۱۶ پاسخ

من واسه عید خونه تکونی نکردم در این حد خسته بودم و نمیتونستم الان تازه شروع کردم ب خونه تکونی ،شل کن رها وآزاد باش دیگه خوب میشی اون بچه تا موقعی بخواد بزرگ شه خیلی کار داره

منم همینطورم بخدا همه همینطورن منم مثل شما بودم اما زدم ب بیخیالی چون مثل زمانی ک بچه نبود نیس اینقدر باهام صحبت کردن ک الان هرموقع رسیدم مرتب کنم برام مهم نیس اعصابم بهم میریزه ولی سرخودمو گرم میکنم مثلا من صبح تا ظهر کارای بچه اس فقط یموقع ها اصلا غذا خیلی دیر درست میکنم بیشتر شبام شوهرم ک میاد فقط میگم بریم بیرون تا بادی به سرم بخوره از جیغ و داد بیفتم وگرنه خودم داغون میشم

من نه دخترم خودش باخودش سرگرم میشه

من شبا که میخوابه
خداروشکر زود میخوابه همه کارامو میکنم
والا تو آشپزخونه باشم خودشو به همه جا میماله در کشوهارو باز میکنه ، سینی بغل یخچالو میندازه سرش
بخاطر همین شب غذای فردامم میپزم
صبح زودتر بلند میشم صبحونمو میخورم، ناهار و صبحانه شو اماده میکنم تا بیدار بشه

دوباره ظهر میخوابه ظرف را میشورم

دقیقا دیشب ما تولد بودیم هنوز چیزارو جمع وجور نکردم

خونه هیچ وقت مرتب مرتب نیست

نه منم دخترم که از مدرسه میاد میگرتش تا من به کارام برسم وگرنه از صبح تا ظهر در گیر کارای امیرعباسم

بیا خونمو نگاه ترکید دیروز مهمونام رفتن هنوز تمیز نکردم

من موقعی که خوابه انجام میدم وقتایی که بیداره هم میزارمش تو روروئک البته دخترمم هست اون سرگرمش می‌کنه یه موقع هایی

دقیقاااااااااا حتی موقع دستشویی هم دنبالم میاد شاش بند شدم

😂من لباس پهن میکنم اون جمع میکنه ازاونور، امروز تا براش ناهار درست کنم به حدی با روروئک میزد به پام ک جیغم در اومد

دختر منم اینجوره دیقا تو روروئکم واینمیسه .مجبورم بیارم بشینه کف اشپزخونه وسیله میدم دستش

بنشون کف آشپزخونه . یه کابیت وسایلی که خطر نداره نشکن هست بزار . درشو باز کن بریز جلوش بشینه بازی کنه. دفعه های بعدی خودش یاد میگیره میره سراغ کابینته. توام ظرفاتو بشور .شام بزار

تاب ریلکس یا صندلی غذا بگیر بزار بشینه داخلش. هرچی هم نق زد درش نیار عادت میکنه.

من فک کردم راه بیوفتن بهتر میشه 😐

خیلی زیاد .من که وایمیسم دختر بزرگم میاد سرگرمش میکنه ناهار درست میکنم .
اکثرا شوهرم کارهای خونه میرسه .واقعا سخته نمیدونم بقیه چطور میرسن ...
فکر کردم فقط خودم اینجوریم😬😬

سوال های مرتبط

مامان نور دیده مامان نور دیده ۸ ماهگی
دررابطه یا تاپینگ قبل امروز رفتم مشاوره ک بتونم جا خواب بچه را عوض کنم الهی بگردم وقتی حرف زد تازه فهمیدم چ اشتباهی کردم از وقتی بچه دوم ب دنیا اومده این بچه خودشو و دنیای بچگیشو فراموش کرده شده عصای و کمکی من اینو بیار اونو ببر بچه را بغل کن بچه را بگیر و تمام کارای بچه افتاده گردن این طفل معصوم خب منم مجبورم از صبح ک بلند میشم ناهار شستن ظرفا شستن لباسا شستن لباسا بچه جارو کار خونه هم ک تمومی نداره هرچی هم ک جمع و جور میکنی دوباره انگار شب زاییدن خب این طفل معصوم کی برسه بچگی کنه فقط میرسه مواظب خواهرش باشه الانم ک چهاردست و پا راه افتاده عین جارو برقی هرچی رسید میکنه تو دهنش خب باید مواظب بود سرش نخوره تو کاشی لب سنگ چیزیش نشه
خیلی حرف بهم زد ک چرا پسرمو وارد دنیای بزرگسالا کردم و دارم اسیب بهش میزنم
این ک کارای بچه داخل خونه وکارای بزرگا بیرون خونه گردن این طفل معصومه
گفت اینا را کم کن تا بچه از وابستگی دربیاد
خو چجوری دست تنها و توشهر غریب من کاربه پسرم نسپرم و همه را خودم بکنم