۶ پاسخ

من ۵ پاه بهش شیر دادم‌و واقعا حس خوبی ب این‌کار نداشتم.
انگار تمام مسئولیتش رو دوش من بود باباش و همه یکم بازی میکردن در نهایت شوتش میکردن پیش مادرش واقعا افسردگی‌گرفته بودم و شیری ک میدادم با جوش بود.
الان‌حالم‌خیلیییی بهتره.
از اینکه حتی میتونم خیالم‌راحت باشه ک دو روز میتونم پیش کسی بزارمش بار مسئولیتم سبک‌شده

چون حالم بده،چون بدنم ضعیف شده ..چون بچه ۴ کیلویی بنظرم سنگین میاد و نمیتونم بلندش کنم،چون وقتی میک میزنه از سینه ام تا شکمم تیر میکشه،دکتر گفته هیچی نمیتونم بخورم چون واسه کولیک بده...واسه اینا دیگه نمیخوام خودم شیر بدم و شیر خشک میدم

سینمو میگیره ولی وسطاش یهو گریه میکنه بخاطر رفلاکس و نمیخوره و بیقراری میکنه مجبور میشم شیرخشک بدم

بدنم وحشتناک گرمی ریخته بود با اینک خیلیم شیر داشتم اما ابکی بود وقتی میخورد دوباره تقاضا داشت اخرشم با گریه باید شیر خشکش میدادم تا میخوابید خودمم حالم بد بود غذا نمیتونسم بخورم اخرم کار چون گرمی داشتم زردیش رفت بالا دکتر گفت قطعش کن

من سینه ام شله انگارشیرش کمه بچم وقتی ميخوره سیرنمیشه وقتی شیرخشک میخوره دوسه ساعت میخوابه

سیر نمیشه هی گریه میکنه نمیگیره سینه رو

سوال های مرتبط