۸ پاسخ

طبیعیه عزیز‌م همه مادرا این حسو ‌تجربه میکنن

هممون اینطوریم گلم من بعضی وقتا کم میارم بعدش که دخترم خوابه همش خود خوری میکنم

خدا قوت‌

عزیزم 🥺 میگذره این روزامون ❤️🥲

قربون دلت.دقیقا منم یک ساعت پیش گفتم کاش برگردم ب دوران قبل بچه دار شدن و راحت زندگی کنم و یه عذاب وجدان بدی اومد سراغم،حس کردم ناشکریه ولی خوب ماهم ادمیم ممکنه کم بیاریم‌و طبیعیه

😔😔من الان حوصله ندارم و با همسری بحث کردم سر وقت و بی وقت اومدن پدر و مادرش به خونمون ماهیجا نمیریم خستم از این شرایط

به به چه زیبا

وای چقد حرفای دل من بود خوندمش ناخودآگاه اشکم دراومد

سوال های مرتبط

مامان لیانا🎀 مامان لیانا🎀 ۴ ماهگی
دلم میخواد یکم حرفای دلمو بزنم احساس سنگینی دارم..سلام مامانا بچه داری خوش میگذره؟من هنوز باورم نمیشه بچه دارم خدارو هزااار مرتبه شکر میکنم که خدا این فرشته رو بمن داد.اما گاهی خسته میشم کم میارم با خودم میگم خیلی زود بود واسه بچه دار شدن چون یکسال بعد از عروسیم حامله شدم با خودم میگم میشد یکم به خودم برسم شغل پیدا کنم بعد بچه دار بشم حداقل اما وقتی صبح بیدار میشم و دختر نازم چشماشو باز میکنه و بهم میخنده دلم میخواد قربون تک تک سلول‌های بدنش بشم و چهره ی ماهش رو بخورمممم.وقتی این فکرا میاد سراغم خیلی عذاب وجدان میگیرم. حس میکنم همسرم مثل قبل دوستم نداره و توجهش از من رفته فقط به دخترمون تو کارای خونه الان ک احتیاج دارم دیگه کمکم نمیکنه . نمیدونم چرا درد دلم باز شد اومدم گهواره که فقط بنویسم من از اولین پریودی بعد زایمان میترسم که خیلی درد داشته باشه چون هنوز پریود نشدم ولی انگار دلم خیلی پره من واقعا دارم دیوونه میشم همش دارم میریزم تو خودم چون هییییچ دوستی بعد از عروسیم واسم نموند انگار من بیماری مزمن داشتم همشون منو رها کردن با مادرم و خواهرم که نمیتونم حرف بزنم چون آخرش دلسوزن و ممکنه جایی حرف اشتباه و طرفداری نا ب جایی بکنن .. امروز تولدم بود بعد از فوت بابام آرزو میکردم هرسال ک زودتر منم برم پیشش اما امسال چطور میتونم چنین آرزویی داشته باشم که این تیکه از وجودم اومده تو زندگیم.. راستش واقعاااا شاکر خدام ولی من از زایمان تا الان خیلی تنها تر شدم خییییلی...
مامان امیرعلی مامان امیرعلی ۳ ماهگی
سلام خانوما اومدم از تجربم بگم من تا چهل روزگی بچم شیرم و وزن گیری بچم عالی بود یعنی سینه هام سفت و پر از شیر بود ولی بعد از چهل روزگی متوجه شدم سینه هام دیگه مثل اول نیس ولی بازم شیر کافی داشتم که بچم وزن گیری متوسط و نرمالی داشت و سیر میشد اما زمانی که بچم به سه ماهگیش نزدیک میشد متوجه شدم هر چه رو به شب که میره شیرم کمتر میشه و بچه هم بیقراریش بیشتر میشه و دیگه اخرشب تا صب راحت نمیخوابه و تعداد مای بییی های کثیفشم داره کمتر میشه و این ماجرا تقریبا یه هفته شد اما بازم چون بچه حداقل دو تا سه مای بیبی کثیف داشت و وزن گیری شم زیاد کم نشده بود زیاد مشکلی ایجاد نکرد تا زمانی که اومدم خونه مامانم و از خواهرم ویروس گرفتم از اون زمان متوجه شدم شیرم خیلی خیلی کم شده و بچه دیگه از سینم جدا نمیشه و متاسفانه مای بیبی شم خشک شد که با توجه به علائمش اول دکتر فکر کرد عفونت ادراری داره اما آزمایشش نرمال شد و من شروع کردم به تند تند شیر خشک دادن که بچم کم کم دوباره خوب شد و کم ابی بدنش جبران شد خداروشکر
الانم امروز صب فقط شیر خودم ظهر به بعد 30 تا و غروب به بعد 60 تا میخوره
اما من ناراحتم و عذاب وجدان دارم گاهیم فکر میکنم دوباره شیرم خوب میشه یا نه😕
از یه طرفم خوشحالم که بچم دوباره حالش خوب شد🥺🥲