سلام به همتون
خواستم تجربه واکسن 18ماهگی مهدیار رو بگم
روز سه شنبه ساعت 11مهدیار و حاضر کردم بهش یکم ایبوپروفن دادم (به استامینوفن حساسیت داره) و رفتیم بهداشت از اول تا آخر که برگشتیم کلا گریه میکرد به خاطر این که از بهداشت می‌ترسه بعد اومدیم خونه باهاش کلی بازی کردیم تا پاهاش میگیره بعد خسته شد و خوابید بعد نیم ساعت از خواب بیدار شد و شروع کرد به گریه به خاطر پاش همون موقع بچه های خواهرم اومدن خونمون و چون خیلی بهشون وابسته شده خوشحال شد و درد پاشو یادش رفت همون‌طور که پاش لنگ میزد باهاشون می‌رقصید و بازی میکرد خلاصه کلی تحرک داشت تا شب که یکم بهونه گیری میکرد بعد جای آمپول و ایبوپروفن زدم ب بعد آروم شد و سر موقع هم بهش ایبوپروفن میدادم که تب نکنه یه کم سرش داغ میشد ولی با یه بار شستن صورت خوب میشد آخر شب هم که خوابید اما تا میخواست به طرف چپ علت بزنه پاش درد می‌گرفت م دوباره به طرف راست بر میگشت منم که تقریباً از ترس این که تب نکنه تا صبح بیدار بودم صبح هم که از خواب بیدار شد شروع کرد به راه رفتن و بازی کردن خودمم باهاش شریک میشدم تو بازی تا بهونه نگیره نزدیک ظهر هم با باباش بردیمش با ماشین دورش دادیم و اومدیم خونه همه چی خوب بود تا اینکه شب برق قطع شد مهدیار هم که بشدت از تاریکی متنفره و غر میزنه به خاطر همین نزدیکی خونمون مراسم شبیه خوانی بود رفتیم اونجا بعد با بچه ها کلی بازی و بدوبدو کرد تا خسته شدو خوابش برد تا الآنم که خوابه و خدارو شکر مشکلی ندارن
در کل مرحله سختی نبود واسه مهدیار امیدوارم واسه همه ی بچه ها آسون بگذره
۱۴۰۴/۵/۱۵

۲ پاسخ

چه خوب خدا رو شکر گذروندی

خداراشکر عزیزم

سوال های مرتبط

مامان دوران و تو دلی🤰🏻➕👶🏻 مامان دوران و تو دلی🤰🏻➕👶🏻 هفته سی‌وهفتم بارداری
تجربه روز دوم از شیر گرفتن تا الان :
دیشب خیلی شب سختی بود😔پسرم طبق عادتش ساعت۴:۳۰ بیدار ش برای شیر من نزدیکش نشدم تا شیر نخواد خیلی گریه کرد شوهرم تا ساعت۵:۳۰ سرگرمش کرد تا بالاخره خوابید دوباره طبق عادت ساعت۸ بیدار شد و شروع کرد گریه کردن شوهرم سیبزمینی سرخ کرد یکم سرگرم شد خورد و بعد بریدمش بیرون تا نزدیکای ظهر تابش دادیم براش هندونه هم خریدیم اومدیم خونه موقع خوابش بود چون عادت به خوابیدن با میومدی داشت باز کلی گریه کرد منم پا به پاش گریه کردم😭خیلی سخته
با هندونه سرگرمش کردیم یادش رفت شروع کرد خندیدن بعد شوهرم بردش حموم بعد من سوپی که درست کرده بودم رو دادم خورد و بعد ناهار با باباش رفتن خوابیدن

واقعا دم شوهرم گرم خیلی داره همکاری میکنه دوشبه نخوابیده و مدام نگهش میداره نمیذاره من نزدیک شم که پسرمون من رو نبینه بهونه می‌می کنه ،امروزم نرفت سرکار و مرخصی گرفت موند و کلی کمک حالم شد
اگه امروز نبود اصلا نمیتونستم تنهایی از پسش بربیام🥺
مامان نورا خانم مامان نورا خانم ۱ سالگی
تجربه واکسن۱۸ماهگی
دیروز ساعت ۹:۳۰بود رفتم مرکز بهداشت و واکسن نورا رو زدم واکسن که زدم همونجا بهش استامینوفن دادم باهم پیاده رفتیم براش بستنی خریدم و آبنبات چوبی.نزدیک به چهل دقیقه پیاده روی کردیم باهم رفتیم خونه تا ساعت یک بازی کردی بعد نورا خواب رفت چهل دقیقه ای خواب بود وقتی بیدارشد شروع کرد گریه کردن تمیتونست راه بره خیلی گریه میکرد که من ترسیدم و اومدم پیام گذاشتم و سوال پرسیدم که تا کی این درد ادامه داره و.....
حدودا ساعاتای سه یا چهار بود دیدم یهو بلندشد راه افتاد اولش یکم گریه کرد اما راه افتاد و شروع کرد با بچه خواهر بازی کردن شب هم یه سر بردمش خانه بازی اونجا هم بازی کرد ساعتی نه ونیم شب یهو تبش رفت بالا که با شیاف کنترل کردن هر چهار ساعت یکبار پارکید دادمش فقط یبار بروفن و شیافش کردم امروز دیگه قشنگ داره بدی می‌کنه مثل روزای دیگه الان ۲۶ساعت از واکسنش گذشته و هیچ بهونه گیری یا دردی ندارن فقط یکم بدنش داغه ن خیلی زیاد
مامان دخترم مامان دخترم ۱ سالگی
سلام مامانا وقتتون بخیر🌸 من چهارشنبه واکسن ۱۸ماهگی دخترمو زدم.. انقدر که اینجا گفتن سخته بچه میلنگه من از استرس میلرزیدم حالت تهوع داشتم از ترس😅 ولی خیلی خوب گذشت... بردیم واکسن رو زدیم اونجا فک کنم از خانومه میترسه و اینکه بدش میاد بگیریمش برا همین جیغ و گریه ولی از در بهداشت اومدیم بیرون یادش رفت برا اولین بار بهش باج بستنی دادم😂 بعد یکم بعد استا دادم اب دادم ی یاعت و نیم خوابید بردم محل دور زدیم لباس خریدم تاتی کرد کلی با یدونه چرخ دسته دار داره کلی راه رفت بعدش اومدیم نهار خورد خوابید بعد از ساعت ۳بعدظهر انگار بدنش داغ شد و پادردش شروع شد بعد جدیدا عاشق اینه بره دستشویی دمپاییشو پاش کنه منم به این بهونه میبردم مدام میشستم پا و دست ... بعد شب قبلشم ی لیوان اب خوری چیکو خریدیم اصلا عاشقش شده... تند تند اب میخورد باشیر میدادم همون شب بیشتر سر جاش دراز کشید تا ۳شب بیدار بودم استا دادم روز بعدشم سر ۶ ساعت ... فقط روز اول موقع نشستن و پاشدن گریه میکرد کمکش میکرد دردنمیکرد شکر خدا الان خوبه دو روز تموم شد. خلاصه که نترسید بدن بچه ها واکنششون متفاوته کلا دخترم تو هیچ واکسنی اذیت نکرده...خانومه گفت شاید هفته بعد دونه بزنه بدنش امیدوارم چیزی نشه🌸
خواستم به کسایی ‌که واکسنشون نزدیکه دلگرمی بدم
مامان یاسین مامان یاسین ۱ سالگی
خب بعد از ۲۴ ساعت که از واکسنش گذشته بیاین براتون تعریف کنم ، چون دیگه فکر نمیکنم علائمی داشته پیدا کنه
من همه ی اینایی که اینجا گفتم رو مو به مو اجرا کردم از یه هفته قبل شروع کردم به تقویت کردنش
صبح واکسن غذای مورد علاقه اش رو دادم البته نذاشتم زیاد بخوره که معده اش سنگین نشه چون ممکنه بعد واکسن حالت تهوع بگیرن
قبل واکسن اصلا مسکن ندادم واکسن که زدیم اومدیم خونه شربت پاراکید نصف وزن بهش دادم
و شروع کردیم به بازی کردن و کارای مورد علاقه و دنبال بازی این وسطا مرتب بهش آب و مایعات دادم ، هندونه ، آب هویج ، آب انار و انگور دیروز دادم خورد ، شیرش هم از روزای دیگه بیشتر دادم به جاش حجم غذاشو کم کردم ولی مقوی دادم .
از ساعت ۱۰ که اومدیم خونه تا ساعت ۲ یه سره داشت راه میرفت منم هر دوساعت وقتی مینشست آب سرد میریختم تو کیف ای سرد و از روی پاچه شورتش میذاشتم رو حتی واکسن
یعنی فقط خنکی اون میرسید به پاش ( هربار تا ده دقیقه میذاشتم باشه )
پاراکید رو دفعه های اول ۴ ساعت دفعه دوم ۵ ساعت تقریبا دادم تا شب بعدم دیگه از آخر شب تا حالا ندادم جون نه تب داشت نه درد
نصف شب هر نیم ساعت پاشدم تبش چک کردم که خداروشکر از ۳۷.۲ بالاتر نرفت
از شب که دیگه خوابید من شروع کردم هر یه ساعت پارچه گرم کردم گذاشتم رو پاش شب با شلوار خوابوندم و پتو رو پاش انداختم پارچه هم که گفتم هر یه ساعت گرم میگردم میذاشتم
خلاصه که خداروشکر راحت‌ترین واکسنی بود که گذروندیم
البته سر واکسن ۴ و ۶ هم خیلی اذیت نکرد ولی غر میزد
این واکسن نه غر زد نه تب کرد نه درد داشت حتی پاشم لنگ نمیزد و مثل همیشه تا الان مشغول بازی و بدو بدو کردنه
گفتم تجربه ام رو با شما هم در میون بزارم