۸ پاسخ

روزای سختی بود خداروشکر گذشتن شوهرم خیلی کمکم کرد فقط میتونی کاچی بخور نگو هوا گرمه لباس گرم بپوش جوراب بپوش غذا میذاری ۲نوع خورشتی بزار بزار یخچال بچتم قنداق کن

من ازاولشم تنهابودم سرپسرمم همینجوربودم بااینکه سزارین بودم،مامانم خودشون چهارتابچه توخونه دارن که دوتاشون کوچیکترن خودم قبول نکردم بمونن مادرشوهرمم بنده خدامیومدن میگفتن غذایی چیزی درست کنن اماچون روزه بودن دلم نمیومداذیت بشن
شوهرمم تاپونزده روزگی بودبعدش رفت ده روزسرکارکلاکارش اینجوریه هرچندوقت پنج روزمیادخونه
خلاصه من موندم ویه پسرسه ساله ویه نوزاد
ازهمون اولم بااینکه سزارین بودم ننشستم سرپاشدم وکاراموهمشوخودم انجام دادم

جوراب بپوش شکمت و کمرتو گرم نگه دار بچه رو تو این هوا و فصل آلرژی زا خیلی بیرون نبر بچه رو حموم بردنی خیلی مراقب باش سرما نخوره

روزای سختیه اما مهر مادری همه رو هندل میکنه

دائم بیدارم شبا روزا میخابیم

من مامانم فقط ده روز بود بعدش رفت .من موندمو و شوهرم توی شهر غریب.خداروشکر شوهرم کمک دستم هست شبا بیدار میمونه کنار بچه من میخوابم فقط برا شیر بیدارم میکنه

شبا ک بیداره تا ۵ من بالاسرشم پنج همسرم بیدار میشه بالاسرش تا هفت ک می‌خوابه و اگه دانشگاه داشته باشم میذارم خونه مادر شوهرم و روزا هم ک خوابه و درس و کارها خونه

من بعد از ۱۰ روز با همسرم تنها بودیم

سوال های مرتبط