت شدم همسرمم بدون اینکه خبر بده بهم ماما همراه برام گرفته بود ساعت ۹ ماما اومد و ورزش و ماساژ و شروع کرد و یه درد وحشتناک و غیر قابل توصیف داشتم ورزش با توپ خیلی موثر بود برام از چهار سانت بعد یه ساعت شدم ۶ سانت و دوساعت بعدش هم با ۸ یا ۱۰ سانت فک کنم زایمان کردم و منی و که میگفتم تا بتونم تو زایمان طبیعی جیغ نمیزنم کل زایشگاه و رو سرم گذاشتم😂 نیکا که بدنیا اومد ساعت ۱۱ شب بود یعنی در کل ۱۲ ساعت درد داشتم ولی تموم زجر هام و فراموش کردم🥺 بچم وزنش ۲۹۰۰ بود ریزه میزه است واسه بخیه ها هم سِر کردن ولی وقتی روی پوست بخیه زدن دردش مثل درد زایمان بود گفت چون خود پوست سر نمیشه و واقعا دردناک بود اما باز در کل به دیدن بچم می ارزید😍 ایشالا همه یه زایمان عالی و راحت داشته باشن و خودشون و نی‌نی شون سالم بدنیا بیان🥰❤
توصیه آخر اینه که هر طور که شده ماما همراه و بگیرین
مامان ماهان مامان ماهان ۲ ماهگی
پارت سوم طبیعی - سزارین
تا دکترم بیاد شد ساعت یک ظهر، و بردنم اتاق عمل، اونجا وقتی میخواستم رو تخت جا به جا بشم، دکترم دید خونریزی دارم و معاینم کرد. مشخص شد با معاینه های طولانی تو زایشگاه جفتم کنده شده و خونریزی کرده، که دیگه دکترم به دکتر بیهوشی گفت اصلا وقتو تلف نکنین و بیهوشش کنین. فورا بیهوشم کردن و دیگه چیزی نفهمیدم.
ساعت یک و نیم زایمان کردم و تا ساعت پنج تو ریکاوری بودم . بعد پرستار اومد چند بار با فاصله شکممو فشار دادن که خیلی دردناک بود چون بی حس نشده بودم. بعد بردنم تو بخش، خیلی درد داشتم. برام شیاف گذاشتن.
مخصوصا که تا چند روز بعد به خاطر بی هوشی همش سرفه خشک و خارشی داشتم که واقعا دردناک بود. تا آخر شب ناشتا بودم و بعد هم تا فردا ظهر فقط اجازه مصرف مایعات داشتم. از صبح سه شنبه بهم گفتن باید راه بری ،واقعا دو سه بار اول راه رفتن خیلی سخت و دردناک بود ولی به همون اندازه هم مفید، یعنی هرچی بیشتر راه برید زودتر خوب میشید. قبل از ظهر سوندم را کشیدن و بهم شربت و شیاف کار کن دادن که چند ساعت بعد یه کمی شکمم کار کرد و مرخصم کردن.
مامان دلنیا💗 مامان دلنیا💗 ۲ ماهگی
سلام میخام تجربه زایمانم بگم⚠️
من ۴۰هفته ۱روز بودم ولی هیچ دردی نداشتم و فقط ۱سانت بودم .رفتم بیمارستان اکباتان .چهارشنبه بود وهیچ دکتر مامای نداشتن و گفتن با دکتر ماما که تو بیمارستان فاطمیه بود هماهنگ کردن که برم اونجا .
و من رفتم دکتر تا دید گفت باید بستری بشی و من رو بردن بخش زایمان و آمپول فشار زدن بهم و هردقیقه یکی میومد معاینه میکرد خون آب ازم میومد داشتم از درد جون میدادم .فشار خیلی زیادی روم بود فقط میگفتم خدایا کمکم کن خیلی سخت بود اومدن سوند برام وصل تا دهانه رحمم باز بشه .پلاکت خونم اومده بود پایین ۹۸شده بود ادرار نداشتم یه سوزن وارد مثانه کردن تا برا ازمایش نمونه بردارن داشتم میمردم و چشام تاری میدید دکتر اومد ساعت ۶عصر بود معاینه کرد دید آب دور بچه نیس و خون ریزی داخلی کرده بودم البته بگم سونو گرافی کع رفته بودم آب دورش کم بود .دکتر سری گفت اتاق عمل آماده کنید مریض اورژانسی هس منو فورا بردن اتاق عمل و بچمو تو ۱۰دقیقه بدنیا اوردن دیگه دردام یادم رفت با دیدن دخترم😍تو اتاق عمل ۴۰دقیقه طول کشید تا بقیه کردن ومنو بردن بخش و دکتر اومد رو شکمم فشار داد و خون ریزی شدید کردم خلاصه داشتم با هر فشار رو شکمم داد میزدم تورو خدا زور نزنید .همه دکترا ریختن روسرم و آمپول قرص سرم برام وصل کردن داشتم شدید میلرزیدم ومنو بردن یه اتاق مخصوص و من چند ساعت مثل بید میلرزدیم و از ساعت ۹شب تا ۶صبح سنگ رو شکمم بود شیر هم نداشتم به بچه بدم تا صبح درد کشیدم .خلاصه واقعا سخت ترین تجربه درد تو زندگیم بود ولی با اومدن دخترم همه چی رو فراموش کردم🥹
مامان فندوق مامان فندوق ۱ ماهگی
پارت ۳
دیگه شد ساعت دو ظهر اومدن گفتن دکتر گفته آمپول فشار قطع بشه ولی آن اس تی حتما باشه تا ساعت ۴ دوباره شروع کنیم نگم‌براتون که همین ضربان قلبه منو بیشتر از زایمانم اذیت کرد من مشکل دیسک کمر و سیاتیک دارم فک کنین از شب قبل از ۱۲ شب تا روز زایمان که میگم دایم بهم وصل بود و هیچ تکونی نباید بخوری که ضربانه درست در بیاد و با هر تعویض شیفت روز از نو روزی از نو که باید از اول بگیریم برا شیفت جدید لازمه ، خلاصه که ناهار دادن خوردم ساعت چهار شروع کردن در همون حین درد ها هم دکتر اومد معاینه کرد گفت ۱ سانت و نیمی حتی قبل بستری هم همین قدر باز بودم یعنی آمپول فشارع هیچ تاثیری رو باز شدنم نداشت ، ساعت چهار شروع کردن باز من درد هام شروع شد ولی درد های اصلی خودم نبود اونا میگفتن تو انقباض داری میگفتم تا زمانی که بهم وصله هست خلاصه تا شب ساعت هشت شب ادامه دادن دیگه دکترم اومد خیلی خسته شده بودم رگ پام گرفته بود نخوابیده بودم اصلا درد کشیده بودم دکتر اومد گفتم توروخدا نجاتم بده فقط دکتر گفت بیمارستان دنا رو مسیله سزارین خیلی سخت گیری می‌کنه با وجودی که من مشکل آنزیم کبد داشتم کیسه ابم حجمش زیاد بود دهانه رحمم تغیری نکرده بود دکتر گفت تا فردا صبح صبر کن اکه دیدم پیشرفت نداری سز میکنیم خلاصه تا ساعت یک شب شد این روند ادامه داشت معاینه میکردن شده بودم ۲ سانت ، شب ساعت یک بقدری خسته شده بودم زدم زیر گریه که ولم کنین این دستگاه لعنتی رو جدا کنین ، دیگه گفتن باشه بخواب فردا صبح عصبی شده بودم میگفتم من فردا فقط سزارین میشم راحت میشم از درد ....
مامان عشق مامان عشق ۱ ماهگی
تجربه زایمان طبیعی(قسمت دوم)

شب دکتر چک کرد و گفت حدود ۴ سانت باز شدم و منو به بخش زایمان انتقال دادن که اونجا اتاق تک نفره بود و میتونستم با همسرم تنها باشم. دکتر شیفت شب بهم گفت چون پیشرفت زایمانم خیلی طول کشیده و هنوزم انقباضاتم شروع نشده، اگه موافقم کیسه آب رو پاره کنند تا روند سریعتر اتفاق بیفته. من ترسیده بودم و از طرفی هم چون ساعت حدود ۱۲ شب بود خسته بودم و فکر میکردم اگه الان با پاره شدن کیسه آب دردام شروع بشه، خب خیلی خسته هستم وتوان زایمان ندارم. فکرامو بهشون گفتم و اونا هم گفتن هر طور که من میخوام و میتونن فردا اینکارو بکنن تا منم کمی استراحت کنم.
روز پنجشنبه (روز سال تحویل) صبح باز دکتر منو معاینه کرد ولی خبر جدیدی نبود، خلاصه کیسه آب رو پاره کردن، هیچ دردی نداشت و فقط حس کردم که آب گرمی داره ازم خارج میشه، البته نه با شدت. سال تحویل شد و ما تو بیمارستان بودیم و در انتظار اومدن پسر قشنگمون. حدود ۵ ساعت از پاره کردن کیسه آب گذشته بود ولی انقباضات من منظم نشد، کمی درد داشتم ولی درد زایمان نبودن چون نظم نداشتن و شدتشون هم کم بود. در این بین من ورزش میکردم، روغن تراپی کردم و یک سری کارهای دیگه که ماما پیشنهاد میداد ولی خبری از درد زایمان نبود.
طرفای ساعت ۳ ظهر به پیشنهاد دکتر، القای زایمان از طریق تزریق هورمون اوکسی توسین رو شروع کردن، از دوز پایین شروع کردن و هر نیم ساعت دوزش رو بیشتر کردن. یک ربع از تزریق نگذشته بود که انقباضات من شروع شد. به طور منظم هر ۶ دقیقه یکبار، درد خیلی شدیدی زیر دلم و بالای شکمم شروع می‌شد که توی کل شکمم میپیچید. حدود ۳۰ تا ۴۰ ثانیه طول می‌کشید و ول میکرد و دوباره ۶ دقیقه بعد باز شروع می‌شد.
مامان فندوق مامان فندوق ۱ ماهگی
شبش از بس گریه کرده بودم دیگه نا نداشتم ، قبلش هم دکتر اومده بود برام معاینه تحریکی انجام داد یکمی ترشحات خونی داشتم دیگه تو اتاقه هم تنها بودم اجازه ندادن مامانم پیشم بمونه مامانم از روز اول بستری پیشم بود تا روز مرخص شدنم ولی شبا نمیزاشتن ، خلاصه که ساعت یک و نیم دیدم ی پرستار اومد گفت بخواب آن اس تی بگیرم تا گفت سرش داد زدم که نمیزارم ولم کن خستم کردی گفت قول میدم اخریشه دوباره نیم ساعت تحمل کردم به محض اینکه تموم شد گفتم درو ببند می‌خوام بخوابم خواهشاً کسی دیگه تو اتاق نیاد ، ولی اینو بگما پرستارای بیمارستان دنا واقعا پیگیر و مهربون هستند ولی تنها ایرادش اینه که خیلی مقرراتی و رو اصول هستن اکه ی بیمارستان دیگه رفته بودم سریع سز میکردن ، دنا میگه تا زمانی که بدونیم طبیعی میشه طبیعی ، خلاصه ما شب خوابیدیم صبح ساعت شش دوباره شروع کردن به آمپول فشار همون درد ها شروع شد همون درد های کاذب گفتم دکتر کی میاد گفت هشت اینجان ، دکتر ساعت هشت اومد معاینه کرد باز گفت میگم حس نکردی کیسه این می‌ریزه گفتم نه گفت نشتی داری گفت باید کیسه اب رو بزنم منم گفتم فقط ی کاری کن من راحت شم اومد کیسه اب رو سوراخ کرد نگمدبراتون که چقدر حجم آب زیاد با ی بوی خیلی بدی داشت کیسه ابم که خالی شد تمام تنم مخصوصا پاهام افتاد به لرزیدن آنقدر می‌لرزید که گفتم کنترلش دست خودم نیست ، چون از قبل هم به سیاتیکم فشار اومده بود بخاطر اون بود ، ولی کیسه اب رو که زدن زیرمو عوض کردن دردهای اصلی خودم شروع شد حالا آمپول فشار بود درد خودم بود دستگاه هم وصل بود رو کمر بودم درد ها اول از ده دقیقه به ده دقیقه بود درد ها مثلا ی دفعه همزمان کمرت داغ می‌کنه و میزنه به پاهات همراه با فشار زیاد که با هر دردی میمیری و زنده میشی
مامان توکل مامان توکل ۱ ماهگی
تجربه سزارین پارت چهارم

حدودا ۳ ساعت بعد اینکه اومدم بخش اثر بی حسی روی خود کمر از بین رفت ، درد وحشتناک شکم و کمر شروع شد که موقع سزارین ۵ سال پیش تجربه نکرده بودم ، دوتا دیکلوفناک گذاشتن ولی اثری نکرد ، دوساعت بعدش با اصرار شوهرم در حد دعوا اومدن آمپول زدن که بالاخره دردها کم شد، ولی قطع نشد.
تا صبح دست راستم یهو میپرید با یه درد وحشتناک مثل فرو کردن سیخ.
از ۵ یا ۶ صبح شنبه افتادن به آزمایش گرفتن ، پرستارش افتضاح بود.
حدودا ساعت ۸ شوهرم اومد گفتم برو ان آی سیو ببین دخترم چطوره ؟ گفتن دکتر رفته. تا شب کلی به این اون زنگ زدم تا یه پرستار آشنا پیدا کردم و فهمیدم وضعیت دخترم ثابته ولی ریه هم تکمیل نشده.
نمیدونم ساعت چند بود سوند رو کشیدن و گفتن راه برو ، گفتم درد یک طرفه قفسه سینه گرفتم و فقط روی پهلو چپ میتونستم دراز بکشم ، گفتن احتمالا عوارض بی حسیه.
همچنان تب هم داشتم ولی فشار ۹ تا ۱۰ بود ، تا قبل ظهر با درد توی خواب و بیدار بودم و خیلی بی حال بودم ، سرجمع دوساعتی خوابیدم بعد که کمک کردن و پدها رو عوض کردن از جام بلند شدم ، البته با سرعت مورچه چون مامانم صبح اومده بود همراهم باشه نمیذاشتم کمکم کنه ، نگران کمردردش بودم. تا شب مرتب توی اتاقم راه میرفتم چون اتاق ایزوله بود و نمیشد بیرون برم . پرستارها هم مرتب سوراخم میکردن ، از شب تبم قطع شد ولی تهوع رو همچنان داشتم. عصری شکمم کار کرد.