تجربه روز دوم از شیر گرفتن تا الان :
دیشب خیلی شب سختی بود😔پسرم طبق عادتش ساعت۴:۳۰ بیدار ش برای شیر من نزدیکش نشدم تا شیر نخواد خیلی گریه کرد شوهرم تا ساعت۵:۳۰ سرگرمش کرد تا بالاخره خوابید دوباره طبق عادت ساعت۸ بیدار شد و شروع کرد گریه کردن شوهرم سیبزمینی سرخ کرد یکم سرگرم شد خورد و بعد بریدمش بیرون تا نزدیکای ظهر تابش دادیم براش هندونه هم خریدیم اومدیم خونه موقع خوابش بود چون عادت به خوابیدن با میومدی داشت باز کلی گریه کرد منم پا به پاش گریه کردم😭خیلی سخته
با هندونه سرگرمش کردیم یادش رفت شروع کرد خندیدن بعد شوهرم بردش حموم بعد من سوپی که درست کرده بودم رو دادم خورد و بعد ناهار با باباش رفتن خوابیدن

واقعا دم شوهرم گرم خیلی داره همکاری میکنه دوشبه نخوابیده و مدام نگهش میداره نمیذاره من نزدیک شم که پسرمون من رو نبینه بهونه می‌می کنه ،امروزم نرفت سرکار و مرخصی گرفت موند و کلی کمک حالم شد
اگه امروز نبود اصلا نمیتونستم تنهایی از پسش بربیام🥺

۱۰ پاسخ

خدا خیرش بدی زندگی مشترک یعنی همین کنارهم بودنا

واقعا قدر شوهرت رو بدون. شوهر من که مثل شوهر ننه میمونه هیچ همکاری نمیکنه ، دیگه سر این بچه سومی دلش یکم میسوزه شب ها که خوابم میبره بچه رو میگیره ، که من بخوابم همین

اینجوری علاوه بر شیر داری مهر مادری رو هم ازش میگیری وقتی نبینه شمارو بیشتر اذیت میشه بچه.من چن ماه قبل شیر شب و شیر قبل خواب دخترمو کامل قطع کرده بودم و به مرور کم کردم و وقتی قطع کردم دخترم اصلا بی تابی نکرد.شما شیر پاستوریزه رو بجوشون صبح و شب بده بخوره اصلا یادش نمیاد دیگه

خدا خیرش بده ایشالله همیشه تنشون سلامت باشه چند وقته بارداری

ببخشید اما داری بچه رو شکنجه میکنی
کی اینجوری از شیر میگیره
اول شیر صبح رو قطع کن.یه هفته بعد شیر ظهر هفته بعد ..... همینجوری تا تموم شه‌
بچه اصلا حس نمیکنه.چه برسه اذیت شه
ببین بطرگترین تروما براش ایجاد میشه اینجوری که تا پیری توی روح و روانش میمونه.سینه نقطه ی امن بچست.یهو ازش بگیری مثل این میونه به یکی یهو بگه مادرت مرد.تا اخر عمر فراموش نمیکنه

خدا خیرش بده کاش شوهرمنم یکم شعور داشت

خب شیر خشک بده بجاش

بش شیرپاستوریزه بده تادوسال گناه داره

خدا خیرش بده عزیزم
شیر مادر گرفتنش خیلی سخته
امیدوارم راحت از پسش بربیای

کلا میخای از شیر بگیریش؟

سوال های مرتبط

مامان نورا خانم مامان نورا خانم ۱ سالگی
تجربه واکسن۱۸ماهگی
دیروز ساعت ۹:۳۰بود رفتم مرکز بهداشت و واکسن نورا رو زدم واکسن که زدم همونجا بهش استامینوفن دادم باهم پیاده رفتیم براش بستنی خریدم و آبنبات چوبی.نزدیک به چهل دقیقه پیاده روی کردیم باهم رفتیم خونه تا ساعت یک بازی کردی بعد نورا خواب رفت چهل دقیقه ای خواب بود وقتی بیدارشد شروع کرد گریه کردن تمیتونست راه بره خیلی گریه میکرد که من ترسیدم و اومدم پیام گذاشتم و سوال پرسیدم که تا کی این درد ادامه داره و.....
حدودا ساعاتای سه یا چهار بود دیدم یهو بلندشد راه افتاد اولش یکم گریه کرد اما راه افتاد و شروع کرد با بچه خواهر بازی کردن شب هم یه سر بردمش خانه بازی اونجا هم بازی کرد ساعتی نه ونیم شب یهو تبش رفت بالا که با شیاف کنترل کردن هر چهار ساعت یکبار پارکید دادمش فقط یبار بروفن و شیافش کردم امروز دیگه قشنگ داره بدی می‌کنه مثل روزای دیگه الان ۲۶ساعت از واکسنش گذشته و هیچ بهونه گیری یا دردی ندارن فقط یکم بدنش داغه ن خیلی زیاد