از ی طرف دوست دارم این چند هفته زودتر بگذره و دخترم ب دنیا بیاد البته ان شالله صحیح و سلامت ...
از ی طرف دوست ندارم زود بگذره چون اگر من برم زایمان آرسان چی میشه .. همش دلم پیشش میمونه .. پیش هیچ کس ب مدت طولانی فکر نمیکنم وایسه .. فقط خودمو و همسرم ...
اگه من زایمان برم خب همسرمم درگیر کارهای منو بیمارستان میشه ک نمیتونه آرسانم بیاره ..
شوهرم میگه بدیم دست عمه اش .. ولی من دوست ندارم احساس میکنم پسرم اذیت میشه چون اونم خودش ی پسر ۶ ساله داره ک اصلا با آرسان میونه خوبی نداره از وقتی ک آرسان ب دنیا اومده بهش حسودی می‌کنه ...
پیش مامان و آبجی خودمم فکر نمیکنم بمونه چون من خودم کرجم خونوادم شهرستانن چون دیر ب دیر همو میبینیم اونارو کمتر می‌شناسه ...
ای خدا نمی‌دونم چیکار کنم ...
ارسان خودش ۶ روز بستری بود موقع تولدش اگه دخترمم بخاد بستری بشه من چیکار کنم یا باید بیمارستان باشم پیش دخترم یا خونه باشم پیش آرسان ...
الان ک تاپیک مامان امیر علی رو دیدم ک اونم دقیقا مشکل منو داشت دوباره یادم افتاد ...
نمی‌دونم چیکار کنم 😥😥😥
ب این فکر میکردم کاش طبیعی بودم با ی دونه مانا محلی تو خونه کارم راه می‌افتاد 🤭
کسی بوده مثل من ؟؟ چیکار کردین ؟

۸ پاسخ

همون مامانتو خواهرت چون میان خونه خودتون میمونن بهتره پیششون باشه تو محیط امن خودش . بعد زود با مامان‌بزرگ و خالش جور میشه بنظرم نگران نباش

بزار پیش مادرت یا خواهرت باز خیالت راحت تر بگو بیان کرج پیشش بمونه بلخره شوهرتم میره خونه با باباش میمونه دیگه یه شب انشاالله بستری نمیشی چرا انقدر خیال منفی تو ذهنت به اتفاق های خوب فکر کن

به مامان و خواهرت بگو چند روز زودتر از زایمانت بیان پیشتون تا یکم باهاشون آشنا بشه...

ب مامانت بگو بیاد دوهفته مونده ب زایمان خونتون بمونه با پسرت وقت بگذرونه تا بهش عادت کنه بچه بعد بسپاری ب مادرت

وای جانا سخن از زبان من میکی
دارم سنگینی و هستکی میمیرم از طرفی دخترم نمیدونم چی میشه

هعیییی منم دلم از الان دلتنگش. شدم 🥺

من دیگ دارم له له میزنم سریع برسم به ۳۸ زود زایمان کنم از یه طرف خسته‌ شدم و تحمل ندارم‌از یه طرف بچه داییم تازه دنیا اومده دلم غش میره واسش دوست دارم زودی بچه خودمم ببینم 🥹👶🏻🤰🏻

حس و حال منو داری درکت میکنم
ولی بلاخره باید این سختی رو بگذرونیم
دختر من پیش مادر شوهرم و
خاهرم میمونه از اونجایی ک خاهر شوهرم و بچه هاش یکسر خونه مادرشوهرمن علاوه ب بچش خود خاهرشوهرمم میزدنش نمیزارم اونجا بمونه میزارم پیش خاهرم
مامان ندارم همه عمه هام گفتن ما میاییم بیمارستان پیش یکیشون میمونه نمیزارن دیگ ب خودم بچم سخت بگذره

سوال های مرتبط

مامان آلاء (: مامان آلاء (: روزهای ابتدایی تولد
میشه لطفا جواب بدین؟؟!


من بارداری اولمه و کلا ۲۰ سالمه هیچ تجربه و اطلاعاتی ندارم ..
بنا ب دلایلی هم نتونستم ماماهمراه بگیرم یا کلاسای بارداری رو شرکت کنم .

باید میرفتم تست ان اس تی میدادم ولی چون هیچ تجربه ای نداشتم همینجوری پاشدم ساعت ۱۱ شب اینا رفتم ی بیمارستان دولتی و به حساب خودم چون روزا حرکتی حس نمیکنم شبا فعاله گفتم شب برم بهتره
رفتم ازمم گرفتن ولی کلی بداخلاقی کردن چرا الان مگه تو نمیدونی صبحا فقط باید بیای . سونوهای قبلیتم ک نیوردی و .. چرا اینطوری و با کلی گنده اخلاق بازی بزور گرفتن . من واقعا حس بدی پیدا کردم از اینک هیچی بلد نبودم و برخورد اونا ..


حالا از اون موقعه رفتم تو فکر ک با توجه ب این پوچی اطلاعات واسه زایمانم ب مشکل نخورم؟ زایمانم بیمارستان خصوصیه..
اونجا خودشون بهم میگن ک هی باید چیکار کنم؟ یا ولم میکنن ب امون خدا تا زایمان کنم؟؟ مثلا نمیان بگن چ ورزشی کنم؟ یا چ کار کنم؟ یا چی بهتره چی بهتر نیست؟
از اون موقعه ترس گرفتتم که اگر اینطوری باشه ک هم بداخلاق باشن هم کمکم نکنن من میخوام چیکار کنم؟ همراهی ک ندارم تو اتاق زایمان..
میخواستم بدونم کمک میکنن و اطلاعات میدن؟ یا نمیدن؟