شوهرهای شما هم اینجورین یا من شانس ندارم؟
دخترم با دختر خواهرشوهرم که شش ماه ازش کوچیکتره بازی میکنن دخترم به هرچی دست میزنه اون جیغ میکشه میخاد شوهرمم با صدای بلند به دخترم میگه بده به اون...دخترم جوری شده وقتی اون به یه دلیل دیگه هم گریه میکنه دخترم میترسه.

خودت نمیتونی جلوی خواهر شوهرت و مادر شوهرت پشت بچه درایی؟؟
مثلا تن صدات ببر بالا بگو
بچه ان، حالا چی شده، نخورده اسباب بازی رو، بچه رو ترسوندی، به درک دختر خودت تو که دختر نمیخایی، دخترت خواهرت ترسید
یا بگو ایقد داد سر این بچه زدی از همه چی میترسه، به تو میگن پدر
بعد بچه تو بردار بیار پایین
....
بچه شما به حمایت شما نیاز داره، اون بی پناهه
متاسفانه حماقت بعضیا در حد لالیگاست
اصلا نمیفهمن
یه جوری خودخواهن انگار یه نطفه بوده اونم مال اونا شده(خواهر شوهرت اینارو میگم

به شوهرت بگو وقتی اینطوری میکنی انگار بچه مونو تحقیر کردی و دیگری رو عزیز والا بچه شمام هنوز کوچیکه اون شش ماه کوچیک تره چیزی نیستش که چرا بچه چون بزرگتره اونم فقط شش ماه باید اینطور باهاش برخورد شه، بگو سر بچه خواهرتو یه طور دیگ بند کن یا به دخترمون نوبتی بازی کردنو یاد بده به جای داد زدن، یا اون وسیله رو کلا قایم کنین وسیله یا مال هر دوتاشون بازی کنن یا هیچ کدوم بازی نکنن

شوهر منم همینه خیلی بیگانه پرسته همه براش ارزش داره بجز من دخترم بچه های خواهراش بچه های برادراش اینقد براش عزیزه که بخاطر اونا داد که هیچی حتی بچه مو کتکم میزنه همه شون خرس گندن هیچ کدوم شون ن از دخترم کوچیک تره ن هم سن شن خیلی بزرگن همه کلاس اول دوم سوم ششم ولی شوهرم همیشه بقیه رو خوشحال میکنه من دخترمو ناراحت میکنه خیلی ازش دلگیرم

نــــــــــع اصلا همسرم فقط دفاع از بچه ی خودش میکنه. یعنی چی بده به اون

دقیق عین شوهرمن بچه داداشش یه سال از بچه من بزرگتره انکار آسمون پاره شده این بچه افتاده. روچشمای همه جاداره ولی بچه من نه شوهرم اونوبخدابیشتردوس داره

باهاشون یه‌مدت رفت وآمد نکن حتی اگه نزدیک هم هستین نمیگم ازشون متنفرشو ولی دخترت مهمتر شوهرت میره خونشون بره بگو من نمیام بچمم نمیزارم بگو ترسو شده نمیخام سره یکی دیگه سرش داد بزنی خودت تو خونه سرگرمش کن لذت ببره از این لحظه به بعد جدی باش سره این قضیه سختیش یه باره بعد خودت میبینی چقد راحت میشی خودتو بچت

اخخخ الهی بگردم دلم سوخت برا دخترت قشنگ درک کردم چی میگی من دخترم رو وسایلش حساسه پسر جاریم میاد بر میداره دخترم ناراحت میشه بعد شوهرم با دعوا البته نه همیشه میاد از دخترم میگیره میده به اون جاریمم یه خنده پیروزمندانه میاد رو لبش دخترمم گریه میکنه آی لجججججم میگیره که نگو

خوب باهاش حرف بزن بگو حق نداری بچه رو بترسونی بگو بچه خواهرت خونش از خون بچه ما رنگین تر نیست و..

عزیزم
الهی بگردم
شوهر من کاملا برعکسه درحدیکه وقتی یکی میخواد بیاد میگم اگه از وسیله های لاوین برداشت لاوین گریه کرد تو بد برخورد نکنیا

امروز از حرصم گفتم بیا بریم دادگاه من مهریمو ببخشم بهت دخترمو بده به من.برو صداتو واسه ما بلند نکن