۷ پاسخ

بله عزیزم اپبخاطر سنشون منم تا چن وخت درگیر بودم همش میگفتم شاید من باهاش بد رفتارم که اینکاررو میکنه ،
خودمو زیاد کنترل کردم و خودشم دیگه خیلی بهتر شده آقا شده کمتر اذیتم میکنه حالا میتونم با روش‌های مختلف کنترلش کنم یجورایی بیشتر دوس شدیم باهم..
نگران نباش برا شمام میگذره حتما

بازی های تمرکزی بخر اونایی که باید بچینه نریزه روزی یکبار انجام بده من کعجزه دیدم ازش

بله عزیزم بچه ها رفتار مارو تکرار میکنن و اکثرشونم عصبی هستن
من مشاور رفتم تلویزیون و گوشی دو منبع مهم در عصبی شدن بچه ها بود که بهش اشاره کردن و ...
الان من نزدیک دو ماه تلویزیون و به بهانه خرابی کامل قطع کردم و گوشیم شبانه روز نیم ساعت میدم دستش
شکره خدا تاثیر داشته
ولی باید قبول کنیم تربیت بچه های این دوره خیلی سخته واقعا خدا صبر بده 😒😆

انگار اقتضای سنشونه پسر منم همینه همش میگم نمیخام نمیتونم دوس ندارم 😂

من ک رد دادم بخدا

چقد منی 😂🤦‍♀️

پسر منم همینطوریه البته خیلی اذیت میکنه منم عصبی میشم
خدا بخیر کنه

سوال های مرتبط

مامان مهدیس کوچولو مامان مهدیس کوچولو ۴ سالگی
مامان بهراد و برسا مامان بهراد و برسا ۴ سالگی
وقتی بچه دومم رو باردار بود همش به خودم قول میدادم پسر بزرگم رو دعوا نکنم کلا توی این ۴ سال خیلی کم پیش اومده بود دعواش کنم.
الان پسر کوچیکترم یک ماهشه و من خسته ترین مادر دنیام.
شب خوابی کافی ندارم و روز ها مجبورم تمام توانم رو بزارم برای بچه ها و کارهای خونه نمیدونم خسته باعث میشه از کوره در برم یا واقعا حق دارم .
امروز چند بار زدم توی سر خودم برای که عصبانیتم رو سر بچم خالی نکنم.
نمیدونم پماد کالاندولای برادرشو کجای خونه خالی کرده فقط دیدم دیگه چیزی توش نیست.😵‍💫
یه بار دیدم قوطی کبریت رو برداشته و جیوه دوتا کبریت رو خورده🥴
کلی آب ریخته پشت یخچال😅
و.....
نمیدونم حق داشتم عصبی بشم یا نه.
درکل پسرم خیلی عاقل هست و با برادر کوچکترش خیلی خوب کنار اومد .
منو خیلی در میکنه بخاطر اینکه مثل قبل نمیتونم براش وقت بزارم.
ولی خب شیطنت هم داره.
خیلی خوشحالم که اختلاف سنی بچه هام کمه.
ولی خودم گاهی کم میارم.
همش میگم یه روز دلم برای ریخت و پاش و شیطنت های بچه هام تنگ میشه.
ولی گاهی با خودم میگم دیگه هیچوقت ۳۰ ساله نمیشم که بتونم برای خودم وقت بزارم.
انگار خودمو فراموش کردم
مامان دخملم مامان دخملم ۴ سالگی
خسته ام از بچه داری خیلی زیاااااااد 😔😔😔 دعا میکنم بمیرم به حدی خستم که دیگه نمیکشم,بچم زیاد شر نیست اما نق میزنه کل روز بهونه میگیره باهیچییییی بازی نمیکنه هر وسیله بازی براش بگیرم فقط همون روز اول دوسش داره بعدش میاد میچسبه بهم نق میزنه بهونه میگیره میبرمش بیرون مثلا میره خونه مامان بزرگش اونجا باز شروع میکنه نق زدن حوصلش سر میره ،باباش چقد از کارش میزنه میریم شهربازی ،بهش محبت میکنیم همچی واسش فراهم اماااااان از بدقلقی ننگ بودنش.با هیچ بچه ای بازی نمیکنه بچها فامیل همسن میان خونمون نمیزاره با وسایلش بازی کنن چقد براش داستان میگم جایزه بهش میدم اگ با دوستات بازی کنی اگ فلان کار خوب انجام بدی، اصلا گوشبحرف نمیده بدتراز اینه که از هیشکی نمیترسه مثلا نه از من نه باباش من خودم گاهی دیگ‌لبریز میشم یه کتک کوچولو میزنم باباش طرفداریش میکنه ،بین تمام بچه های که دیدم بچه من علاوه بود از نوزادیش که کولیک داشت چقد بعدشم گریه میکرد توروخدا نیاید بگید ناشکری نکن فلان من واقعا دیگ عصابم نمیکشه ۲۴سال سن قلبم درد میکنه چقد قرص عصاب مصرف میکردم و میکنم اروم نمیشم خیلی عصابم خراب شده فقط دعا میکنم بمیرم 😭