یاد صبح هایی افتادم که گوشی همسرم زنگ میخورد و از بیمارستان بود و من میمردم و زنده میشدم تا بفهمم چیشده؟چرا زنگ زدن؟باز چخبره؟نکنه بچه جیزیش شده؟چقد با ترس و استرس رفتیم و اومدیم چه روزایی گذشت بهمون چه روزایی گذشت تا بچه ام تا الان تو امنیت و آرامش رو پاهام بخوابه خدایا شکرت هزاران بار شکرت واسه تک تک این لحظه ها🥹 راستی جورابای سرهمی رو براش باز کردم تا بیشتر بتونه بپوشه قربون پاهاش خوشگلش روزای اولی که میرفتم دیدنش اول به پاهاش نگاه میکردم میفهمیدم بچه ی منه چون بچه های خیلی نارس اکثرا شبیه همدیگه ان قیافه شون🥹😂

خداروشکر ک سالم بغلته
با تمام جونم درکت میکنم🥲
شبایی سر روبالش میذاشتم ک بچم کنارم نبود.
اون روزا بره و دیگه برنگرده.
خدا همه بچه هارو برای پدرومادراشون حفظ کنه به حق علی

ای جانم خداحفظش کنه برات عزیزم 😍

ای جانم شکر خدا ک الان سالم پیشته🥹

چند هفته دنیا امد خواهر

خدا رو شکر بچه منم چهل روز تو دستگاه بود و بدترین تجربه زندگیم واقعا آدم هر روزشو میمیره و زنده میشه خدا رو شکر به خاطر این لحظات انگشتاشو قربون پسر منم انگشتش همین شکلیه

خیلیییی خیلی خیلی سخته
من بچم یه شب فقط ۴ ساعت ازم دور بود به خاطر زردی بستری بود مامانمو شوهرم نذاشتن بزم پیشش بمونم تو اتاق مادران چون فشارم بالا بود گفتن اول استراحت کن بعد برو اشک میریختم تا خوابم برد

در خواست بده گلم🥲🦦

انگشتاااشووووو عین پسر منه😂 شست پاشون بالاس😂

عزیززززم انشالله همه بچه ها به سلامتی بیان تو بغل مادراشون

عمر روزهای بد کوتاهه خدارو شکر دیگه الانپیشتونه

الحمدالله
منم پسرم ۵ روز بستری بود.واقعا سخته