تجربه زایمان
قسمت ۵
دیگه خانم دکتر ۱۰ دقیقه بعدش رسیدن بالا سرم و کمکم کردن درست تو حالت زایمان نشستم و هی بهم میگفتن چیکار کنم دیگه
گفتن این دختر ما خیلی خاصه موقعیتش
کلا روند زایمانت سریعه
دیگه بدون تا زایمان بعدیت حتی اگه بیمارستان گفت برو خونه نرو بمون بیمارستان؛
و به وقتش که رسید گفتن زور بزن و با دوتا زور زدن ساعت ۱ و ۳۵ دقیقه بامداد آقا سید حسین کوچولو ما بدنیا اومدن💚
و بگم از اون لحظه ای که وااااقعا شیرین و خاصه که بعد کلی درد و بیقراری تن گرمش رو میزارن رو قفسه سینه ات اوووج آرامشه😍😍😍😍نازش کردم و قربون صدقه اش رفتم
خانم دکترم خودشون بخیه هامو با دقت زدن و ماساژ رحمی رو هم انجام دادن و توصیه های لازم رو گفتن و رفتن
و ماماهم حساااابی کمکم کرد فول بشم
و کل روند زایمان از وقتی که رسیدم بیمارستان تا زایمانم۴۰_ ۴۵ دقیقه بیشتر طول نکشید
اگه به وقتش امبولانس نمیومد و میرفتیم بیمارستان ثامن
بچم یا تو ماشین بدنیا میومد
یا خانم دکتر نمیرسیدن بالا سرم

و در کل لطف خدا الحمدالله سررریع تموم شد😍❤️

۱۴ پاسخ

عزیزم شماره یا پیج ماماهمراهتو میدی؟و اینکه چقد هزینه گرفت

عزیزم چندتا سوال راجع به دکترمرضیه حسینی و بیمارستان پاستور داشتم !میشه کمک کنی زایمانم تزدیکه

ببخشید من سوالام زیاده
یه سوال دیگه هزینه بیمارستان پاستور با بیمه تامین طبیعی و سزارینش چند شده ؟ چون قبل عید میگفتن اردیبهشت افزایش قیمت دارن
و اینکه یه چیز دیگه اتاق خصوصی و ماماهمراه و بیدردی های وریدی هم میدونی با بیمه حساب میکنن یا اینا آزادن
چون ما بیممون تکمیلیه میخوام ببینم چه چیزایی با بیمست

یه سوال دیگه طلا هارو باید قبل بیمارستان دربیاریم یعنی گیر نمیدن به طلا؟

عزیزم خیلی منتظر بودم تجربه زایمانت رو بخونم
یه سوالی من شنیدم ماماهمراه خود بیمارستان پاستور با اونایی که قرارداد داره میگه بیان یعنی اولش ازت میپرسن ماماهمراه میخوای یانه یعنی از بیزونم میزارن بگیری؟؟
نظر شما چیه از خود بیمارستان یا بیرون بگیریم بهتره

این روز دیگه مرخص شدین؟
بعد چند تا بخیه خوردین ؟ الان خوب شده؟

بیمارستان پاستور چطور بود میگن کوچیکو دلگیره راسته؟تمیزی اتاقاش چطور بود؟

سلام عزیزم
مبارک باشه قدم نو رسیده
چه خوب زود زایمان کردین خدا قوت بهتون

وای خداروشکر 🥲🥲🥲

خداروشکر ، زایمانت سریع و راحت بوده
دکترتون همون بی بی مرضیه حسینی بودن؟؟

مبارک باشه عزیزم بسلامتی

هزینه کل بیمارستان ات چقدر شد ؟
چیزی هم بخت دادن مثل ساک اینا؟

مبارک باشه خدا حفظش کنه سید کوچولو رو،چقدر هم اسمش قشنگ و آرامش بخشه

درد زایمان چجوریع گلم دقیقا کجا ها درد میگیره

گلم شما که استراحت بودین آمپول و شیاف پروژسترون هم استفاده میکردین

سوال های مرتبط

مامان آقا شاهان مامان آقا شاهان ۲ ماهگی
سلام خانم ها منم اومدم تجربه زایمان طبیعی رو بهتون بگم جمعه ساعت ۱۲ بود دیدم بچه انگاری میلرزه تو شکمم خیلی نگران دلواپس شدم رفتم بیمارستان آن اس تی بدم ک گفتن باید معاینه بشی رفتم معاینه شدم گفت خانم ۳ سانت باز شدی بدون هیچ درر و فشارم بخاطر استرس زیاد بالا بود ۱۴ بود اونام گفتن باید بستری شی و زایمان کنی تو هفته ۳۹ هفته ۲ روز رفتم بالا از ساعت ۳ تا ۵ درد نداشتم کم کم دردام شروع شد وای خیلی سخت بود بعد هی میومدن معاینه شدم ۶ سانت با درد فراوان میگفت ورزش کن منم ورزش کردم ی خانم مامایی ک خدا خیرش بده اومد کمکم کمرم ماساژ میداد دکترا گفتن ۶ سانتی همون خانم اومد بهم گفت ک دهانه رحمت باز باز بچه من احساس میکنم سرشو و ی دفعه دردام شدید شد پسر گلم بدنیا اومد ساعت ۱۱ پنجاه هفت دقیقه اون ک اومد تموم دردام از بین رفت و منتظر جفت اونم اومد خیلی قشنگ بخیه زدن در کل خیلی بهتر از زایمان سزارین بود درد زیادی هم نکشیدم ولی گذشت خداروشکر ایشالله همه بسلامتی فارغ بشن
مامان ایلماه و آریا مامان ایلماه و آریا ۱ ماهگی
پسر مامان❤😘
#تجربه زایمان
دومین زایمانم که خداروشکر ب خیر و خوشی گذشت
پری شب از خواب بیدار شدم یهو کلی اب ازم ریخت رفتم بیمارستان گفتن کیسه ابت پاره نشده احتمالا نشتیه و معاینه کردن.. من تا صبح دردام بیشتر شد بخاطر معاینه و باز رفتم بیمارستان ساعت7ونیم بستری شدم
چون زایمان دومم بود و پشت سر هم بودن بچه هام برام راحت تر بود و البته کارایی که سر دخترم بلد نبودم و انجام ندادم اینبار انجامشون دادم و خیلی بهم کمک شد و توی 1ساعت و نیم پسرم دنیا اومد... البته یه ماما و یه خانم دکتر نازنین هم بالا سرم بودن خیلی مهربون و گل بودن و این واقعا تو روند زایمان بی تاثیر نیست و از دردات کم میکنه...
یچیزی بگم وقتی درد دارین منتظر نمونین که هی بیان معاینه کنن یا بگین خودش میاد سر هر درد نهایت زور خودتونو بزنید که سریع تر زایمان میکنید
هررچی بیشتر جیغ و داد کنید بیشتر انرژیتون و هدر میدید و نمیتونید همکاری کنید.. و اینکه سر هر درد نفس عمق زیاد بکشید خیلی بهتون کمک میکنه❤
انشاالله همه زایمان راحتی داشته باشن و بسلامتی نینی هاشون بغل بگیرن
مامان آوید مامان آوید ۱ ماهگی
تجربه من از زایمان در بیمارستان رضوی مشهد
تقریبا ۴۰ هفته ام پر شده بود دکترم گفت که دوشنبه برو بیمارستان برای ent ؛ اگر لازم باشه پرسنل به من زنگ میزنن ؛ من رفتم اتاق معاینه ؛ رفتار پرسنل خوب نبود از همون اول استرس به من وارد کردند و خیلی هم نوبتم طول کشید با اینکه خلوت بود ؛ خلاصه معاینه شدم و گفتن هنوز یکی دو روز دیگه جا داری ولی با این حال به دکترم زنگ زدن و جواب آزمایش ها رو بهش دادن و اون گفت برای فردا طبیعی ؛ بستری بشم ؛ با اینکه هیچ دردی هم نداشتم و دهانه رحمم هم اصلا باز نشده بود ؛ اینجا بود که پرسنل استرس وارد کردند و بهم گفتند زود برو کاراتو بکن و وسایلتو بیار و .... که بستری شی ؛ من بیرون داشتم با همسرم حرف میزدم که یکی از اون خانوما با لحن بد بهم گفت خانم زود باش دیکه بیا بهت لباس بدن برو لباساتو دربیا و اینا ؛ خیلی بد بود
خلاصه که من رفتم اتاقم و لباسامو تحویل دادم دوباره بهم الکترود و فشار اینا وصل کردن تقریبا ۵ دقیقه بعدش ضریان قلب بچه کند شد و صداش نمیوومد به پرستار گفتم اومد و رفت و بتز دوبار اومد بهم دستگاه اکسیژن وصل کردن و به دکترم زنگ زدن یهو گفتن دکتر گفته سزارین اورژانسی ؛ منو بگو داشتم میمردم سوند وصل کردن داشتم میلرزیدم و یخ زده بودم خیلی بد بود بلاخره رفتم اتاق عمل ......
مامان سه جوجه🐥 مامان سه جوجه🐥 ۱ ماهگی
رفتم خونه ورزش
با توپ و واکر مامانم حرکت اسکات رو میزدم
حرکت چمپاتمه و تا ۲ من مرتب ورزش میکردم و پیاده روی داشتم دردام منظم شده بودن
هر ده دقیقه ۳ تا درد خوب
عالی داشتم پیش میرفتم که خالم گفت بریم دیگه زایشگاه
ساعت ۲ و ۴۵ دقیقه من رسیدم و بستری شدم
گفتن که هنوز همون ۶ سانتم که خیلی خورد تو ذوقم
تلاشهام خیلی بیشتر بود
دیگه منو بردن تو اتاق یکی قبل از من کنارم زایمان کرد دردام داشت زیاد میشد ولی میگفتن جا دارم
تا که صدای قلب بچمو شنیدم خیلی داشت تند میشد
صداشون زدم میخاستن نترسم گفتن چیزی نیست چون داره میاد و قانعم میکردن ولی مگه من آروم میشدم اشکام سرازیر میشد 😂
یهو دیدم مامایی که دخترمو بدنیا آورد اومد انگار دنیارو بهم داده بودن
واقعا کاربلد بود
آمپول تزریق کرد و معاینه تحریکی رو شروع کرد تا ۷ رسیدم و فول شدم کم کم و دخترم با دستای پرمهر فروغ حمیداوی اگه اشتباه نگم فامیلشو ساعت ۴ بدنیا اومد 😍
ولی بغلم نزاشتن و بردنش تمیزش کنن و بقیه اقدامات و انجام بدن
فکر میکردم بخیه نمیخورم چون بچه سومه که گفت باید بزنم که جمع شی
بعد از دو ساعت ام ماساژ شکم و انتقالمون دادن به بخش و نی نیمو گذاشتن بغلم
برای هر قطره اشکی که ریختم پشیمون شدم و خدارو بخاطر وجود نازنینش خیلی شکر کردم 🥹😍
برای همه مامانای باردار و اقدامی هم خیلی خیلی دعا کردم
ادامه رو اگه دوست داشتین تایپیک بعدی رو بخونین ..
مامان دلوین خانوم مامان دلوین خانوم روزهای ابتدایی تولد
#پارت دو زایمان
دیگه همسرم سریع دور زد و برگشتیم بیمارستان . اینم بگم جون فک میکردم میخوان بستریم کنن از صبح هیچی به جز یه کیک و اب میوه نخورده بودم و وسایل دخترم رو با خرما و اب میوه و اینا برداشتم بردم. رفتم بیمارستان دکتر گفت دراز بکش و اصلا استرس نداشته باش، ازم دوبار ان اس تی گرفت که گفت بگو شوهرت کارای بستریت رو انجام بده،منم رفتم به شوهرم گفتم اونم کار رو انجام داد و زنگ زد به مامانم ،حالا هم استرس زایمان طبیعی رو داشتم که تجربه اولم و نمیدونم چی در انتظارمه هم خوسحال بودم، تا وارد زایشگاه شدم تخت های کنار رو نگاه میکردم که از درد به خودشون پیچیده بودن واقعا خیلی ترسیدم و من هم کلا درد نداشتم و یک انگشت بیشتر باز نبودم ، دوباره برام دستگاه نوار قلب بچه رو گذاشتن و گاز اکسیژن وصل کردن و 4 تا سرم مختلف زدن ولی من درد اصلا نداشتم،از ساعت 4 تا 9 شب بدون درد بودم، تقریبا ساعت 7 بود که تخت کناریم رو قرص گذاشتن و براش کیسه ابش رو پاره کردن که از درد جیغ میکشید، با خودم گفتم منم کیسه ابم پاره نیست یعنی قراره همینجوری بشم و کاملا خودمو رو باخته بودم و گریه میکردم که با گریه های من قلب بچه بیشتر افت میکرد و هعی ماما و دکتر پیش من میومدن...😭
مامان 🌼 امانتی امام رضا🌼 مامان 🌼 امانتی امام رضا🌼 ۲ ماهگی
مامان نور مامان نور ۱ ماهگی
ماجرای زایمان خودم
طبیعی
پارت ۴
دکتر اومد و دید رو زمین خوابم با پاهاش زد بهم و گف تن لشت رو بلند کن اومدم معاینت کنم
بهش گفنم مگ حیونی اینقدر بد میزنی گفت اگه حیون تو نبودی نمی اومدی طبیعی زایمان کنی
فقط نفرینش میکردم
بخاطر جون بچم هم شده چیزی نگفتم و بلند شدم رو تخت
ساعت ۱۰ بود معاینه کرد ۸ سانت بودم
رفت و گفت براش آمپول بزنید آمپول زدن و گفتن هعی باید فشار بدی
و باز تنهام گذاشتن
هعی فشار میدادم و جیغ میزدم اونا هعی میگفتن جیغ نزن آروم باش خودتو خفه کن و....
هر ده دقیقه می اومدن معاینه میکردن و من درد میکشیدم تا ساعت ۱۱ و نیم
ی پرستار اومد بالا سرم و نشست گقت زور بده منم زور میدادم گفت سر بچه رو داره میبینه و رفت و گفت فقط زور بدم احساس کردم ی چی ازم در اومد
و داد زدم اومد بعد دکتر گند اخلاق وحشی اومد
با قیچی شنیدم ی چی رو برید نگو واژانم رو پاره پوره کرد
و دید سر بچه بیروت فقط بچه رو کشید بیرون و ناف رو برید
و شروع کرد ب بخیه زدن و هعی غر میزد خیلی پاره شدی هر چی میگفتن خودت اینکار کردی گردن نمیگرفت
با قیچی میزد تو رون پام پاهام رد سوراخ کرد
ادامه داستان پارت بعد