۶ پاسخ

الهی شکر

الهی شکر

برای من نزدیک یه ساعت توسونو تکون نخورد اخروقت بود دکتر هم خسته گفت برو فردا بیا تاصبح نخوابیدم اول صبح رفتم همون دقیقه اول تکون خورد دکترگفت یه دفعه هم همین مورد داشتیم بچه خواب بوده

خداروشکر عزیزم🥰🥰🥰😍

خداروشکر همش نکا میکردم ببینم تاپیک برای

خب خدارو شکر گلی ..بچه منم همینطور بود یادمه یشب رفتم nstوروجک حتی ضربان قلبشم قایم کرده بود😅اگه بدونی چی کشیدم ماماعه محکم میزد رو شکمم و من گریه میکردم در آخر گفت برو یه نوشابه مشکی بخور منم رفتم و برای اولین بار در عمرم یدونه نوشابه مشکی و کامل خوردم...بعد سه بار که وصل شدم به دستگاه بالخره تکون خورد ..خوووواب خواب بود وروجک ..حالا استرس نگیر هر وقت اینطوری میکنه کافیه یه نوشابه بخوری و به پهلو دراز بشی

سوال های مرتبط

مامان پنبه مامان پنبه ۴ سالگی
سلام خانمای گل بیاین براتون درد دل کنم در قالب یه داستان یعنی داستان زایمانم که یکم طولانی من برای زایمانم دو روز از شنبه صبح که رفتم بیمارستان تا یک شنبه شب درد کشیدم آب دور بچه کم بود دردم تو شکمم نبود تو کلیه هام بود دهانه رحمم با کلی دارو و آمپول فشار دوسانت کلا باز شد بیمارستان صدوقی بودم و پرستاران مدام معاینه میکردن افتضاح دکترمم علامه بود که خدا ازش نگذره که جون بچه و مادر براش مهم نیس اصلا به شکمم یه دستگاهی وصل کردن مال قلب بچه یهو دستگاه صدای بوق میداد انکار قلب بچه وایمیستاد یه امپولایی تو رگم میزدم انکار رگامو باد میکرد خیلی درد داشت برا بچم گریه میکردم برا دردا خودم گریه میکردم و دکتر ...می‌گفت حتما طبیعی حتی نیمددبالاسزم اصلا .....دیگه ساعت یازده شب از درد زیاد از ضربان قلب بچم از اینکه فقط میلرزیدم و حالامیکم واقعا لرز مرگ بود بخدا از همه جا قطع امید کردم حتی پرستاران هم دلشون برام می‌سوخت بعدساعت یازده شب با کلی ناامیدی و درد گفتم بلند بلند مامان اگه میخای به دنیا بیای برا خودت تلاش کن اگه نمیخای بیای توروخدا جفتمونو راحت کن من سختم و بخدا من اینو گفتم چند لحظه بعد یه دکتر یه فرشته من میگم اومده بود مریضشو کورتاژ کنه تا منو دید سریع بردم اتاق عمل و حتی نذاشت نامه سزریان امضا بشه من به حدی میلرزیدم که چهارتا پرستار گرفتنم تا دکتر بتونه آمپول بی حسی رو بزنه و بچمم تو کانال زایمان گیر کرده بود و کبود کبود بود از بی اکسیژنی ولی خدارو شکر گذاشتمش دستگاه خوب شد و عمم می‌گفت عمه بخدا اون لحظه که دکتر درو باز کرد اومد تو من انکار یه ملک یه فرشته پر نور دیدم اومد تو و می‌گفت پرستاران داشتن میگفتن قبلش که بچه دیگه فایده نداره بذار حداقل مادرو نجات بدیم