تجربه زایمان سزارین

سلام خانوما می‌خوام تجربه زایمانمو بگم بهتون .
من رفتم بستری شدم برای ساعت هفت نیم شب .
ساعت هفت نیم رفتم اتاق عمل خیلی استرس داشتم دکتر بیهوشی اومد آمپول بی حسی رو زد ولی من بی حس نشدم و مجبور شدن داروی خواب آور بزنن برام هیچی از عمل نفهمیدم و خواب رفتم وقتی بیدار شدم دیدم توی یه اتاق دیگه ای هستم خیلی گیج بودم و درد داشتم همش جیغ میزدم که بچم کجاست بچم خوبه بعد دکتر اومد گفت اره خوبه میخواستم منو ببرن بخش که فشارم بالا بود و گفتن باید بری آی سی یو زنگ زدن برای دکترم دکتر گفت نه نمی‌خواد دیگه دارو زدم بهم فشارم اومد پایین و خلاصه رفتم تو بخش
و خیلی درد داشتم ولی از اونایی که طبیعی زایمان کرده بودن راجب زایمان طبیعی می‌پرسیدم میگفتن خیلی درد داره خلاصه که زایمان خوبی داشتن الانم دو روز دیگه میرم بخیه هامو بکشم

اینم تجربه من از زایمان سزارین 🤍🤱😘

۰ پاسخ

مقالات مرتبط

نحوه خوابیدن بعد از سزارین
نحوه صحیح خوابیدن بعد از عمل سزارین
علت خونریزی بعد از زایمان
علت خونریزی بعد از زایمان | علت خونریزی بعد از چهل روز زای...
زمان بستن شکم‌بند بعد از سزارین
زمان بستن شکم‌بند بعد از سزارین
مراقبت از بخیه زایمان طبیعی
مراقبت‌های لازم از بخیه زایمان طبیعی

سوال های مرتبط

مامان شاهان👑❤ مامان شاهان👑❤ ۱ ماهگی
تجربه زایمان سزارین پارت دو✨😌
دهانه رحمم به سه سانت ک رسید کیسه ابمو پاره کردن آمپول اسپاینال زدن بهم دردامو خیلی کمتر حس میکردم ساعت دوازده شب بود دکترم اومد بالا سرم من نفس تنگی گرفته بودم ضربان قلبمم خیلی رفته بود بالا به ماما گفتم من نمیتونم طبیعی زایمان کنم تروخدا سزارین کنید منو گفت باید طبیعی زاینان کنی همه میگن نمیتونم ولی زایمان میکنن بهم اکسژن وصل کرد چون ضربان قلبم بالا بود نفس تنگی هم داشتم ساعت یک دکتر اومد بالا سرم گفت این که ضربان قلب جفتشون داره نویز میندازه خطرناکه باید عمل بشه ولی ماما هی میگفت من احیاش میکنم چیزی نیس داره خوب میشه ضربان قلب جفتشون اخه ضربان قلب نی نی هم اومده بود پایین نمیدونم چرا مامای بالاسرم گیر داده بود من حتما طبیعی زایمان کنم دکتر از اتاق رفت بیرون با دوتا دکتر دیکه اومد اونا هم گفتن باید عمل بشه منو اماده کردن رفتم اتاق عمل چون من اسپاینال زده بودم اصلا آمپول بی حسی ک تو اتاق عمل زدن رو متوجه نشدم ساعت دو صبح نی نی منم بدنیا اومد
مشاهده ۲ پاسخ دیگر
مامان رونیسا🩷 مامان رونیسا🩷 ۳ ماهگی
سلام مامانا من هم اومدم از تجربه ی زایمانم بگم من بعد عید رفتم مطب که دکتر برام سونوگرافی نوشت برای وزن تو سونو زده بود که آب دور جنین کم شد رفتم پیش دکتر گفت هر روز باید بری nstبدی تا بتونیم بورو تا سی و هشت هفته نگه داریم چون سی هفت هفته بودم بهم گفت اگر nstخوب نباشه باید فورا زایمان کنی من چون میخواستم طبیعی زایمان کنم معاینه هم کرد و گفت دو و نیم سانت بازی من اون روز رفتم nstدادم که خوب بود برای فرداش هم دوباره صبح رفتم دو بار گرفت که خوب نبود گفت برو آبمیوه بخور و راه برو دوباره بگیریم دوباره گرفتن که باز هم خوب نبود و به دکترم زنگ زدن که دکتر گفت اورژانسی ببرید اتاق عمل من سریع خودمو میرسونم از اون لحظه ی تماس تا اتاق عمل کلا ده دقیقه نکشید و بیهوشم کردن و رونیسا خانوم دنیا اومد من خیلی استرس داشتم و وقتی اتاق عمل و دیدم بیشتر شد واقعا خوشحالم که بیخوشم کردن و چیزی نفهمیدم چون واقعا اگر متوجه اتفاقات دورم میشدم استرسم خیلی بیشتر میشد واقعا از سزارین هم رازی بودم و خدا رو شکر میکنم که هم خودم سالمم هم بچه و هم اینکه زایمانم سزارین شد چون درد معاینه کردن طبیعی از درد بخیه بیشتر بود و کلا درد زیادی نکشیدم برای زایمان فقط برای ماساژ رحمی درد داشتم حالا نمی‌دونم به خاطر رسیدگی عالی بیمارستان و ورسنلش بود یا کلا این بود ولی عمم بیمارستان دیگه ای زایمان کرد خیلی درد داشت پس حتما تو انتخاب بیمارستان دقت کنید
مامان °Ａｒｄａ :)• 🩵👼 مامان °Ａｒｄａ :)• 🩵👼 ۲ ماهگی
تجربه زایمان (سزارین) پارت ۱
من هفته ۳۶ بودم که رفتم نامه سزارینو گرفتم و قرار بود هفته ۳۸ عملم کنه گفت ساعت ۷ بیمارستان باش ساعت ۴ بیدار شدم خونمو مرتب کردم به خودم رسیدم بعد مامانم مادرشوهرم و شوهرم رفتیم بیمارستان اصلأ استرس نداشتم ولی خیلی کنجکاو چهره نینیم بودم 🥹 رفتم بخش زایمان اونجا لباس دادن بهم رفتم پوشیدم بعد پرستار اومد جای سرمو وصل کردن و کلی سوال پرسید بعد منو بردن ی اوتاق برایه وصل کردن سوند من با مامانم رفتم چون میترسیدم
ولی اصلا اصلا درد نداشت.
دکترم دیر کرده بود تقریباً ۲۰ دقیقه منتظر دکترم بودم و اومد دکترم منو بردن اوتاق عمل خیلی استرس داشتم خانواده م منو تحویل دادن به پرستار ها مادرشوهرم پول دادن به پرستار که اونجا مراقب عروسم باش 😂
خیلی سرد بود اتاق عمل بعد ی دکتر اومد مرد بود که امپول بی حسی رو بزنه ی پرستار از دست هام گرفت دکتر آمپولو زد اینم اصلأ درد نداشت
مشاهده ۴ پاسخ دیگر
مامان آرتمیس🩷 مامان آرتمیس🩷 ۱ ماهگی
تجربه زایمان پارت دوم
بعد سوند التماس میکردم زنگ بزنین دکترم سری تر بیاد گفت توراهه اخه درد طبیعی انقدر زیاد بود نمیتونسم تحمل کنم گفت پس بقیه چطور طبیعی زایمان میکنن ماماعه خیلی بداخلاق بود دکترم بالاخره اومد و بردن اتاق عمل جراح ها و دکترم خیلی خوب بود با خنده و شوخی شروع کردن و امپول رو زدن کلی استرس داشتم قبلش ولی بعد دیدنشون ریخت و بعد امپول درد طبیعی قطع شد فقط نمیدونم چرا دوبار امپول زدن به کمرم درد نداشت فقط یجوری بود حسش بعد نیم ساعت تقریبا انگار فشارم رفته بالا زیاد نگهم داشتن اتاق
مشاهده ۱ پاسخ دیگر
مامان ❤️گیسو جانم❤️ مامان ❤️گیسو جانم❤️ ۴ ماهگی
#تجربه سزارین
سلام به شما خانوما میخام تجربه سزارین رو بگم براتون که بعد از دوتا زایمان طبیعی انجام دادم.
صبح ساعت ۶ رفتم بیمارستان تا کارامو بکنم ساعت ۷ رفتم بلوک زایمان اونجا بهم سرم زدن و نوار قلب بچه رو گرفتن و در آخر سوند زدن که واقعا درد نداشت و فقط یه حس داره که چیزی گیر کرده تو مثانه ات یه ربع به هشت رفتم تو اتاق عمل و آمپول بی حسی زدن بهم که اونم درد نداشت و خیلی خوب پیش رفت.یه ربع بعد دخترم بدنیا اومد بردن لباس پوشاندن و آوردن پیش من بعد هم که رفتم ریکاوری که ماجراها از ریکاوری شروع شد .درد بی نهایت زیاد که یه دفعه شروع شد چون ریکاوری شلوغ بود زود رفتم بهش و بخاطر دردم پمپ درد گرفتم.
مشاهده ۶ پاسخ دیگر
مامان بردیا مامان بردیا روزهای ابتدایی تولد
تجربه زایمان سزارین پارت اول😄
من از هفته 28 فشار خون بارداری گرفتم و چندبار بستری شدم تا اینکه تو ۳۷ هفته و ۵ روز فشارم رفت بالا و شد ۱۶ و نیم که زنگ زدم به دکترم گفتم شرایطم اینطوریه و گفت احتمال داره زودتر بچه رو بردارند و روز بعد برم پیشش اون شب با دارو فشارم اومد پایین روز بعد از صبح حالت تهوع داشتم و بعد صبحانه استفراغ کردم و ساعت ۳ رفتم پیش دکتر فشارم اومده بود رو ۹
مامان علی جــ❤ــانم مامان علی جــ❤ــانم ۲ ماهگی
#پارت ۴
#زایمان_طبیعی
وارد بخش که شدم اول شوهرمو دیدم و شروع کردم گریه کردن که اونچیزی که میترسیدم سرم اومد هم طبیعی دردشو کشیدم هم سزارین شدم و اون بنده خدام خیلی باهام حرف میزد که خوشحال باش الان خودت و بچه سالمید و... وقتی رفتم بخش دیدم سزارین از اون چیزی که فکر میکردم سخت نبوده یعنی اصلا سخت نیست برام ، درد خیلی کمی داشتم به طوری که ساعت ۱۱و نیم شب بخش رفتم صبح ساعت ۵ و ۶ دیگه خودمم راه افتادم و سزارین خیلی خیلییی برا من راحت اومد، در حالی که زایمان طبیعی همون مقداریم که درد کشیدم خیلی برام سخت اومد
در کل اگه بخوام چندتا نکته بگم اینکه...
مشاهده ۲ پاسخ دیگر
مامان آیهان مامان آیهان ۴ ماهگی
پارت ۲
دیگ خلاصه تشکیل پرونده دادن منو تنها فرستادن زایشگاه .بخش زایمان طبیعی آخ نگم چقد استرس داشتم و چند خانوم اونجا بودن که داشتن داد میزدن و درد می‌کشیدن. منم استرسم بیشتر و و میترسیدم .هرچی گفتم بابا من سزارینم منو چرا اینجا بستری میکنین .گفت نه تو نامه ات زده احتمال سزارین .خلاصه از ساعت ۱۰ صبح اونجا بودم تا ساعت ۱ .همش ایت الکرسی میخوندم و خیلیییی استرس داشتم .همش میگفتم نکنه میخوان ازیتم کنن و بگن تا جایی که میتونی طبیعی بعد بری سزارین .فقط آیت الکرسی میخوندم
خلاصه ساعت ۱ دکترم اومد گفت آماده کنین برای اتاق عمل .منم خیلییییی خوشحال که دیک ۱۰۰ درصد سزارین هستم
مامان معجزه💙🧿 مامان معجزه💙🧿 ۲ ماهگی
پارت اول:: سلام دوستای گلم اومدم از تجربه زایمانم بگم براتون. من بیمارستان انصاری نارمک زایمان کردم از اول تصمیم داشتم سزارین کنم چون واقعا از طبیعی فوبیا دارم.. ساعت 5ونیم صبح 6خرداد رفتم بیمارستان اونجا من رفتم قسمت بلوک زایمان همسرمم رفت برا تشکیل پرونده که همونجا 22میلیون گرفتن فعلا تا موقع ترخیصم تسویه کامل... لباسامو عوض کردم بعد منو بردن برا نوار قلب و وصل کردن سوند که من واقعا وحشت داشتم از این قسمت چون تجربه بدی داشتم ولی پرستاره با حوصله ایی بود گفت خودتو شل بگیر اصلا نمیفهمی منم چون ترس داشتم یکم پاهام میلرزید ولی سعی کردم تا جایی که میتونم خودمو شل بگیرم خلاصه سوند رو زد یه حس سوزش بدی گرفتم که بعد از پنج دیقه رفت بد نبود ولی من همش چندشم میشد و دوست نداشتم بعد که تموم شد دقیق طبق گفته دکترم ساعت هفت و نیم منو بردن اتاق عمل دکترم اماده نشسته بود منتظر من یه پرستار هم اومد گفت پمپ درد میخوایی که من گفتم نه نمیخوام ولی بعد از عمل پشیمون شدم بنظرم خیلی خوبه اگه بگیرید چون دونفر از هم تختی های من داشتن واقعا راضی بودن خلاصه منو دراز کردن رو تخت یه دکتر
مشاهده ۳ پاسخ دیگر
مامان ܭوܢܚ݅وܠو🪽🤍 مامان ܭوܢܚ݅وܠو🪽🤍 ۳ ماهگی
تجربه زایمان من 🤍🌸
پارت آخر
طبیعی خوبه بشرطی که درد خودتون شروع بشه
سعی کنید تا چهار پنج سانت دردتون رو تو خونه بکشید چون خیلیا میومدن زایشگاه اینطوری و فقط ۴ساعت طول می‌کشید زایمانشون
ولی آمپول فشار درد و غیر قابل تحمل می‌کنه
من از سزارین خیلی راضی بودم
دردی نفهمیدم آنچنان من طبیعی خیلی اذیت شدم
ماساژ رحمی درد وحشتناکی نداشت برام چه با بی حسی چه بدون بی حسی
کلا سزارین شدم زیاد اذیت نمیشم خوبم
بیمارستان میلاد تهران زایمان کردم از بخش زایمان طبیعی راضی نبودم ولی
اتاق عمل وپرستارا و رسیدگیشون واقعا عالیه💖
مشاهده ۸ پاسخ دیگر
مامان ملیسا و پناه مامان ملیسا و پناه ۲ ماهگی
تجربه من از دومین زایمان طبیعی (۳)
بعد اومدن کیسه ابمو پاره کردن دکترم بهم آموزش های زایمان رو میداد تا بچه راحت به دنیا بیاد (توی همچین موقعیتی باید همکاری کنید وگرنه هم طول مدت درد ها طولانی میشه هم دیرتر زایمان میکنید هم ممکنه بچه برگرده بالا و مجبود باشن سزارین کنم که خیلی بده ) بعد بچه به دنیا اومد انگار که یه وزنه ده تنی رو از روی بدنم برداشتن خیلی راحت شدم
ولی چون خیلی ضعف داشتم بدنم دیگه گنجایش نداشت ولی بگم که زایمان طبیعی خیلی خوبه و راحته ولی سورپرایز که همسرم برام دیده بود هم اتاق خصوصی برام گرفته بود هم فیلم بردار که موقع زایمان ازم فیلم گرفتن و اینم از تجربه زایمان من
مشاهده ۶ پاسخ دیگر
مامان دخترم مامان دخترم روزهای ابتدایی تولد
منم بالاخره زایمان کردم دهانه رحمم بسته بود دکتر نامه بستری داد ولی مردم و زنده شدم خیلی اذیت شدم بعد دو روز درد زایمان کردم
خیلی پشیمون شدم رفتم طبیعی ولی واقعا سزارین خوبه
سر زایمان به مقعدم فشار اومد الان خیلی مقعدم درد میکنه نشستن برام عذابه
مشاهده ۱۰ پاسخ دیگر
مامان ارتین مامان ارتین ۲ ماهگی
تجربه از زایمانم من 2؟و3روز بودکه همش زعفران روغن کرچک هرچیزی که رحم و باز یا نرم کنه رو میخوردم ولی هیچ فرقی نداشت همش 3سانت بودم دیگه انقد اذیت میشدم رفتم به دکترم گفتم بیا تو 39هفته امپول فشار بزن بهم دارم اذیت میشم در این حین پشیمون بودم که چرا سزارین نرفتم میترسیدم به دکترم گفتم که من میخام سزارین شم گفت میتونم ببرم تبریز بچه رو بدنیا بیارم فقط باید 50بهم بدی منم که همسرم شرایطشو نداشت قبول نکردم دکترم گفت برو عصر ساعت 8بیا بستری شو واسه طبیعی منم عصر رفتم خیلی استرس داشتم میترسیدم دردم داشتم زیاد نبود رفتم که اتاق زایشگاه استرسام بیشتر شد ساعت 8دکترم اومد خودش کیسه ابمو زد من دردام زیاد شد 😁ولی من میگم زیاد میگفتن این دردا چیزی نیستن بعد نیم ساعت درد که از ته دلمم پشیمون بودم دکتر اومد گفت بچه مدفوع کرده تو شکمت من شوکه شدم نتونستم گریه هم کنم 🥲به دکترم التماس میکردم ببر عملم کن خلاصه که اومدن بهم گفتن که داری میری عمل خیلی خوشحال شدم رفتم اتاق عمل به خوشی پسرمو بغل گرفتم و واسه پسرم هیچی نشده بود و رفتم بیرون از خانواده شنیدم که دکترم دروغ گفته که بچه مدفوع کرده که منو ببر عمل چون میدونست که من از طبیعی میترسم ولی واقعا هیچ وقت این خوبی یادم نمیره 🥲
مشاهده ۱۰ پاسخ دیگر
مامان رستا خانم💜 مامان رستا خانم💜 ۳ ماهگی
سزارین ۱
تا ۱/۱۶ زایمان من طبیعی بود آخرین سونوگرافی که رفتم وزن دخترم بالای ۴ شده بود و دکترم گفت با این اوضاع طبیعی نمی‌تونیم و باید سزارین بشی ...گفت دو روز دیگه بیا بهت نامه بستری بدم برای ۱۹ ام عصر بری بیمارستان.از یه طرف خوشحال بودم که دیگه نمی‌خواد منتظر بمونم تا طبیعی دردم بگیره از یه طرف استرس داشتم چون خودمو برای زایمان طبیعی آماده کرده بودم... دوشنبه رفتم دکتر بهم نامه داد گفت فقط ساعتشو تا شب منشی بهت میگه که بری بیمارستان ...شب یه غذای سبک خوردم و خوابیدم باید از هشت صبح دیگه تقریباً ناشتا بودم
مشاهده ۳ پاسخ دیگر
مامان حبه قند🫀 مامان حبه قند🫀 ۲ ماهگی
اومدم اینجا تا تجربه مو از زایمان سزارین بگم واقعااااا خیلی خوشحالم که سزارین کردم برگردم عقب بازم انتخابم همینه
من روز ۵خرداد زایمانم بود از ساعت ۱۲شب به بعد هیچی نخوردم صب ساعت هفت باید بیمارستان میبودم رفتم اونجا اول پروندم و کامل کردن بعد یه نمونه ازم گرفتن و رفتم توی اتاق برای آماده شدن اومدن دستگاه nst وصل کردن و با یه سروم قندی بعد از نیم ساعت اومدن سوند وصل کردن که‌من مثل سگگگگ ازش میترسیدم ولی واقعا هیچی نداشت خیلی راحت بود بعد دونه دونه میبردنمون اتاق عمل که من و ساعت ده بردن اتاق عمل و دکتر بیهوشی اومد تا بی حسی بزنه برام من استرس گرفتم ولی اونم چیزی نبود یکم کمرم سوخت بعد کم کم پاهام داغ شد حس بدی بود ولی دیگه پاهامو حس نمیکردم 🥲
بعد بی حسی یکم حالمو بد کرد که چون استرس داشتم بالا آوردم بعد که داشتن شکممو بتادین میزدن حس میکردم تا دیگه کلا چیزی نفهمیدم تا اون آقا پسری که بالا سرم وایساده بود تا حواسش به من باشه گف مبارک باشه دیدم سلن گریه کرد🥹😭😍
همون لحظه اشک چشمم ریخت و از خدا خاستم به همه بچه بده تا این حسو تجربه کنن خیلی خیلی حس قشنگیه😍
بعد آوردن چسبوندش به صورتم و اون قیافه ماهش و دیدم😭🧿😍
بعد من کم کم نفسم سنگین شد که خواب مصنوعی دادن بهم و چشم باز کردم دیدم ریکاوری ام هنوزم بی حس ام خلاصه اتاقی ام که من رزرو کرده بودم خالی نشده بود من چهار ساعت موندم تو ریکاوری و بعد چهل ساعت رفتم تو اتاقم و دخترم اومد پیشم چون من تو اتاق عمل بالا آورده بودم دکترم گفته بود چیزی ندین بخوره که بالا نیاره چون فشار میاد بخیه هاش باز میشه من و ۲۴ساعت گشنه نگه داشته بودن و من اصلااااااا درد نداشتم اصلاااااا
مشاهده ۷ پاسخ دیگر