۹ پاسخ

عزیزم این عادیه منم وقتی برای اولین بار اهورا رو گذاشتم پیش مامانم همین حسو داشتم 😅😅😅به مامانت بگو بیاد اهورارو هم باخودشون ببرن من کلی کار دارم

منم باپدرشوهرم تویه ساختمونیم هرموقع پسرم میره پیششون من کلا دستام واسه کارکردن قفل میشه استرس جدایی ومن بجای پسرم دارم
همش چشم انتظارم وتایم میگیرم ک برگرده
موقعی برمیگرده منومیبینه دادمیزنه ماما بغلم میکنه چنددیقع طفلی فکرکنم دلتنگم میشه دردش بجونم

خیلی خوبه که می‌فرستین بچه هاتون و
من بعد اون که مادر شوهرم بردش تا الان دیگه هیجا نفرستادم

سلام
اولین بار که مادرشوهرم پسرمو برد بیرون پسرم ۶ ماهش بود ۲ ساعت طول کشید برن برگردن من کل این ۲ ساعت و اشک ریختم به شوهرمم میگفتم زنگ بزن ببین حالش چطوره بگو بیارتش
شوهرمم تو کوچه راه می‌رفت تا برسن

دختر منم عموش گفت میای بریم من گفتم حالا نمیره گفتم ببرش مشکلی نیست دخترم رفت🫠اینقدر دلم براش تنگ شده بود پنج دقیقه یکبار زنگ میزدم وقتی هم اومد اینقدر خوشحال بود اصلا بغلم نیومد

طبیعیه ولی بهترین کاره من ماهی یکی دو بار پیش مادرم یا مادرشوهرم میذارم یکی دوشب تا هم کارامو بکنم هم خودمو و همسرم استراحت کنیم اصلا دلتنک نشو پاشو برو حموم بعدش بیا برا خودت لش کن استراااحتتت😍من می‌ره سریع فست فود میخوریم چون باشه نمیخریم😂

منم دقیقا اولین بار شوهرم برداشت رفت بیرون حس عجیبی داشتم. اصلا نتونستم به هیچکاری برسم. عجیب دلم گرفته. بود و فقط منتظر بودم برگردن😐

منم همینجوریم بااین تفاوت که من بزارمش خونه مامانم انقد اونجا بهش خوش میگذره دلش تنگ نمیشه 🤣 میرم بگیرمش بای بای میکنه که برو باز

به نظرم ریلکس کن و به کارات برس و نهایت لذت رو ببر🤣🤗


طبیعیه فکر آدم درگیر میشه اما توجه نکن

سوال های مرتبط

مامان آرتین مامان آرتین ۱۶ ماهگی
سلام خانومااا شبتون بخیر
سیزده بهتون خوش گذشته ؟
ما روستا بودیم برای ۱۳ از قبل اینقدر برنامه ریزی داشتیم
ولی واقعااا دیشب شب سختی بود تداکنه دیگه هیچوقت تکرار نشه
دیشب یکی از اقوام از کرج اومده بود من حدودا ساعت ۹ اینا بود ک متوجه شدم
ارتینو تنهاش گذاشتم پیش بابام و واقعااا چه اشتباهی کردم
ارتین یکم یبوست داره از شانس من وقتی میرم شروع میکنه به زور زدن ....
کلا عادت داره موقع زور زدن من بغلش میکنم و نازش میکنم ماساژش میدم
بلخره کارشو انجام میده زنگ همسرم میزنم ک برو دنبال ارتین و بشورشو اینا ( خانواده همسرم هم مهمون داشتن اونم پیش نبود ، و داشت با بابام بازی میکرد خودش همراه هیچکدوممکن نشد ماهم راحتش گذاشتیم ک بازیشو کنه )
بلخره همسرم میره دنبالش و کاراشو انجام میده منم حدود نیم ساعت بعدش رفتم پیششون
کلا ۱ ساعت بیرون بودم
واااای از وقتی ک منو دید اینقدر گریه کرد و جیغ کشیددد
تتهاش گذاشته بودم ناراحت شده بود نمیددنم اصلا واسه ی چی بود
بلخره از ۱۰ونیم شب تا ۱ شب مداااام گریه کرد جیغ میزدا
هرکااار کردم اروم نشد
ساعت ۱و ۲۰ دیقه بودم دیگه وسایلامونو جمع کردیم و برگشتیم خونه
حدودا ساعت ۳ بود رسیدیم
دیگه خداردشکر از وقتی نشستیم تو ماشین ک برگردیم اروم شد و خواب رفت
البته قبلش هم تو تایمی ک گریه میکرد ۲ بار بردمش بیرون ولی اروم نشد
و تاصبح حدود ۱۲ خواب بودیم و کلا خونه بودیم امروز ۱۳
خداردشکر گذشت خیلی شب سختی بود واسه هممون
بچم خیلی اذیت شد