تجربه واکسن۱۸ماهگی
دیروز ساعت ۹:۳۰بود رفتم مرکز بهداشت و واکسن نورا رو زدم واکسن که زدم همونجا بهش استامینوفن دادم باهم پیاده رفتیم براش بستنی خریدم و آبنبات چوبی.نزدیک به چهل دقیقه پیاده روی کردیم باهم رفتیم خونه تا ساعت یک بازی کردی بعد نورا خواب رفت چهل دقیقه ای خواب بود وقتی بیدارشد شروع کرد گریه کردن تمیتونست راه بره خیلی گریه میکرد که من ترسیدم و اومدم پیام گذاشتم و سوال پرسیدم که تا کی این درد ادامه داره و.....
حدودا ساعاتای سه یا چهار بود دیدم یهو بلندشد راه افتاد اولش یکم گریه کرد اما راه افتاد و شروع کرد با بچه خواهر بازی کردن شب هم یه سر بردمش خانه بازی اونجا هم بازی کرد ساعتی نه ونیم شب یهو تبش رفت بالا که با شیاف کنترل کردن هر چهار ساعت یکبار پارکید دادمش فقط یبار بروفن و شیافش کردم امروز دیگه قشنگ داره بدی می‌کنه مثل روزای دیگه الان ۲۶ساعت از واکسنش گذشته و هیچ بهونه گیری یا دردی ندارن فقط یکم بدنش داغه ن خیلی زیاد

تصویر
۶ پاسخ

ای جان خدا حافظ تمام بچه ها باشه☺️

وای منم این ماه میزنم خیلی استرسشو دارم

شکر خدا که بخیر و خوبی گذشته

قد. ووزنش چن بود گلم

عزیزم بسلامتی طی شد برات دعا کن دختر منم سبک باشه واکسنش از الان استرس گرفتم

بعضی جاها تایپ گوشی اشتباه کرده متنمو دیگه خودت ببخشید😂♥️

سوال های مرتبط

مامان نفس 👼 مامان نفس 👼 ۱ سالگی
تجربه واکسن 18 ماهگی
قبل زدن واکسن بگم بهتون ک خیلی استرس داشتم حتی تایپیک قبلی هم گفته بودم آنقدر که از این واکسن وحشت داشتم شده برام مثل یه کابوس
خلاصه دیروز صبح رفتم زدم موقع زدن گریه کرد که تا بردمش بیرون خوب شد بلافاصله بعد زدن بهش پاراکید دادم و بردمش خانه بازی و پارک و بعد هم تو خونه باهاش بازی بدو بدویی کردم تا 3 ساعت بعد واکسن فقط راهش می‌بردم به هر بهانه ای.. بعد خوابید وقتی بیدار شد دیگ درد پاش شروع شده بود ولی شدید نبود یکم بهونه گیری کرد و از اونجایی ک راه بره بهتره به بهانه کفش و پیشی بردمش تو حیاط لنگ لنگون راه رفت یکم بهونه می‌گرفت ولی گریه شدید و اینا نداشت خداروشکر اصلا تب هم نکرد
خلاصه اون غولی که از واکسن برای خودمون ساختیم فیکه نترسین اصلا سخت نیست
فقط هر 4 ساعت پاراکید سر وقت بدین
دختر من اجازه نداد کمپرس سر براش بزارم ولی بعد بیدار شدنش جای واکسن پاش لیدوکایین زدم یکم بی حس بشه دردش کمتر بشه
و حتما بعد واکسن راهش ببرین به نظرم خیلی تاثیر داشت
مامان اِلای مامان اِلای ۱ سالگی
بالاخره ماهم واکسن ۱۸ ماهگی رو زدیم

تجربه خودمم از واکسن میگم بهتون شاید به دردتون خورد

صبح ساعت ۱۰ صبحونه دخترمو دادم ۱۰.۳۰ هم بهش شربت پاراکید میدادم که نمیخورد و بزور دادم
۱۱ رفتیم بهداشت ۱۲ نوبت واکسنش شد
بعدش از ساعت ۱۲ تا ۳ بکوب باهم پیاده روی کردیم و بردم براش شیرموز گرفتم که بزور خوردش
اومدیم خونه یکم استراحت کردیم بجا شربت قطره دادم و دوباره بازی کردیم نذاشتم بخوابه
عصر بردمش خانه بازی بعدش شام خوردیم و تبشو کنترل کردم شبم بردمش پارک تو فضای باز بازی کرد
شب تبش تا ۳۹.۵ بالا رفته بود خداروشکر با قطره کنترل شد
فردا صب پاش اذیت میکرد و بزور زمین میذاشت ولی دوباره بردم یه خانه بازی دیگه کلی با بچه ها بازی کرد قطرشو سرتایم ۶ ساعت دادم و تا شب تب داشت ولی از روز بعدش خداروشکر خوب بود حالش

فقط اینکه مایعات مخصوصا اب خیلی به بچه ها بدید تا ادرارش بیشتر دفع شه و تبش بیاد پایین و کلی پاشو حرکت بده و بازی کنه اینجوری راحت میگذره😍
مامان مهدیار مامان مهدیار ۱ سالگی
سلام به همتون
خواستم تجربه واکسن 18ماهگی مهدیار رو بگم
روز سه شنبه ساعت 11مهدیار و حاضر کردم بهش یکم ایبوپروفن دادم (به استامینوفن حساسیت داره) و رفتیم بهداشت از اول تا آخر که برگشتیم کلا گریه میکرد به خاطر این که از بهداشت می‌ترسه بعد اومدیم خونه باهاش کلی بازی کردیم تا پاهاش میگیره بعد خسته شد و خوابید بعد نیم ساعت از خواب بیدار شد و شروع کرد به گریه به خاطر پاش همون موقع بچه های خواهرم اومدن خونمون و چون خیلی بهشون وابسته شده خوشحال شد و درد پاشو یادش رفت همون‌طور که پاش لنگ میزد باهاشون می‌رقصید و بازی میکرد خلاصه کلی تحرک داشت تا شب که یکم بهونه گیری میکرد بعد جای آمپول و ایبوپروفن زدم ب بعد آروم شد و سر موقع هم بهش ایبوپروفن میدادم که تب نکنه یه کم سرش داغ میشد ولی با یه بار شستن صورت خوب میشد آخر شب هم که خوابید اما تا میخواست به طرف چپ علت بزنه پاش درد می‌گرفت م دوباره به طرف راست بر میگشت منم که تقریباً از ترس این که تب نکنه تا صبح بیدار بودم صبح هم که از خواب بیدار شد شروع کرد به راه رفتن و بازی کردن خودمم باهاش شریک میشدم تو بازی تا بهونه نگیره نزدیک ظهر هم با باباش بردیمش با ماشین دورش دادیم و اومدیم خونه همه چی خوب بود تا اینکه شب برق قطع شد مهدیار هم که بشدت از تاریکی متنفره و غر میزنه به خاطر همین نزدیکی خونمون مراسم شبیه خوانی بود رفتیم اونجا بعد با بچه ها کلی بازی و بدوبدو کرد تا خسته شدو خوابش برد تا الآنم که خوابه و خدارو شکر مشکلی ندارن
در کل مرحله سختی نبود واسه مهدیار امیدوارم واسه همه ی بچه ها آسون بگذره
۱۴۰۴/۵/۱۵
مامان لناجون مامان لناجون ۱ سالگی
دیروز ساعت ۱۱واکسن لنارو زدم بغلش کردم وقتی ساکت شد گذاشتمش زمین راه بره حدودا یک ساعت چهال دقیقه پیاده روی کرد رسیدیم خونه مامانم اونجا بازی کرد ‌میوه خورد ساعت یک برق رفت دیکه خوابیذی تا دو اما از شدن گرما بیدار شد. یکم بغلش کرردیم. اما گفتیم شاید تب دارع. من شربت براش نیاورده بودم. خیلی کریه کرد پاش درد میکرد چون پاشو سفت میکرد موقع کریع اوردمش خونع ساعت سه اولین دوز داروشو دادم خابید بیدار شد. بازی کرد راه میرفت. غذاشو خورد دیکه ساعت ۹اینا یکم گریه کرد اروم اروم باراحتیاط قدم بر میداشت اما دوست نذاشت بیافته داخل جا دراز بکشه بشینع اروم راه میرفت دیکه شربت خورد دوبارع خابید ساعت سع دیدم تب داره اما خاب بودم. دلم نیومد بیدار کنم گریه کنم داخل خاب ب جا شربت شیاف براش گذاشتم دیکه خابدیم تا صبح ساعت ۸سربتشو دادم بلند شد گفت بریم مامی منظورش خونه مامانمه
گراشتم زمین راه بره قشنک مثل هرروز راه رفت بعد یه جا وایسا با پاهاش درجا میزد یعنی زود باش😆 یکم تب داشت ولی پاش نه جا واکسنش قرمز شد نه سفت شد نه متورم شد نرم نرم خداروشکر شد اذیت نشد. اونجوری ک ترسیده بودم عالی بود امیدوارم روبه بهبودی باشه امروزم میتونم ببرم حموم اب براش عالیه
مطمعنم اون راه رفتنه براش خیلی خوب بود. هرکی میترسه نترسه برای بجه من عالی بود. یکم کریه میکنه ک طبیعی قابل تحمل