ای خدا بعد ده ماه چرا نباید ی شب مث آدم بخوابم تا صب هزار بار جابجاش کردم چشام کور شد از بی‌خوابی آخه بچه های بقیه اینجوری نیستن بحث مقایسه نیست اما ده ماه گذشته پسر من خواب آروم نداره هیچیشم نیست بخدا کم آوردم دارم میمیرم از خستگی از ۷ کلا بیداره اما خوابش میاد بهونه میگیره خیلیم سخت میخوابه آخه جونی برام نمیمونه آدم نمیتونه حتی به فکر خونه و زندگی و غذای ظهرش باشه واقعا کم آوردم تا کی

مامانه الوین حالت خودتم در نظر بگیر خودت ارومی ؟استرس نداری بیقرار نیستی؟
زمانایی ک من حالم بد باشه غمگین باشم استرسو عصبی باشم پسرم بیشتر میره رو مخم انگار میدونه من حالم خوب نیس بدترش میکنه.بچرو بده به خواهری مادری خودت بخاب یکم روزا

دقیقا منم شرایط شما رو دارم، الانم بهونه میگیره پسرم نمیخوابه، براش آهنگ گذاشتم، لطفاً لایک کن که راه حل بقیه افراد رو ببینم

و منی که هنوز اوضاعم یهتر نشده همین امروز از شدت اذیت دادم دست باباش یه ساعت رفتم بیرون بلکه اروم بگیرم ولی هیچ فرقی نکردم
بیایی دعا کنیم در حق هم و بچه های هم خدا به بچه هامون تن سالم و آرامش روان بده
به خودمونم توان بزرگ کردنشون و
انشالله پسر شما زودتر اروم و قرار بگیره

پسرم منم بی قراره اما بعضی از چیزا زیادش می‌کنه
۱ شبا آخرین لحظه بعضی وقتا تو جا بهش ی چیزی میدم کم تر اذیت میشه اون شبا گشنه باشه گریه می‌کنه
۲شبا حبوبات بدم خیلی اذیت میشه ی فرنی حریره بادوم سیب زمینی آب پز اینا خوبه
۳ پوشکش خیس نباشه
۴تشنه نباشه بعضی شبا ساعت چهار و پنج صب بهش آب میدم

۵ خودم اصلا ازش دور نشم بغل گرفتن دست اینای خودم بهش آرامش میده
اینا رو ده ماهه هر شب حالت های بچم و زیر نظر گرفتم تا بهش رسیدم همرو رعایت کنم کمتر از بقیه شبا بیدار میشه

واقعا خداقوت به همه مادرا که اینقدر زحمت میکشن وازهمه چی خودشون میگذرن
خدایا کمکمون کن انزژیمونو زیادکن صبرمونو زیادکن درآینده راحتی وخوشبختیشونوببینیم وقدر دان پدرومادراشون باشن..الهی آمین

منم همین شرایط دارم خودم انقدخوابم میادولی دوتادخترام خوابشون کمه ازصبح ساعت۵بیدارمیشن بزرگه الان مدرسه کوچیکه هم هرکارمیکنم نمیخوابه میگه ازکنارمن بلندنشو گفتم منکه بیدارم کارام انجام بدم لباساش شستم گریه گریه دنبالم اومده بازاوردمش درازکردم تلویزیون روشن کردم رفتم لیوانا صبح چای خوردیم و،،،بشورم بازاومده آشپزخونه گریه گریه مامان مامان میکنه بازظهراون یکی میادناهاربده و،،،،این نمیخوابه میخوادباآبجیش بازی کنه اون میخوادمشق بنویسه بیا یادم بده و،،،بازشام بزار اون یکی دیگه تاقبل ساعت ۹بیهوش میفته ولی کوچیکه نه دیرمیخوابه اصلاخواب ندارن این دوتابچه بازتامیخوابن شوهرساعت۱۱به بعدمیادگشنه تق تق میخوادشام بخوره بازمیوه بخوره و،،،،من تاساعت۱بیدارخواب درستی ندارم بخدا گردنم دردمیکنه ازاعصابمه نه استراحت دارم نه هیچی

منم همینم،الان از خستگی و کلافگی دارم اشک میریزم

چند روز دیگه تولد پسرمه هنوز ی شب خوب نخابیدم🥴

منم مثل شمام حسرت یه خواب راحت تودلم مونده .نه خودش راحت میخوابه نه نه من همش بیدارمیشه باکوچکترین صدا .شبا ازبس روزا بغلمه دستاوبازوام دردمیکنن ...ان شاالله میگذره همه خاطره میشه برامون

من پسر بزرگم تا ۶سالگی همیشه ده دقیقه یه بار بیدار میشد گریه میکرد چن تا دکتر هم بردم هیچی ندادن هرجا میرفتم همه میگفتن واقعا چطور میتونی تحمل کنی

منم مثل شما دخترم دیشب تا صبح خیلی تکون خورد ن خودش خواب درستی رفت نه من صبحم ۷ بیدار شد الان خابید

چرافک میکنی بچه های بقیه هیچیشون نیست پسرمن دیشب ازساعت ۲ شروع کردن ب گریه تا سه ونیم بعد پنجاه بارتوخواب بیدارم میکنه ازصب کله سحرم ساعت ۶ ونیم بیداره چشای منم کاسه خونه ازبیخوابی

شبا شاچی میدی عزیزم