سوال های مرتبط

مامان جوجـ🐥ـه‌هام مامان جوجـ🐥ـه‌هام ۳ ماهگی
سلام خانوما • 😍🌸
(تجربه زایمان سزارین دوم )
اول صبح روز دوشنبه ۸ صبح با تماس بهداشت بیدار شدیم
بعد دو لقمه صبحانه و یه لیوان چای نبات طبق دستور دکترم خوردم 🥲
همسرم و دخترم خوابیده بودن من اصلا خوابم نمیومد🥺
مادرشوهرم ناهار درست کرد همسرم و دخترم خوردن من نباید می‌خوردم
بعد کم کم دیگه وقت رفتن شد 🥲🥺
ساعت ۱ حرکت کردیم به سمت بیمارستان
ساعت ۱ و نیم رسیدیم ، نامه سزارین رو دادم به بلوک زایمان
مادرشوهرم کنارم بود
بستری شدم سرم زدن و nst گرفتن و یه نمونه ادرار
دکتر قرار بود ساعت ۳ بیاد
خواهرم اومد از لحظه به لحظه زایمانم عکاسی کنه
خلاصه خوابیده بودم که صدای پرستار هارو شنیدم اسم منو میگفتن
یهو سوند آوردن گفتن بریم اتاق عمل🥺🥺🥺🥺🥺
میدونستم قراره چی‌بشه و چی بکشم
سوند رو یه پرستار جوان خیلیییی خوب وصل کرد اصلا نفهمیدم
بعد سوار ویلچر شدم 🥺
از شوهرم مادر شوهرم و ابجیم خداحافظی کردم و رفتم تو ،
نشستم رو تخت عمل ،
دیدم آمپول بی حسی رو دارن میارن😭 وای خدا
پشتمو با بتادین شستن و زدن خیلی درد داشت
بعد خوابیدم پرده رو کشیدن جلوم ، یواش یواش داشتم بی حس میشدم و لرز داشتم از شروع تا پایان ، دکترم اومد سلام علیک کردیم ، چند دقیقه بعد دختر نازمو نشون دادن بهم 🥺🥺🥺🥺🥺
مامان حسین و ریحانه مامان حسین و ریحانه ۱ ماهگی
میخام براتون از تجربه سزارین دوم بگم . من روز سه شنبه تاریخ ۱۷ تیر ۱۴۰۴ ساعت هشت صبح بستری شدم زایشگاه برای سزارین . همه چیز خوب بود تا شوند زدن خیلی سوزش داشتم یعنی تا بیست دقیقه بعدش سوزش داشتم . بعد سوند نیم ساعت بود صدا زدن اومدن دنبالم بریم اتاق عمل اونجا که رسیدم یهو بدنم لرز کرد . خلاصه رفتم نشستم رو تخت اتاق عمل بیحسی اسپاینال از کمر گرفتم . حس باحالی بود از کمر به پایین بدنم گرم شد و سر . ولی همچنان میلرزیدم بعد دیگه دکتر بیهوشی برای لرزم بهم یه گاز ترکیبی با ماسک زدن که رفتم تو عالم خواب و بیداری یعنی منگ شدم صدا ها اطرافم می‌فهمیدم ولی هیچ کاری نمیتونستم بکنم نه
حرف بزنم خلاصه بعد چن دقیقه ماسک رو برداشتن از دکتر پرسیدم چیشد شروع نکردین گفت کجایی تموم شد رفت بچت بردن ریکاوری 😂 سرکلاژ تم در آوردم تموم . خلاصه منم بردن ریکاوری این دختر ما از شدت گرسنگی بخش ریکاوری رو گذاشته بود رو سرش جیغ میزد 😂😂 ماما اومد کمک کرد بهش یکم شیر دادیم اروم گرفت . بعد از نیم ساعت بردنمون بخش . از اونجا بود که کم کم درد هام شروع شد درد وحشتناک کمر سوزش شدید جا بخیه از درد گریه میکردم فقط در صورتی که موقع پسرم اصلا همچین درد های رو تجربه نکرده بودم 🥺. اصلا وحشتناک بود دردعام ساعت هم اصلا نمی‌گذشت خلاصه دوتا شیاف دادن پرستار ها گذاشتم یکم بهتر شدم باز آمپول مسکن زدن . دردام کمتر و کمتر شد تا اینکه باز اثر مسکن ها می‌رفت باز شروع میشد بشدت بد بود ولی خداروشکر بچم سالم و سلامت بغل کردم . ولی واقعا فرق می‌کنه سزارین اپل و دوم من برا اولی اصلا حالیم نشد ولی این یکی جونم در اومد . ولی بازم شکرخدا😍😍😍
اینم تجربه سزارین دوم من ♥️
مامان دلارا مامان دلارا ۳ ماهگی
تجربه زایمان ۳
خلاصه پرسنل عالیییی رسیدگی عالی غذاشو که من نخوردم فقط همراه ظهر کباب دادن و شب هم مرغ الوچه میان وعده میوه پرتقال خیار سیب...پمپ درد هم داشتم شیاف هم برام زدن برام درد نداشتم ولی فوق العاده گرسنم بود و دلم غذا اب میخاست تا ۱۰ شب هیچی اجازه ندادن ۱۰ شب اومدن منو بلند کردن وای خیلی سخت بود خیلی تا خوابیده بودم درد نداشتما ولی تازه فهمیده عمل سزارین یعنی چی انگار پوست بدنتو کشیده باشند منو بردن دستشویی دوش باز کردن تمام خون ها بتادین همهرو خود کمک بهیارا شستن بنده خدااا ها دمشون گرم بعدم پوشاک گذاشتن شورت بهم پوشوندن و اوردنم بخوابم فقط سرم سنگین بود ولی هیچ خبری از سرگیجه این چیزا نبود حالا دیگه شروع کردم اب میوه خوردن چقدر چسبید نصف شب هم مادرشوهرم بلندم کرد مجدد به سختی راه رفتیم بعد نصفه شب هم شکمم کار کرد این دومین دغدغم بود اخه من یبوست و بواسیر داشتم ولی این مرحله هم با دل پیچه فراوون رد کرد کردم صبح شد اول دکتر نوزاد اومد بچو چک کرد همه چیزش گفت عالیه مشکلی نداره بعد واکسن بهش زدن و بعد ساعت ۹ هم بود دکتر خودم اومد دید مشکلی ندارم شکمم کار کرده دیگه ترخیصم کرد و تا همسرم کارا ترخیص انجام بده ساعت ۱۰ با گل دخترم  اومدم خونه 
بیمارستان مهرگان بودم هزینمم شد ۴۱میلیون ۵۸۳ هزار تومان
سوالی بود در خدمتم
مامان بردیا 🥰 مامان بردیا 🥰 ۱ ماهگی
سزارین قسمت چهارم
بعد رفتم بخش با بچه
اومدن برام تند تند سرم زدن و بعد شیاف گذاشتن و حدود 8 ساعت چیزی نخوردم و بعدش بی حسی رفت و بعد ازین که 8 ساعت گذشت و چیزی خوردم اومدن گفتن باید راه بری
وحشتناک بود!
بخیه هام میسوختتتتتتت
درد داشتم، شکمم فشار داده بودن انگار کوبیده شده بود
خلاصه تو عمرم این درد نداشتم
با هر بدبختی بود اومدم پایین از تخت
البته قبلشم دو تا شیاف زده بودماااااا
اومدم قدم بردارم دیدم اصلا نمیتونم با بدبختی دو قدم برداشتم گفتم توروخدا بهم مسکن بزن
آورد زد
بعدش یکم آروم شدم تونستم راه برم یکم بعد ازم لخته دفع شد ماما اومد گفت باید معاینه ت کنم ک رحمت مشکلی نباشه
منم نمیدونستم قراره ماساژ رحمی بده و رحمم چک کنه... دو بار دستشو گرفتم که نذارم آنقدر درد داشت خلاصه با هر بدبختی بود اجازه دادم و اون درد وحشتناک تحمل کردم و گفت خوبه و رفت...
خلاصه اون شب صبح شد و الان بعد 4 روز هنوز درد دارم نمیتونم درست بشینم پاشم ب پهلو بخوابم تکون بخورم و ..🥲🤕
بازم سوالی داشتید بپرسید.
مامان جوجه💗 مامان جوجه💗 ۴ ماهگی
تجربه زایمان من
صبح روز جمعه تاریخ ۲۲ فروردین ساعت ۷ونیم صبح تو تخت خواب بودم حس کردم بدنم رطوبتش زیاد شده، همینکه خاستم از تخت بلند بشم دیدم بله کیسه ابم پاره شده ، شوهرمو و مادرمو از خواب بلند کردم و فورا بعد از یه دوش کوتاه خودمونو رسوندیم بیمارستان،اونجا فورا لباس بیمارستانی کردم تنم و با معاینه اول یک سانت باز بودم، شروع کردن به زدن سوزن فشار ، هر نیم ساعت یه بار تزریق میشد،من با اولین بار شروع به استفراغ کردم و از درد شدید به خودم میپیچیدم،رسیدم به ۴ سانت و مامای همراهم اومد و منو تشویق میکرد به انجام ورزش،از ساعت ۹ صبح تا ۴ونیم بعدظهر ۸ سانت شدم با کلی درد، اما فایده ایی نداشت و هیچ پیشرفتی نداشتم چون دهانه رحمم ضخیم تر میشد و مانع زایمان طبیعی میشد بالاخره بعد از کلی درد و ناله منو بردن اتاق عمل و سزارین شدنم و اینقدر درد داشتم که اصلا متوجه سوزن بیحسی سزارین نشدم،بچم دنیا اومد اما به دلیل اینکه زیاد تو شکمم مونده بود معدش مشکل درست کرده بود و کف بالا می اورد و دو روز بستری شد
مامان ماهان مامان ماهان ۲ ماهگی
تجربه ی زایمان سزارین

بعد از اون کلا متوجه نشدم کی به اخر عمل رسبدیم و من عملم ساعت ۷ شروع شد ۷:۴۵ رفتم ریکاوری و ساعت ۸ رفتم بخش زنان
درد خاصی نداشتم حتی تا ساعت ۱۲ منتظر دردای وحشتناک بودم اما خب فقط دردی شبیه درد پریود داشتم و بخاطر شکم بند و گرما یکم جای بخیه هام میسوخت
یکم استرس سردرد بعد از بیحسی رو داشتم برای همین سرم رو اصلا بالا نیاوردم بالشت هم نذاشتم کلا تا صبح و زیادم سرم رو تکون ندادم
ساعت ۳:۳۰ سوندم رو درآوردن که بعد از درآوردنش یکم سوزش داشتم بعد از اون چای نبات خوردم ‌و نیم ساعت بعدش سوپ و بعدش شروع کردم به راه رفتن
اولین بار سختیش اونجایی بود که میخواستم باند بشم چون بخیه هام درد میگرفت و میسوخت بعدش اوکی شدم
ظهرش دکتر اومد ویزیت و برای ساعت ۶ عصر مرخصم کرد
راستش خود عملم واقعا عالی بود و من تنها مشکلم این بود که بچه ام ان آی سی یو بستری شد و دکتر آنکال اون شب زیاد دکتر خوبی نبود خلاصه که من دیروز ساعت ۶ مرخص شدم پ امروز ظهر هم بچه امپ با رضایت شخصی آوردم خونه🙃
مامان جوجـ🐥ـه‌هام مامان جوجـ🐥ـه‌هام ۳ ماهگی
پارت بعدی ۲
تجربه سزارین دوم 🤰🏼🩸
بچه رو نشون دادن عکس گرفتن ازش خداروشکر سالم بود 🥺
بچه رو دیدم زدم زیر گریه ، خیلی احساساتی شدم
فقط منتظر بودم عمل تمام بشه منو ببرن بخش و لرز تموم بشه 😭
فکمو با دستم نگه می داشتم ولی نمیشد که نمیشد
ذکر میگفتم که این لرز تموم بشه ولی اصلا
عمل تموم شد بچه رو آوردن برای شیردهی
خدارو شکر چون تازه شیر داده بودم دختر بزرگم رو
شیر داشتم ، بچه شیر خورد
یه ربع تو اتاق عمل منو نگه داشتن ، وقتی می‌خواستن ببرن بیرون سریع بابام رو دیدم اومد نوازشم کرد و پیشونیمو بوسید🥺
بعد مادرم و مادر شوهرم اومدن 🥺
من آنقدر لرز داشتم هیچی رو چشمام نمی‌دید
رفتم بخش ، و ملاقاتی ها شروع شد ❤️
بی حسی که رفت ، شونه هام و دنده هام درد داشت ،
و نمی‌دونم چرا شکمم درد میکرد به غیر بخیه 🥲
بچه هم همش شیر میخواست
و چون من ساعت ۵ و نیم از اتاق عمل اومدم بیرون اصلا وقت نمی‌گذشت تو بیمارستان 🫠🙃
منم منتظر بودم صبح بشه ترخیص شیم از این محیط بریم بیرون
ساعت ۴ صبح اومدن و گفتن میتونی کم کم مایعات و یه چیز بخوری
چهار و نیم اینا خوردن رو شروع کردم 🫠
ساعت ۵ و نیم صبح اومدن سوند رو درآوردن ، درد نداشت ، سر دختر اولم سوند رو درآوردن درد داشت این یکی نه ،
بعد گفتن راه برو ، 😭
وااای که مگر میشد ، منم دستشویی داشتم ، حالا چجور برسم به دستشویی ؟!
ادامه پارت بعدی