۲۱ پاسخ

تاریخ ۲۸ فروردین
۳۹ هفته
ساعت ۱ونیم ظهر

قدمش پر از خیر و برکت کدوم بیمارستان زایمان کردین

مبارکت باشه عزیزم انشالله عاقبت بخیری شونو ببینی😚🥰😍

قدم نو رسیده مبارکه عزیزم

الهی فداش شم چه نازه ماشالله پاقدمش پرخیر برکت مامان شدنت مبارک
چند هفته بودی عزیزم

مبارک باشه قدمش پربرکت

کجا زایمان کردی؟چجوری فهمید نشتیه؟

مبارک باشه عزیزم
قدمش خیر باشه

طبیعی یا سزارین و چقدر هزینه شده

مبارک عزیزم کدوم بیمارستان بودی

مبارک باشه😍

مبترک باشه گلم. موندی خونه خودت یارفتی خونه بابات

اوخدا حسین جان بالاخره داداش دارشد،یادمه باهات اشاناشدم فقط حسین وداشتی خبری از بارداری نبود اون روزا انشالله همیشه تنت خودت وکل پسرات سلامت باسه عزیزم❤️

حالا این حسونه یا رضا😃

ای خدا عزیزم مبارک باشه❤️شبیه بچگی های ایمان صفاست😂🫶🏻

مبارکه

ایول چه اسم نازی براش انتخاب کردین،قدم کوچولوت مبارک❤

عینی خشته😄😄😄🥰😍

اسم بچتون حسن هست ؟

ای جونم قدمش خیر باشه برات عزیزم

خدا حفظ کنه

سوال های مرتبط

مامان مهدیس و سوگند مامان مهدیس و سوگند ۲ ماهگی
سونو رو که ازم گرفتن دکتر سونوگرافی گفت سریع برو زایشگاه نامه ختم بهت بدن گفتم چرا گفت رشد بچت اندازه ۳۴ هفتس ولی سن بارداریت تو ۳۹ گفتم خطرناکه گفت نه ولی هر موقع بری بستری روز پنجشنبه بود و اومدم خونه و همسرم گفت اگر خطر نداره بمون شنبه برو دکتر ببین چی میگه
دوباره پرس و جو کردم و گفتن نه مشکلی نیست شنبه برا ۹ صبح درمانگاه بیمارستان وقت گرفتم تا اگر نامه بستری هم داد زایشگاه اذیت نکنه و رفتم دکتر و نامه بستری داد و دوباره سونوی iurg فک کنم که برا رشد نوشت برام و گفت برو سریع زایشگاه
رفتم و قرستادنم سونو و تو سونو iurg ثبت نشد و surg ثبت شدم و بستری شدم
ساعت ۱۲ ظهر بستریم کردن دو سانت و داخل سرمم امپول فشار رو زدن و انقباض هیچی نداشتم ساعت یک کم کم دل دردام اومد سراغم ولی کاملا درد پریودی و قابل تحمل تا ساعت ۴
معاینه کرد و هنوز دو سانت بودم و دوباره یه دوز دیگ امپول زد و کم کم دردا داشت جدی میشد ساعت ۶ معاینه شدم و شده بودم ۴ سانت دوباره امپول فشار و یه امپول دیگه هم زد داخل انژکت و گفت اینو میزنم ممکنه گیج بشی و راست گفت
مامان لیلی مامان لیلی ۱ ماهگی
#داستان زایمان
دیشب ساعت ۱۲:۱۰ دقیقه بود ک یهو دلم و کمرم گرفت رفتم سرویس بعدش اومدم ب ی ثانیه نکشید ک یه آبی ازم ریخت بعدش بعد پنج دقیقه باز رفتم سرویس و اومدم ی عالم ترشح ریخت و یه قطره خون تا ۱ خونه بودیم و وسایلو آماده کردیم و همه چیو برداشتیم رفتم بیمارستان معاینه کرد گفت ی سانتی ی تست برای کیسه آب گرفت و گفت مثبته باید بمونی ساعت دو بود منو بردن تو اتاق بعدش ی ماما اومد رو سرم و یه آمپول فشار برام زد تا ساعت ۱۱ همش خوابم میومد خوابم میبرد و همونجوری دردم میومد ولی اونقدری شدید نبود تا ساعت ۱۱، ۵ سانت بودم ولی خیلی خوب خودمو کنترل کردم و اصلا جیغ و داد نکردم بعدش دیگ اومد معاینه کرد گفت ۶ سانتی قبلشم باهام حرف زد گفت از ۶ یا ۷ سانت برات گاز بی درد میزنیم ک راحت زایمان کنی تا ساعت ۱۲:۳۰ ،۸ سانت شدم و بعدش مامانمو بردن بیرون و من با کلی زور و بدون جیغ و کنترل کردن همه چی ساعت ۱:۲۰ دقیقه بچم اومد بغلم ولی تنها جای دردناکش اونجا بود ک رحمم کامل جر خورد و دکتر تا دوخت جونم در اومد ولی می ارزید به اینکه ک دخترمو ببینم 😁😬 اینم از خاطره امروز من