۱۴ پاسخ

اینهمه زحمت میکشی لیاقت مادرشدن نداری دیگه بایدچیکارکنی که نکردییی

چند کیلویی

چرا انقدر استرس به خودت میدی و باعث میشی که هم خودت اذیت بشی هم این استرس منتقل بشه به کوچولوت حتما نباید تخم مرغ رو تو املت و نیمرو بخوره همون تخم مرغ رو آبپز کن با سیب زمینی رنده کن تو قالب الویه بده باهاش پنکک درست کن صبحا شیر هم یا براش شیر طعم دار بخر یا از این نی طعم دارها

ببین خشگلم خودتو ناراحت نکن خیلیم مامان خوبی هستی ..شما یکاری کن خودت درست نکن .یا اسمش و مثلا تخم مرغ نگو بگو کیک فلان ..بریز تو کیک بریز تو کوکو سبزی ولی میگم خودت درست نکن مثلا ببر خونه مادری خواهری عمه ای خاله ای کسی که بچه داشته باشه ...ثنای من شیر نمیخورد ..شیره ارده نمیخورد ..عسل نمیخورد ..طعم نچشیده میگفت دوست ندارم .اینا رو وقتی رفتیم خونه آبجیم ک دوتا وروجک داره اونجا خورده و حالا خودش میگه میخام ..میگه مامان صبحانه خاله خیلی خوشمزه بود در صورتی ک خونه خودمون لب نمیزده ...حالا شمام امتحان کن ان شالله ک درست میشه...حالا ثنای من عاشق شیر و بخاطر یبوستش بچم منع مصرفع دلم براش کبابع

دختر منم عاشق تخم مرغ و گوشت وکباب اینا بود ولی الان اصلا لب نمیزنه

خوابش که خیلی خوبه

کلا به بو خیلی خیلی حساسه.شیر، تخم مرغ، ماهی، گوشت، ..‌همه چی میگه بو میده و نمیخوره.تا۳ سال و نیمم رفلاکس داشت هیچی نمیخورد کلا.

عزیزم قد و وزنش چقدر

هفته ای دوتا بخوره بسه

دختر منم اعتصاب کرد یه بار خونه مادرشوهرم بهش املت با گوجه پوره دادن اللن فقط اون مدل رو میخوره

تو کتلت و کوکو ها هم که تخم مرغ هست

چرا خاک تو سرت کنی براش کیک خونگی کم شیرین یا با شیره شیرین کن بده پنکیک درست کن حتما نباید املت بزنه

به این چیزا نیس حرص نخور
پسر من نه شب میخوابه
همه چیزم میخوره، ولی جون نداره راه بره

نه فداتشم چه حرفیه
خیلی هم زحمت کشیدی براش
ایناهمش عین پسرمنه اما اصلا ناراحت نباش

سوال های مرتبط

مامان آسنا و آرتین مامان آسنا و آرتین ۴ سالگی
مامانا. من از وقتی یادم میاد همیشه درس خوندم از موقه ای که 7 سالم بود تا الان که 30 سالمه. فوق لیسانس حقوق و جرم‌شناسی دارم. دیگه از سال 97 من برا آزمون وکالت میخوندم هر بارم کلی تلاش میکردم متاسفانه هر دفه یه چیزی میشد و من نمیتونستم نمره قبولی کسب کنم بخداقبل بچه دار شدن بعضی روزا بود که من 14 ساعت درس میخوندم. بلاخره بعدش کرونا اومد دخترم به دنیا اومد من برا مدتی اصلا نتونستم بخونم اما بازم نا امید نشدم شبا که دخترم می‌خوابید یه سه ساعتی هرشب مطالعه داشتم و دوباره امتحان دادم و اینبار لب مرز رد شدم اما بازم بیخیال نشدم به همون روش هرشب 3 ساعت میخوندم اما خب مشکلاتم خیلی زیاد بود دخترم تأخیر داشت کلا خیلی خیلی تو فشار بودم از همه چی ناامید بودم حس بازنده ها داشتم فک میکردم همه رویاهام بر باد رفته بماند که با اون همه فشار باز فهمیدم باردارم تو اوج نا امیدی وقتی بود که دوترم دوسال بود هنوز راه نیفتاده بود هیچی نمیخورد با سرنگ غذا می‌ریختم تو حلقش که نمیره از گشنگی. و خیلی چیزای دیگه که نمیشه گفت وقتی فهمیدم باردارم گفتم هر چی که بشه من این بچه رو ميندازم نمیتونستم قبول کنم با اون همه فشاری که روم بود.
بقیشو پایین میزارم چون طولاني شد لایک کنید بالا بمونه