۴ پاسخ

سختگیری زیاد خوب نیست به نظرم بچه ها به هم بازی نیاز دارن در عین حال مراقبتم داشته باشید

نفرست گلم از این به بعد

عزیزم من الان رفتم خوندم . ن منظورتونو درست رسوندین و کار درستی میکنین ادم باید خودش مراقب بچش باشه دنیا خراب شده الان نمیشه ب کسی اعتماد کرد

پس منظورتون چی بود عزیزم؟آخه خودتون پرسیدید بگیم تنها پسرتون رو بفرستید یا نه

سوال های مرتبط

مامان مهیار مامان مهیار ۳ سالگی
خانما یه مشورت میخام ازتون
پایین خونه مادرشوهرم اینا یه زن و شوهر افغان اومدن جدیدا اجاره کردن که یه دختر تقریبا دوساله دارن (شوهره چندساله اینجاست کارگره میشناسیمش)آدمای خوبی هم هستن
پسرم چندبار داخل کوچه مون با دخترشون بازی کرده
امروز من خونه مادرشوهرم داشتم نهار درست میکردم یه لحظه پسرم از پله ها رفت پایین و رفت خونشون من خواستم برم بیارمش چندبار صداش کردم دیدم خانمه میگه بزار باشه بازی کنه گفتم اذیتتون میکنه گفت نه کاری نداره داره بازی میکنه
من تقریبا یه ربع صبر کردم بعد رفتم دنبالش بیارمش دیدم مامانش یه پفک بزرگ باز کرده جلوشون گذاشته پسرم با چه حرص و ولعی داره پفک میخوره(من زیاد چیپس و پفک به پسرم نمیدم مخصوصا نزدیک ناهار)خودشم داشته داخل حمام لباس میشسته
خونشون تقریبا تمیز بود ولی من متاسفانه خیلی بددلم نمیدونم چرا از اون شرایط خوشم نیومد
پسرمو بسختی راضیش کردم بیارم خونه خانمه خیلی مهربون بود به پسرم گفت حالا یه بوس به خاله بده برو خودش صورت پسرمو بوسید
خلاصه من پسرمو آوردم بالا چون پفک زیاد خورده بود اصلا نهار نخورد ..اینم بگم این بنده خداها اصلا غذا درست نمیکنن یعنی من اصلا ندیدم فقط چیپس و پفک‌و کیک و کلوچه مغازه رو میخرن
پسرم بعد نهار باز میخاست بره خونشون من بلند گفتم پس خونه نرو فقط تو حیاط با نینی بازی کن فکر کنم از اینکه گفتم خونه نرو خانمه یه کوچولو ناراحت شد
حالا سوالم اینه شما جای من بودین میزاشتین بچتون بره خونشون باهاشون بازی کنه یا نه؟؟
اینم بگم دختره اینقدر خوشگل و بامزست که همه ازش خوششون میاد و باهاش بازی میکنن
فقط بگین من اجازه بدم پسرم بره یا نه
چون اینا تازه اومدن فعلا هم هستن دوست ندارم پسرم عادت کنه
اصلا خیلی درگیرم نمیدونم چیکار کنم
مامان مایسا مامان مایسا ۳ سالگی
اصلا دوست ندارم باعث ناراحتی کسی بشم ولی مجبور شدم بیام اینجا یکم حرف بزنم خودمو خالی کنم همسرم آدم بی مسئولیت نادان و عصبی و بسیار بی اخلاق است...بزرگترین مشکل زندگی من زمانیه که دخترم مریض بشه یا به عنوان مادر تشخیص بدم که نیاز به دکتر داره زندگیم جهنم میشه .‌‌...فقط تحقی توهین دعوا که من پدرم اختیار دار بچم تو حق تصمیم گیری نداری واسش دو روزه فقط اشک میریزم...دخترم احساس کردم ضربان قلبش بالاست بردم دکتر گفت ضربان قلبش ده تا بیشتره ولی مشکلی نیست احتمالا استرس داره بچه...ولی دستگاه ضربان قلب بگیرید تو خواب عمیق چک نید ضربانشو....و چون تو این سن وزنش کمه ۱۱.۷۰۰ بود کلا وزن گیریش کمه....آزمایشی نوشت....اومدیم بیرون از مطب شروع کرد به دعوا که تو مریضی بچم هیچیش نیست ...دیگه دکتر نمی‌برم آزمایشم پاره کرد که نمی‌برم بچم سالمه و کلی دعوا و سروصدا....من به خاطر بچم که با این اخلاق گندش عصبی سده و استرس میگیره زیاد بحث نکردم ولی واقعا حالم بد شده و ناراحتم که نمیتونم آزمایش ببرم دخترمو واقعا اینقدر منو درمانده و بی روح و بیچاره کرده ...به پدرش و خانوادشم گفتم ولی باز تا جریان مریضی حتی سرماخوردگی بچم پیش میاد همینه اوضاع و احوالم .... داغونم