خیلی دلم گرفته🥲خوبه اینجا هست باهاتون درددل کنم🥲
چند روزه خیلی غمگینم،این بغض لعنتی همش راه گلومو گرفته نمیزاره نفس بکشم،دلم از همهههه گرفته از همهههه
از طرفی خوشحالم که پسرم بعد ۲۰ روز میاد بغلم،از طرفی انگار قراره قلبمو از تو سینم بکشن بیرون،خیلی به لگداش به سکسکه هاش عادت کردم🫠
حالا این وسطا مادرشوهرم هی میره رو مغزم،با اینکه نوه ی اوله هیچ کاری قرار نیس براش بکنن،نه قربونی نه هدیه ای.هی هم تکرار میکنه که پول نداریم و اینا ولی برای همه چی پول دارن الا بچه ی من چرا چون پسره
همش سر این بحث داریم با شوهرم خیلی سرد شدیم🥲من چیکار کنم همش دوس دارم گریه کنم
این وسطم خواهرشوهرمو دارن شوهر میدن اونم درست چند روز مونده به زایمانم یعنی یه ذره منو شرایطمو در نظر نگرفتن یه ۲۰ روز بندازن اونور
خیلییی دلم پره از همه خیلییی
شوهرم حتی یه بارم سشوارو از دستم نگرفته موهامو خشک کنه این ۹ ماه تا بحث میشه میره پذیرایی میگیره میخوابه خدایا من چقد بدبختم بعضی وقتا میگم کاش سر سزارین برای همیشه برم🥲واقعا دیگه نمسدونم چیکار کنم
ان تی،انومالی،سزارین

خدا نکنه عزیزم. فداسرت که چیزی نگرفتن برا گل پسرت . شما تو بارداری هورمونات بهم ریخته که اینقدر حساس شدی..
ایشالله کوچولوتو صحیح و سلامت بغل بگیری همشو یادت میره

حالا زندگیم اینه به زندگیت امیدوار باش عزیزم خدا بزرگه

اینا به کنار شوهرم احساس میکنم بهم خیانت میکنه اما میزنه زیرش چون اگه دست به گوشیش بزنم در حد مرگ میزنتم همش هم دنبال یه بهانه میگرده که دعوا کنه حرف هایی که میزنه دلت سنگ هم باشه میترکه اما چون دوسش دارم هیچی نمیگم فقط گریه میکنم چون جلو خانواده ام ایستادم تا بهم بدنش ۷سال به پای هم موندیم تا خانواده ام قبول کردن

شوهر من که سر تمیز کاری خونه چند بار کتکم زد گیر دادن های الکیش که دیگه به کنار من توی کل بارداریم هر روز چندین بار به گریه ام مینداخت تنها دلخوشیم به دنیا اومدن پسرم بود که دست به خودکشی نزدم بعضی وقتا مثل تو میگفتم کاش بمیرم راحت بشم منم هنوز هم توی همون شرایط دارم زندگی میکنم اما دارم بخاطر پسرم و زندگیم تحمل میکنم امیدوارم از این حالت در بیاد زندگیم چون واقعا زندگیمو دوست دارم و عاشق شوهرم هستم برام دعا کنید زندگیم درست بشه

من موندم آخه دختر گل چرا باید خانواده همسرت قربونی ببرن چه توقعیه دارید آخه؟
وظیفه ی همسرته قربونی ببره وگرن هرکی به اندازه وسعش حتما هدیه درنظر میگیره

سلام عزیزم
می دونی وقتی حالت خوب میشه که انتظارت از بقیه صفر بشه
بی خیال همه چیز
می دونی ما زنا داخل بارداری زیاد مظلوم گوشه گیر میشیم وکلی دلیلش هرمونامونه منم یه مدتها زود عصبی میشم زود ناراحت میشم
ولی می دونی برات مهم نباشه هرکاری کردن بگو بدرک
بزن به بی خیالی
بهتر که بارداری عروسی گذاشتن برای الان بعد کلی انتظار ازت داشتن که براشون کار انجام بدی خریدبری و....
الان یه بهونه داری بی خیال بشینی عروسی گرفتن برو آرایشگاه بهترین لباس بپوش بخند طوری که مثلی بهترین روزنه
نمی خوان خریدکنن برای بچت خوب خودت بهترین بخر انتظار نداشته باش اونا بیان چون دیگه می دونی چطورن با همسرت بحث نکن چون اونم نمی تونه خانوادش رو تغییر بده و اینکه با آرامش بشین بهاش حرف بزن انتظاراتت رو از خود همسرت رو براش بگو نه انتظارت از خانوادش چون اینجور باعث میشی هی همسرت دور تر دور تر بشه امشب خوشگل کن بعد از یه شام توپ بشین بگو عزیزم من نمی تونم حمام برم سشوار بکشم کارای شخصیم انجام بدم اگه میشه این چند مدت تا بعد زایمانم توی کارم کمکم کن

عزبزم وظیفه همسرت واسه بچش قربونی کنه...کنارخانواده همسرت داری..شوهرتو اجبارکن واسه بچت قربونی کنه که خانوادش بفهمن تووبچت واسه همسرت ارزش دارین ..من همسرم واسه بچم که دنیا اومد سرده روزش گوسفند عقیقه حلیم کرد پخش کرد بین همه فامیل ودوستان شمام اینکارو کنین که خانواده همسرت بدونن باارزشی خودتو بچت واسه شوهرت

هییییییی🤕بدبخت تر از زنا کسی دیگه ای هم هس ب نظرت باید همه چیو تحمل کنی جیکتم در نیاد اگه بخوای زبون باز کنی حرف بزنی میشی آدم بده دقیقا مث مادرشوهر من از اول حاملگی خاک تو سرشون شده ک چون بچه من پسره هی میره میاد میگه دختر خوبه حالا دختر بود میگف خدا بهت پسر بده ایشالا از اول حاملگی یه آش دلم خواست بهش گفتیم بپزه تا الانم نپخت ک نپخت هیچ موقعه یادم نمیره احساس میکنم باردار ک میشیم چون وضعیتمون فرق میکنه شکممون میاد جلو چاق میشیم یکم از ریخت و قیافه میفتیم مردا فکرشون هزارتا جای دیگه میره و از زنشون بدشون میاد

ما مهر امسال عروسی کردیم و من تیرویید داشتم گفتن که به این راحتیا حامله نمیشی منم اومدم جلوگیری نکردم بعد یه ماه از عروسیمونم موعد پریودم گذشت فهمیدم حاملم .. جاریم هم ۳ ساله ازدواج کرده اولش نمیزاشت بچه دار شن الانم فک کنم از شوهرشه که نمیتونن دکتر فلان میرن یعنی بچه من اولین نوه خانوادشون میشه .شوهرم رفته بود به مادرش خبر بده که ما بچه داریم گریه کرده بود که کاش اول برادرت بچش میشد نه تو .الان دارم شش ماهو تموم میکنم نه خونمون اومده مادرشوهرم نه زنگ زده نه تو دستش یه لقمه غذایی یه کیلو میوه ای از اول اسفند تا الان تو مسافرتن نه سوغاتی نه یه دست لباسی که برادر شوهرم و خانومش دلش میشکنه اگه برا من چیزی بخره .

منم فهمیدم بایدمثل خودشون باشم

دقیقامنم پارسال جاریم بچه اش ب دنیااومدبخدایک هفته مثل یه مادرک برانوشمیکنه منم انجام دادم یعنی اون یک هفته نزاشتم جاریم دست ب سیاه سفیدبزنه بچه روخودم تمیزمیکردم میشستم شیرمیدادم نصف شب بچه اش بیدارمیشدگریه اون خواب بودمن هراسون میرفتم شیرمیدادم ک مامانش بخوابه غذامرتب کردن خونه.ولی آخرش چی شدبخدافهمیدباردارم تادوماه بهم زنگ نزداونم زدزداصلاازچیزای دیگه میگفت اصلاحال منونپرسید

من چی بگم که از رفتار های پدر و مادرم باید بکشم 😢تازه امروز یکم حالم بهتره هر روز گریه میکردم از دستشون با حرف های که میزنن دل ادمو خون میکنن

مگه مونده هدیه و قربونی اونایی؟😐😐چرا انقد هر چیزیو مهم میکنین واسه خودتون ؟؟؟
نمیخره به جهنم
قربونی نمیکنه به درک!!
اینم شد دلیل که بیای آرامشو از خودتو بچتو خونت بگیری ؟؟؟بعد اینطوری بهم بریزی ؟
مگه تو بچه دار شدی و اونا هدیه بدن بهت؟یکم منطقی باشین خب!

ی اصطلاحی هست میگن خب ب درک توهم بگو خب ب درک ک پول ندارین همیشه نداشته باشین اصلا اعصابت خورد نکن زندگی ب خودت و شوهرت برا کادو دادن خورد نکن خدا روزی رسونه بچه بیاد از درو دیوار رزق میرسه

فدات درکت میکنم چرا الکی خودتو اذیت میکنی شوهرمن ک همش سرکاره تازه وقتی میاد هرچی بخواد میگه برام بیار سر بچه اولم نه قربونی کردن حتی شوهرم ی شاخه گل کمتر نگرفت برام ت الان ی بشری نگفته بیا این لیوان آب ب تو بعضی وقتا باید نادیده بگیری خیلی چیزا رو

عزیزم همشون همینن اذیت نکن ب خودت بچت فک کن فقط من چی بگم که شوهرم تو اتاق یک ماه پیش با دختر برادرم که ۱۴سالشه گرفتم

. هیچ وقتتتت هیچ وقت از کسی توقع نداشته باش. همون بهتر ک خودشونو بهت نشون دادن و آدمای اطرافت رو شناختی. تو مادری قوی تر از این حرفایی از این به بعد چالش های خیلی بیشتری پیش روته. سعی کن اینقد قوی باشی ک حتی شده تنهایی از پسش بر بیای.بعدم شوهرت ک این وسط تقصیری نداره ک باهاش بحث کنی در مورد خانوادش حداقل سعی کن دل اونو به دست بیاری ک همراهت باشه اصلا رفتارا خانوادش رو به روش نیار. بالاخره یه جا میرسه ک اونا بهت نیاز داشته باشن بعد همینا رو به روشون میاری فقط باید صبور باشی دنیا گرده

چرا بخاطر یه هدیه و قربونی با شوهرت بحث میکنی؟ ارزش داره اخه؟ مهم اینه خودت و بچه ت سالم باشید بسلامتی دنیا بیاد.. میدونم الان توی این شرایط روحی ماهم یه توقعاتی داریم دلمون میخواد همه کار برامون بکنن اما نمیشه..با این حرفا عصاب خودت و شوهرتو خورد نکن.. ب پسرت فک کن خوشحال باش

ای بابا... خیلیااینجورن عزیزم دقیقه خانواده همسر منم همینن اوایل اذیت میشدم الان میگم بدرک نخرن از مادرشدنت و نی نی لذت ببر‌ بچه منم پسره. ازوقتی حامله شدم اوناهی دختر دختر میکن درصورتیک عاشق پسر بودن. ولشون کن بابا

گلم بنظرم الکی فکرخودتودرگیراین چیزای بیخودی نکن ازکسی توقع نداشته باشه وجوری رفتارکن ک اونام ازاین ب بعدازت توقع نداشته باشن.هرچی کنی بازخانواده شوهریه حرفی ازش درمیارن همون جورک هستن شمام همونجورباش.حرص نخورحیف نی نی دست گلت نیست ک بخوای همش گله واسترس ب خودت ونی نی وشوهرت بدی.فقط فقط ازخداکمک بگیرهمین

خدا بهت صبر وتحمل بده،میگذره این روزا

هعییی🥲🥲ب خدا هممون همینیم هر کدوم یجوری داریم از زندگی میکشیم سعی کن بیخیال باشی و بغل کردن نینیت فکر کنی🥲