۱۲ پاسخ

گفتم ک راحته
دایانا هم بزور و لنگ لنگان راه میرفت

سلام به سلامتی ان شاءالله درخواست میدهید ممنون

واااااااااااای هرکجا اسم واکسن ۱۸ماهگی میاد من باز تن و بدنم میلرزه انقد که ب منو بچم سخت گذشت خیلی اذیت شدیم بخدا
بدترررررررررین واکسن همین۱۸ماهگی بود😓😓

قدووزنش چنده گلم

قدووزنش چنده گلم

برا ما که خیلی سخت گذشت دو روز رو ولی امروز بهتر بود دیگه خدا رو شکر

خداروشکر دعا کن واسه دخترمنم همینجور سبک باشه

خداروشکر 😍
پسر منم اذیت نکرد راحت گذشت براش

خدا روشکر سبک بوده براش.خداحفظش کنه گل دختر رو😍انشالاه براهمه بچه هاسبک باشه

امروز صبح از بهداشت بهم‌زنگ زدن برا واکسن ولی نبردم
چند روز دیگه میبرم
قد ووزنش چند بود؟

قطره و شربت استامینوفن هم دادی دیروز گلم

دستش و درست بزار

سوال های مرتبط

مامان مهدیار مامان مهدیار ۱ سالگی
سلام به همتون
خواستم تجربه واکسن 18ماهگی مهدیار رو بگم
روز سه شنبه ساعت 11مهدیار و حاضر کردم بهش یکم ایبوپروفن دادم (به استامینوفن حساسیت داره) و رفتیم بهداشت از اول تا آخر که برگشتیم کلا گریه میکرد به خاطر این که از بهداشت می‌ترسه بعد اومدیم خونه باهاش کلی بازی کردیم تا پاهاش میگیره بعد خسته شد و خوابید بعد نیم ساعت از خواب بیدار شد و شروع کرد به گریه به خاطر پاش همون موقع بچه های خواهرم اومدن خونمون و چون خیلی بهشون وابسته شده خوشحال شد و درد پاشو یادش رفت همون‌طور که پاش لنگ میزد باهاشون می‌رقصید و بازی میکرد خلاصه کلی تحرک داشت تا شب که یکم بهونه گیری میکرد بعد جای آمپول و ایبوپروفن زدم ب بعد آروم شد و سر موقع هم بهش ایبوپروفن میدادم که تب نکنه یه کم سرش داغ میشد ولی با یه بار شستن صورت خوب میشد آخر شب هم که خوابید اما تا میخواست به طرف چپ علت بزنه پاش درد می‌گرفت م دوباره به طرف راست بر میگشت منم که تقریباً از ترس این که تب نکنه تا صبح بیدار بودم صبح هم که از خواب بیدار شد شروع کرد به راه رفتن و بازی کردن خودمم باهاش شریک میشدم تو بازی تا بهونه نگیره نزدیک ظهر هم با باباش بردیمش با ماشین دورش دادیم و اومدیم خونه همه چی خوب بود تا اینکه شب برق قطع شد مهدیار هم که بشدت از تاریکی متنفره و غر میزنه به خاطر همین نزدیکی خونمون مراسم شبیه خوانی بود رفتیم اونجا بعد با بچه ها کلی بازی و بدوبدو کرد تا خسته شدو خوابش برد تا الآنم که خوابه و خدارو شکر مشکلی ندارن
در کل مرحله سختی نبود واسه مهدیار امیدوارم واسه همه ی بچه ها آسون بگذره
۱۴۰۴/۵/۱۵
مامان هیراد مامان هیراد ۱ سالگی
تجربه واکسن ۱۸
منیکه از یکسالگی ترس این غول رو داشتم دیگ از استرس هورمون هام بهم ریخته بود خلاصه صبح ساعت هشت و نیم اشتباه نکنم سیزدهم واکسن گل پسرم زدیم بعدش گزاشتم نیم ساعت تو حیاط بهداشت بدوبدو کنه ک واکسن پخش بشه بدنش و پاش سفت نشد و بهترین گزینه برای سفت نشدن پا بعد تا ساعت سه عالی بود بازی می‌کرد تب اینا هم نداشت شکر خدا ساعت سه رو رد کرد یدفعه پاش گرفت البته اینم بگم ده دقیقه زودتر از تایم شربت استا میدادم عالیه هن خاب میداد هم دردشو کم کرد بعد سه پاش گرفت خوابوندم کمپرس نزاشتم همینجور تاشب بود آخر وقت به پاش پماد دیکلوفناک زدم عالی عالی بعد چنددقیقه راه رفت غذاش اونروز کم کم دادم میدونستم نمیخوره خلاصه آخر وقت راه رفت ولی می‌ترسید تب هم نصف شب فقط یبار تب کرد شیاف کردم فوری اومد پایین فرداش هم مثل همیشه بود ببخشید طولانی شد واسه من سبک ترین واسه شما هم سبک باشه امیدارم تاپیک تجربه بشه براتون
بااین حال من دوروز نخوابیدم چون میترسیدم تب کنه ک شکر خدا نکرد باتشکر همه مامانا 💋💋💋