۸ پاسخ

منم دارم این ترس و استرس و
ولی یبار همین جوری حرف از دوست داشتن شد یهو گفتم ببین من تورو خیلی بیشتر از داداشی دوست دارما بچم یهو گفت نه مامان گناه داره دوتامون دوست داشته باش🥲یا خیلی مواظبه نخوره به شکمم همش میگه پس کی از شکمت میاد تو خونمون من باهاش بازی کنم😅فکر می‌کنه قراره یه رستم بزام انگار 😂
خلاصه که فعلا که حواسش هست لن شاالله بدنیا اومدم همین باشه فقط اینکه اومد دومی جلو اولی قربون صدقه اش نرو تو خلوت بکن

خداهردوروحفظشون کنه بسپاربه خدا اون راهش میدونه زمان همه چیرو درست میکنه منم مثل شما هستم ولی پسرم خیلی ذوق دیدنشو بغل کردنشوداره

مطمئن باش یجوری مراقبش میشه که خودتم کیف میکنی
تا وقتی به راه رفتن نیفته دخترت مراقبشه
ولی وقتی بیفته به راه رفتن بازم مراقبشه ها ولی کرماشم شروع میشه🤣🤣🤣
دقیقا مثل پسرخاهر من تا وقتی داداش کوچولوش راه نمیرفت حسابی مراقبش بود الان که داداش کوچولوش راه میره بازم مراقبشه اسباب بازیاشو میده ولیییییی دهنشم سرویس میکنه از زدنای سوسکی بگیر تا حرص دادنش

پسرمم همینه خیلی اوایل بدترر تاسرمیچرخوندم میخاست غذابزاره دهنش یامیخواس بزنتش و..کمکم داره یادمیگیره نگران نباش

ی جوری رفتار کن پسرت حسودی نکنه به دختر فردا ی بلایی سرش بیاره چون با اومدن دنیا حتما فکر میکنه مث قبل دیگه دوسش نداری باید به پسر بیشتر توجه کنی براش کادو بخرین و....

پسر من انقد شیطونه ک‌ نگوو تو بارداری چندین بار ناخواسته پریده رو شکمم. خداروشکر چیزی نشده. ولی از وقتی دخترم دنیا اومده عااااشقشه .همچنان شیطون هست سروصدا داره از دیوار راست میره بالا من خیلی میترسم نکنه یوقت بلایی سر آبجیش بیاره ولی دقت کردم دیدم ن واقعا دوسش داره دوس داره مراقبش باشه هی بوسش میکنه نازش میکنه. البته من خیلی بهش توجه میکنماا الویتم اول پسرمه بعد دخترم واسه همین حسادت نمیکنه.

نه عزیز منم فکر میکردم ولی واقعا همش میگه نی نی وقتی میبینه بقیه بچه ها خواهرش دوست دارن زورش میاد نمیخاد بده به اونا همش میگه نی نی من البته حواسم بهش هست چون ناخودآگاه میخاد محبت کنه سرش فشار میده دستشو پاشو میکشه🤣

دختر منم ب شدت بازیگوشه و با هر چیزی ک فکر کنی کار داره انشاالله خدا ب خواهرش کمک کنه😵‍💫😵‍💫

سوال های مرتبط

مامان ساحل و سهیل 🤍 مامان ساحل و سهیل 🤍 ۳ ماهگی
مامان Arsan ❤️Aysa❤️ مامان Arsan ❤️Aysa❤️ هفته سی‌وچهارم بارداری
از ی طرف دوست دارم این چند هفته زودتر بگذره و دخترم ب دنیا بیاد البته ان شالله صحیح و سلامت ...
از ی طرف دوست ندارم زود بگذره چون اگر من برم زایمان آرسان چی میشه .. همش دلم پیشش میمونه .. پیش هیچ کس ب مدت طولانی فکر نمیکنم وایسه .. فقط خودمو و همسرم ...
اگه من زایمان برم خب همسرمم درگیر کارهای منو بیمارستان میشه ک نمیتونه آرسانم بیاره ..
شوهرم میگه بدیم دست عمه اش .. ولی من دوست ندارم احساس میکنم پسرم اذیت میشه چون اونم خودش ی پسر ۶ ساله داره ک اصلا با آرسان میونه خوبی نداره از وقتی ک آرسان ب دنیا اومده بهش حسودی می‌کنه ...
پیش مامان و آبجی خودمم فکر نمیکنم بمونه چون من خودم کرجم خونوادم شهرستانن چون دیر ب دیر همو میبینیم اونارو کمتر می‌شناسه ...
ای خدا نمی‌دونم چیکار کنم ...
ارسان خودش ۶ روز بستری بود موقع تولدش اگه دخترمم بخاد بستری بشه من چیکار کنم یا باید بیمارستان باشم پیش دخترم یا خونه باشم پیش آرسان ...
الان ک تاپیک مامان امیر علی رو دیدم ک اونم دقیقا مشکل منو داشت دوباره یادم افتاد ...
نمی‌دونم چیکار کنم 😥😥😥
ب این فکر میکردم کاش طبیعی بودم با ی دونه مانا محلی تو خونه کارم راه می‌افتاد 🤭
کسی بوده مثل من ؟؟ چیکار کردین ؟