۱۳ پاسخ

بخدا نمیدونم چیبگم🫠 از تهه دلم ناراحت شدم 🥲💔 واقعا روزای سختیو میگذرونی هیچ حرفی ندارم بگم فقط از خدا میخوام قلبتو اروم کنه عزیزم🫠
امیدوارم بزودیه زود یه فرشته ی خیلی قشنگ میاد تو زندگیت و خوشحالت میکنه عزیزدلم🥲❤️

من برای اون دلت بمیرم خدا خودش به دلت صبر بده عزیزم

منم ی جورایی مثل خودتم.حاجتمم نصفه نیمه گرفتم.میشه فردا رفتی منم دعا گنی

منم این درد رو کشیدم خدا به قلبت صبر بده عزیزدلم
اسم براش بذار حتما 🥺

خیلی روزای سختی داری میگذرونی خیلی سخته واقعا خدا صبرت بده

چنده ماه بودی که چرا بچه از دست رفت

عزیزم واقعا متاسفم انشاالله بزودی جاش سبز بشه و حال دلت خوب بشه❤️

ان شا الله به زودی مادر میشی

بگردمت،منم بچه امو یه هفته ب‌زایمان از دست دادم🙂🖤اصلا نمیشه این درد رو توصیف کرد
حتما روی روحیه ات کارکن بعد باردار شو گلم،وگرنه استرس ازپا میندازتت....
انشالله این دفعه خدابخواد و بچه هامونو سالم بغل بگیریم و بمونه برامون💜

الهی خدا به دلت آرامش بده انشالا هر چی زودتر باز باردار بشی توکلت به خدا باشه قسمت این بوده🥺🥺🥺

وای عزیزم نمیدونم واقعا چی بگم نمیدونم خدا چرا اینجور میکنه 😔😔😔

اخی عزیزم شاید صلاحت نبوده
انشالله این بار یه نی نی قشنگ میاد بغلت
ناراحت نباش خدا ی چیزی میگیره ولی یقین داشته باش بهترشو میده

نمیدونم‌چی بگم، میدونم داری چ عذابی میکشی و از خدا میخام بزودی دلتو شاد کنه

سوال های مرتبط

اقدامیivf اقدامیivf قصد بارداری
به عقب که برمی‌گردم... زمانی که بچه بودم فکر می‌کردم مادرا وقتی دعا می کنن پیش خدا... سریع مادر می‌شن... تو بازی های بچگونه‌ام همیشه مادر بودم... بچه داشتم و باهاش بازی می‌کردم... همیشه فکر می‌کردم بزرگ بشم خدا بهم چند تا بچه می‌ده؟ اسم انتخاب می‌کردم... نفس... پریناز... دلسا... مهیاس و... هر بار یه اسمی که به دلم بشینه... عاشق بچه های فامیل بودم و اونا هم دوستم داشتن... تو دوران مدرسه وقتی با دوستام واسه سرگرمی فال می‌گرفتیم و مثلا بهم می‌گفتن تو فال نشون می ده سه تا بچه داری ذوق می‌کردم... وقتی ازدواج کردم و همسرم هم عاشق بچه بود و می‌گفت سریع بچه بیاریم... با وجودی که هیچی از اقدام و بچه داری هاش نمی‌دونستم با وجود استرس ها فقط به خاطر اون عشق قبول کردم... یه ماه... دو ماه... چند ماه... یه سال... دو سال... چرا نمیشه؟ چرا نشد؟ ۱۸ سالگی... ۱۹ سالگی... ۲۰ سالگی... سنم که کمه چرا نمیشه؟ دکتر برم؟ باشه... دکتر و سونو و آزمایش... سریع ivf کن... چرا؟ ivf چیه اصلا؟ مشکلم چیه؟ ذخیره تخمدان کم... ۲۰ سالگی منی که از بچگی فوبیا آمپول داشتم کلی آمپول و دارو و استرس و ناراحتی رسید به تخمک کشی... نشد... نا موفق بود...
از ۲۰ سالگی انگار افتادم تو ۲۲ سالگی... ۴ سال اقدام ناموفق... ۴ سال در آرزوی فقط یه دونه بچه... شاید این ماه... شاید ماه بعد... شاید این دکتر... شاید این دارو... همسری که دیگه مثله اوایل نمی‌خنده... دلی که گرفته... خونه‌ای که سوت و کوره... نگاه هایی که عوض شده... اقوام و دوست و آشنایی که هر کدوم شون یه نظر می‌دن... و منی که تو ۲۲ سالگی حس می‌کنم پیرم و هیچی از زندگیم نمی‌فهمم!